معرفی و دانلود کتاب سرد

معرفی کتاب سرد

کتاب سرد، رمانی به قلم نویسنده‌ی نسل جوان، النا رهبری است. این کتاب روایتی از دخترکی عجیب به‌نام «آرا» است. او دختری از قبیله‌ی یاغیان و محکوم به آدم‌کش بودن است؛ با این حال، ملاقات اتفاقی او با فرشته‌ی طردشده‌ای به نام «ژا»، مسیر زندگی‌اش را برای همیشه عوض می‌کند.

درباره‌‌ی کتاب سرد

بسیاری از اتفاقات عجیب و اسرارآمیز از دل جنگل‌های سرد می‌گذرند. این‌بار، النا رهبری، نویسنده‌ی رمان سرد، روایت مرموز خود را از دل جنگلی ناشناخته آغاز می‌کند. «آرا» شبیه هیچ‌یک از دخترانی که می‌شناسید نیست. روزگار سرنوشت متفاوتی برای او رقم زده. آرا دخترکی از قبیله‌ی یاغیان و دختر سردسته‌ی گروهی رانده‌شده است. سرنوشت آرا را محکوم به آدم‌کشی کرده و او قاتلی به‌الفطره است. با این حال، حوادث، پای آرا را به اتفاقاتی عجیب‌تر باز می‌کند.

در میانه‌ی داستان با یک ناآشنا رو‌به‌رو می‌شود. ناآشنایی که در کمال ناباوری، سرشتی شبیه به خود آرا دارد: او فرشته‌ای رانده‌شده با نام «ژا» است و مأموریتی ندارد جز آن‌که پیام‌آور مرگ باشد. آرا که به دنبال گمشده‌ای می‌گردد، در شبی از شب‌ها، بی‌آن که خود خواسته باشد با ژا رو‌به‌رو می‌شود. او اما نمی‌داند که این ملاقات چطور سرنوشتش را دگرگون کرده و سیلی از حوادث عجیب را بر سرراهش قرار می‌دهد. آیا ملاقات دخترک قصه با فرشته‌ی طردشده پایان خوبی خواهد داشت؟ آیا آرا به گم‌کرده‌ی عزیز خود خواهد رسید؟ برای رسیدن به پاسخ این سؤالات و همراه شدن با سرنوشت اعجاب‌آور آرا، با داستان سرد همراه باشید.

این کتاب اولین‌بار در سال 1398 و با همت نشر پیدایش به دست علاقه‌مندان رسیده است.

کتاب سرد برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب به‌تمام دوست‌داران ادبیات، به‌ویژه ادبیات گمانه‌زن و همچنین ادبیات نسل نوی فارسی پیشنهاد می‌شود.

با النا رهبری بیشتر آشنا شویم

النا رهبری (متولد 1364) از نویسندگان نسل جوان ادبیات فارسی و نویسندگان ادبیات گمانه‌زن است. او کارشناسی خود را در رشته‌ی هنر‌های تجسمی اخذ کرده و عمده‌ی فعالیت ادبی و علاقه‌‌اش، ادبیات فانتزی از جمله داستان‌های تخیلی‌ و ترسناک است. از دیگر آثار چاپ‌شده از این نویسنده می‌توان کتاب «ده بر مهیل» که داستانی در ژانر نوجوان است را نام برد. او همچنین در نقد و تحلیل آثار ادبیات گمانه‌زن دستی بر آتش دارد.

در بخشی از کتاب سرد می‌خوانیم

در همین هنگام زمین زیر پای‌شان شروع به لرزیدن کرد. خاک‌ها و خاکسترها به هم می‌آمیختند و غبارها دیوانه‌وار ستون‌هایی سرخ و پیچان می‌ساختند. در این حال زمین شکافت و دیواری سر بر آورد. ژا که هنوز طعم درد پیشین را زیر زبان داشت، گامی پس رفت و سرش به دنبال عمارتی که پیش پایش از زمین می‌رویید، چرخید. سایه‌ها از روی صخره‌ها و تن زمین، افتان و خیزان خود را به دیوارها رساندند و به مصالح آن پیوستند. نگاه آرا به بالا گردید. ابرها اکنون به معجون سیاه و غلیظی می‌ماندند که گمان می‌رفت هر لحظه از ظرف آسمان سر روند.

لرزش ایستاد و چشمان متحیّر دخترک بر مکعب ساده و نه چندان بزرگی خیره ماند که تنها زینت دیوارهایش رگه‌های نازکی بود که چون جویبارهای سیاه لابه‌لای خاک سرخ‌رنگ می‌خزیدند و دیگر هیچ. شاید انتظار یک دروازه‌ی بزرگ و صدها دریچه را داشت ولی دریغ از یک در کوچک و پوسیده. نیرویی در فضا پراکنده شده بود. نیرویی که آرا شک نداشت حاصل بازدمِ این چهاروجهی عجیب است. ترس بر پوست خیسش می‌نشست. سادگیِ هول‌آوری داشت. عجیب‌تر از همه اینکه حالا همه‌ی نجواها و زمزمه‌ها خاموش شده بود و سکوتی آن‌چنان هراسناک همه جا را فراگرفته بود که آرا از بیم اینکه مبادا کر شده باشد، نفس‌هایش را با صدا می‌کشید. انگار تمام اصوات، تمام پژواک‌ها و نیروهای شناور، یکباره در این مکعب سرخ و بی‌درز اسیر شده بودند.