معرفی و دانلود کتاب صوتی تکه‌ای از آسمان: بر اساس زندگی شهید محمد بروجردی

معرفی کتاب صوتی تکه‌ای از آسمان: بر اساس زندگی شهید محمد بروجردی

کتاب صوتی تکه‌ای از آسمان نوشته‌ی حسین فتاحی که از مجموعه کتاب‌های «قصه‌ی فرماندهان» است، خاطرات و داستان زندگی شهید محمد بروجردی را روایت می‌کند. محمد بروجردی از نیروهای انقلابی در سال 1357 و بعد از آن در شمار چریک‌های فعال در غرب ایران بود.

درباره‌ی کتاب صوتی تکه‌ای از آسمان

مجموعه کتاب‌های «قصه‌ی فرماندهان» نشر سوره‌ی مهر با هدف معرفی افراد سرشناس در زمان جنگ و روایت زندگینامه‌ی این افراد نگارش و منتشر شده. در کتاب صوتی تکه‌ای از آسمان که جلد سوم از این مجموعه است، داستان زندگی و خاطراتی از محمد بروجردی را می‌شنوید که به مسیح کردستان معروف است.

محمد بروجردی در خانواده‌ای فقیر بزرگ شد و از نعمت داشتن پدر محروم بود، از این رو از سن کم کار کردن و کمک برای تأمین معاش خانواده را یاد گرفت. او به واسطه‌ی آشنایی با دوستان مذهبی و انقلابی، با اندیشه‌ها و خط فکری انقلابیون مسلمان آشنا شد و پس از آن تصمیم گرفت تا در مبارزه علیه حکومت شاه به فعالیت سیاسی و نظامی بپردازد.

پس از پیروزی انقلاب او یکی از افرادی بود که در تشکیل نیروهای نظامی انقلابی فعال در غرب ایران نقش چشمگیری داشت و با فعالیت‌های چریکی گسترده‌ای که در منطقه‌ی کردستان انجام داد، به او لقب «مسیح کردستان» را دادند.

کتاب صوتی تکه‌ای از آسمان را با صدای میثم کریمی می‌شنوید. نشر صوتی سماوا و انتشارات سوره‌ی مهر نیز ناشران این کتاب هستند.

کتاب صوتی تکه‌ای از آسمان برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به زندگینامه‌ی شهدا، مخاطبان اصلی این کتاب هستند.

در بخشی از کتاب صوتی تکه‌ای از آسمان: بر اساس زندگی شهید محمد بروجردی می‌شنویم

طنابی به مچ پای محمد بستند و او را وارونه از سقف آویزان کردند. چشمان او هنوز هم بسته بود. وارونه تاب می‌خورد و دور خود می‌چرخید. یکی دو ساعت اول زیاد سخت نبود. اما چند ساعتی که گذشت، دل و روده‌ی او می‌خواست از حلقومش بیرون بزند. سرش گیج می‌رفت و دنیا پیش چشمانش سیاه بود. انگار سرش را با سرب پر کرده بودند. سنگین بود و می‌خواست از سنگینی و فشار بترکد. گاهی خودش را شل می‌کرد و اجازه می‌داد که راحت بچرخد. به چیزی فکر نمی‌کرد. اما نمی‌توانست این حالت را زیاد ادامه دهد. جای زخم‌ها دهان باز کرده و خون و گوشت لهیده از آنجا بیرون زده بود. بازجو گفته بود: «آن‌قدر در این حالت نگهت می‌داریم تا به حرف بیای!»

فهرست مطالب کتاب صوتی