معرفی و دانلود کتاب بازی سرنوشت

معرفی کتاب بازی سرنوشت

کتاب بازی سرنوشت به قلم اعظم معدن دار، داستان پستی و بلندی زندگی عاشقانه یک زوج به نام‌های مریم و آرش را به تصویر می‌کشد.

در بخشی از کتاب بازی سرنوشت می‌خوانیم:

آرش برای اولین بار خانه‌ی‌مان شام خورد و ساعت یازده رفت بعد از عقد آرش هر روز نزدم می‌آمد. در دانشگاه یا بیرون خوابگاه او را ملاقات می‌کردم. و اگر من درس نداشتم من را بیرون و به خانه‌شان می‌برد، خیلی به هم عادت کرده بودند.

خانواده آرش ما را برای شام دعوت کردند، من با خانواده‌ام به سوی خانه پدری آرش در تهران رفتیم. وقتی داخل شدیم خانه‌شان از نظر گذراندیم خانه‌ی پدر آرش مانند خانه‌ی آقا عارف ویلایی بود وقتی از در داخل شدم به حیاطش نگاهی کردم حیاطش مثل حیاط ما سرسبز بود اطراف حیاط درخت‌های بید مجنون و کاج کاشته بودند.

وسط حیاط باغچه‌ی زیبایی که پر از گل‌های رز و یاس بود نمایان بودمن عاشق گل یاس بودم وارد خانه شدیم به چیدمان خانه دقت کردم دکوراسیون خانه خوب چیده شده بود بود از سلیقه شهلا خانوم خوشم آمد تمام فکر و ذهنم پیش آرش بود خانواده آرش با آغوش گرم پذیرای ما شدند و ما به نحو احسنت پذیرایی شدیم بود آقایان گرم صحبت بودند خانوم‌ها هم با هم صحبت می‌کردند آرش در کنارم روی مبلی نشست به من خیره شد و گفت: مریم من هنوز باورم نمی‌شه که تو این جایی و به هم رسیدیم فکر می‌کنم دارم خواب می‌بینم یه خواب شیرین.

من لبخندی زدم نگاه عاشقانه‌ای را به همسرم کردم: عزیزم ما خواب نیستیم بیداریم منم باورم نمی‌شد در این مدت که میهمان آرش و خانواده‌اش بودیم خیلی صمیمی‌تر شده بودیم و آن جا فهمیدم که آرش و خانواده‌اش خاکی هستند. آن‌ها خیلی مهربان و خونگرم بودند شهلا خانوم رو به ما کرد: خانوما آقایون بفرمایین شام همه دور میز نشستیم من و آرش در کنار هم روی صندلی نشستیم آرش کمی از خوراک قارچ و تیکه‌ای از مرغ را برداشت در بشقابم گذاشت مشغول شو عشقم.