معرفی و دانلود کتاب سال مرگ دختر عمهها
برای دانلود قانونی کتاب سال مرگ دختر عمهها و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب سال مرگ دختر عمهها
مرتضی بخشایش در کتاب سال مرگ دختر عمهها روایتهایی متفاوت از عشقهایی ناکام و ناتمام را بازگو میکند. این اثر دربردارنده 5 داستان کوتاه است که همه آنها از نظر مضمون و محتوا به نوعی به هم مربوط هستند و بخشی از زندگی از دسترفتهی انسانها، حسرتها، اندوهها و ناکامیهای آنها را به تصویر میکشد. این داستانها با بیانی شیوا و صمیمی نگاشته شدهاند آن چنان که انگار بخشی از تجربیات زیسته شما هستند.
کتاب سال مرگ دختر عمهها مناسب چه کسانی است؟
مطالعه این کتاب به کسانی که به ادبیات معاصر علاقه دارند و از خواندن داستانهای کوتاه و عاشقانه لذت میبرند پیشنهاد میشود.
با مرتضی بخشایش بیشتر آشنا شویم:
او متولد سال 1357 است و در رشته مدیریت اجرایی در در دانشگاه تهران تحصیل کرده. نخستین مجموعه شعر او به نام عاشقانههای مصدق در سال 1388 منتشر شد و در لیست نامزدهای نهایی جایزه شعر نیما قرار گرفت. پس از آن آثار دیگری از او با عنوان «پلهها را مواظب باش مرضیه»، «تنهایی دو نفره» و مجموعه شعر «به نام زیباییات به وقت محلی» منتشر شده است.
جملات برگزیده کتاب سال مرگ دختر عمهها:
- آره... زمان باارزشه... فقط باید مواظب باشیم وقتی که این جمله رو میگیم، یکی از همون زمانهایی نباشه که بعداً ممکنه دربارهش بگیم که نباید از دستش میدادیم.
- میگفت آنقدرها هم آدم ساکتی نیست ولی با هرکسی حرف نمیزند. طول میکشد تا به حرف بیاید. باید چند وقت بگذرد تا اول بفهمد طرفش چهجور آدمی است و چه چیزهایی را بگوید بهتر است.
- خندید. برای اولینبار بعد از همه این سالها لبخندش را دیدم. لبخندی که انگار از جنگی دراز برگشته و خستگی و غبار ویرانی، پژمردهاش کرده.
- غصه گذشتهها را نخورید چون تمام شده و نگران آینده نباشید چون هنوز نیامده. در لحظه زندگی کنید و آنقدر خوش بگذرانید که ارزش به یادآوردن را داشته باشد... هفته خوشی داشته باشید.
- مدام از خودم میپرسیدم اینهمه ترس در وجود من برای چیست؟ من از چه چیز میترسم؟ ترس داشت نابودم میکرد اما همین ترس ساعتی بعد دوای آرامشم شد. پیش خودم گفتم مگر عشق شجاعت نمیآورد؟ عشق و ترس متضاد هم هستند. پس این ترس من نشاندهنده آن است که عشقی در کار نیست! پس اگر عشقی در کار نیست، دیگر نگرانی ندارد.
در بخشی از کتاب سال مرگ دختر عمهها میخوانیم :
رفته بودیم کوه مثلاً. کوهنوردی که نبود. بیشتر یک پیادهروی در دامنه و در میان کوهها بود. راه نسبتاً همواری درست شده بود. بعضی جاها که سربالایی داشت هم با سنگها پله درست کرده بودند. دو طرفِ راه پر بود از کافه و رستوران و قهوهخانه. البته آن اولها اینطور بود. بالاتر که میرفتی، تعدادشان خیلی کم میشد. شاید بیست دقیقهای باید میرفتی تا به یک کافه برسی.
هر هفته که میرفتم انگار به جای تازهای رفته باشم، رنگ درختها و کوهها مدام عوض میشد. دو هفته پیشتر که رفته بودم، برگهای رنگ به رنگ درختها، پاییز زیبایی را برایم تصویر کرده بودند. کلی عکس گرفتم. نمنم باران هم میآمد و مِهِ زیبایی میانه کوهها را گرفته بود. وقتی برمیگشتم آقای مخبر را دیدم. مترجم خوبی است. رکگوییاش را خیلی دوست دارم و کلاً آدم خوشمشربی است. همین که من را دید بیمقدمه گفت:
«این شاعرها خجالت نمیکشند؟! یک شعر درست و درمان برای مِه نگفتهاند که الان من زیر لب زمزمه کنم و لذت ببرم. همهاش از درد و ناله و بدبختی مینویسند.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب سال مرگ دختر عمهها |
نویسنده | مرتضی بخشایش |
ناشر چاپی | انتشارات کتاب کوله پشتی |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 128 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-461376-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |