معرفی و دانلود کتاب زخمها خوب میشوند، فراموش نه
برای دانلود قانونی کتاب زخمها خوب میشوند، فراموش نه و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب زخمها خوب میشوند، فراموش نه
در محلهی زاغهنشینی در یکی از شهرستانهای اطراف تهران بیرحمیهای زندگی بیشتر دیده میشود. مرسده کمالی در کتاب زخمها خوب میشوند، فراموش نه بیرحمیها و زخمهای زندگی زنی از طبقهی محروم را به تصویر کشیده است. این کتاب که در گروه رمانهای عامهپسند قرار دارد، فراز و نشیبهای زندگی یک زن تنها را به نمایش گذاشته است.
دربارهی کتاب زخمها خوب میشوند، فراموش نه
زنی مطلقه که کودکی دوساله دارد و در خانهای اجارهای زندگی میکند، قهرمان کتاب زخمها خوب میشوند، فراموش نه نوشتهی مرسده کمالی است. در این داستانْ راویِ زن، زندگی سرشار از مشقتی را پشت سر میگذارد. وی پدر و مادری معتاد دارد که او را بهجای بدهیشان به مردی معتاد شوهر میدهند. شوهر او مرتب کتکش میزند تا اینکه به دلیل جرمی سنگین به زندان میافتد.
قهرمان داستان پس از به زندان افتادن شوهرش طلاق میگیرد و زندگی سختی را با کار کردن در یک شرکت خدماتی و زندگی در یک خانهی اجارهای آغاز میکند. سرانجام یکی از روزها که زن در حال بازگشت به خانه است، پیرمرد صاحبخانه او را بهخاطر عقب ماندن اجاره بیرون میکند. در هوای سرد زمستان، راوی با ناامیدی و درحالیکه فکر میکند شب از سرما خواهد مرد، به همراه کودکش به پارک میرود. در پارک مردی را میبیند که در محلهی آنها قصابی دارد. مرد پس از صحبت و احوالپرسی متوجه ماجرا میشود و تقبل میکند که اجارهی عقبماندهی زن را پرداخت کند. اما وقتی که به در خانهی پیرمرد میروند، پیرمرد صاحبخانه اجاره را قبول نمیکند و ادعا میکند که از اجاره دادن خانهاش منصرف شده است. مرد قصاب پیشنهاد میدهد که زن به همراه کودکش به خانهی او بیایند و مهمان او باشند. با وارد شدن راوی به خانهی مرد قصاب داستان وارد مسیر تازهای میشود و رویدادهای بسیاری در انتظار قهرمان داستان است.
کتاب زخمها خوب میشوند، فراموش نه از سوی نشر ندای الهی روانهی بازار شده است.
کتاب زخمها خوب میشوند، فراموش نه برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب برای همهی کسانی که به رمانهای ایرانی با موضوعات اجتماعی و عاشقانه علاقهمند هستند، مناسب است.
در بخشی از کتاب زخمها خوب میشوند، فراموش نه میخوانیم
متعجب نگاهش کردم فرصتی نداد حرفی بزنم. سریع رفت توی مغازه و بعد چند دقیقه با کیفی اومد بیرون. کرکره رو کشید پایین و قفل زد. از انتهای کوچه چند نفر میاومدن و من نمیدونستم باید چیکار کنم. دزدگیر ماشینشو زد و گفت: سوار شو.
با خجالت پرسیدم:
- ببخشید کجا؟ من نمیتونم مزاحم شما بشم.
- گفتم سوار شو امشب بریم خونه من. تا فردا برات یه فکری بکنیم.
توی شرایطی نبودم که بگم نه، تنها امیدم این بود نگاه مرد سرد و عاری از هوس بود. انگار داشت به یه حیوون زخمی لطفی میکرد از ترس اینکه سایههایی که از ته کوچه میاومدن منو بشناسن و ببینن و حرفها پشت سرم ردیف بشه، بدون تعارف سوار ماشین قصاب شدم. خونهی قصاب نزدیک به خیابون اصلی بود. یه ملک قدیمی بزرگ دو نبش، طبق گفتههای همسایهها بعد خرید سه ماه بازسازیش کرده بوده. روی تموم دیوارهاش میلههای خاردار آهنی مشکی رنگ و دوربین داشت. مثل یه دژ یا قلعه بود. بدون اینکه پیاده بشه یه کنترل شکل مشکی رنگ کوچیک از جیبش درآورد و فشار داد. در خودش باز شد. از ترس ضربان قلبم بالا رفته بود. پشیمون بودم چرا نشناخته پا به خونهی این مرد عجیب گذاشته بودم. هیچ ذکری جز صلوات بلد نبودم شروع کردم توی دلم صلوات فرستادن که از چاله در نیومده باشم توی چاه افتاده باشم.
ماشین و توی حیاط بزرگ خونه پارک کرد. یه بخشی از حیاط رو سقف فلزی زده بودن برای ماشین که احتمالاً توی تابستون آفتاب روش نیفته. پیاده شد. به من که روی صندلی عقب مثل مجسمه با لبهای سفید نشسته بودم، نگاه کرد.
- پیاده شو دیگه
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب زخمها خوب میشوند، فراموش نه |
نویسنده | مرسده کمالی |
ناشر چاپی | انتشارات ندای الهی |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 504 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-90709-0-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |