معرفی و دانلود کتاب عاشقی با حال و هوای پشه‌های لهیده

معرفی کتاب عاشقی با حال و هوای پشه‌های لهیده

کتاب عاشقی با حال و هوای پشه‌های لهیده، اثر حمید اباذری، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است. این نویسنده با زبانی شاعرانه و فضایی احساسی به مفاهیم مهمی مانند عشق، خاطرات و تنهایی می‌پردازد. داستان اصلی مجموعه روایت مردی است که پس از شکست در اولین تجربه‌ی عاشقانه‌اش، فرسنگ‌ها از شهر خود دور می‌شود و پس از گذشت چندین سال، هنوز هم گاهی در خیال خود به عشق گذشته‌اش می‌اندیشد.

درباره‌ی کتاب عاشقی با حال و هوای پشه‌های لهیده

کتاب عاشقی با حال و هوای پشه‌های لهیده، نوشته‌ی حمید اباذری از هشت داستان کوتاه تشکیل شده که مضمون اصلی آن‌ها حول محور دلبستگی‌های عاطفی، حسرت‌های گذشته و تأملات فلسفی درباره‌ی روابط انسانی شکل گرفته است. در بسیاری از داستان‌های این مجموعه، شخصیت‌ها با عشق‌های از دست رفته، خاطراتی که هنوز زنده‌اند و احساسات سرکوب‌شده دست و پنجه نرم می‌کنند. آن‌ها در تلاش‌اند تا با گذشته‌ی خود کنار بیایند؛ اما گاهی این گذشته همچون سایه‌ای در ذهنشان باقی می‌مانند و آن‌ها را به خیال‌پردازی و بازآفرینی لحظات از دست رفته سوق می‌دهد.

حمید اباذری در کتاب عاشقی با حال و هوای پشه‌های لهیده، با لحنی شاعرانه و توصیفی، به اهمیت خاطرات در زندگی می‌پردازد. گاهی یک تصویر، یک صدا یا حتی یک رایحه می‌تواند روزهای رفته را در پیش چشم ما زنده کند و لطف خیال‌پردازی به این است که می‌توانیم، رویدادهای ناخوشایند زندگی را جور دیگری در ذهن خود تصور می‌کنیم.

حس انزوا و درون‌نگری، بن‌مایه‌ی آثار حمید اباذری است. این نویسنده با در هم آمیختن واقعیت و خیال، روایتی درگیرکننده را ارائه می‌دهد که هم شاعرانه است و هم از نظر روان‌شناسی، ارزش بررسی دارد. شخصیت‌های کتاب عاشقی با حال و هوای پشه‌های لهیده اغلب درگیر تنهایی و تأملات درونی هستند. آن‌ها با خاطراتشان حرف می‌زنند، در ذهن خود گذشته را تغییر می‌دهند و حتی تصاویری را از آینده‌ای که هرگز نخواهد آمد، خلق می‌کنند. این بازی ذهنی با زمان و خاطرات، به داستان‌ها حال و هوایی رویاگونه و شاعرانه می‌بخشد.

حال و هوای استعاری داستان‌های کتاب عاشقی با حال و هوای پشه‌های لهیده، خواننده را به سفری درونی و احساسی می‌برد که در آن مه، موسیقی، درختچه و خاک، همگی عناصر نمادین هستند که به رشد، تغییر، فراموشی و کشف حقیقت اشاره دارند. این کتاب با زبان شاعرانه و فضایی رویاگونه، خواننده را به دنیایی می‌برد که در آن مرز میان واقعیت و خیال محو می‌شود و هر عنصر داستانی، معنایی فراتر از ظاهر خود دارد.

حمید اباذری نویسنده‌ای است که با نگاه متفاوت به عشق، خاطرات و تنهایی، توانسته است سبک خاص خود را در ادبیات داستانی ایران شکل دهد. او در کتاب عاشقی با حال و هوای پشه‌های لهیده، خواننده را به رویارویی با گذشته دعوت کرده و به او می‌فهماند که راه فراری از واقعیت وجود ندارد و خیال‌بافی راهی موقتی برای رد کردن زشتی‌های زندگی واقعی است. این کتاب توسط انتشارات هیلا منتشر شده و در دسترس علاقه‌مندان به ادبیات داستانی معاصر ایران قرار گرفته است.

کتاب عاشقی با حال و هوای پشه‌های لهیده برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به داستان‌هایی که در آن‌ها احساسات انسانی، حافظه و خیال‌پردازی نقش پررنگی دارند، علاقه‌مند هستید، این کتاب می‌تواند تجربه‌ای فراموش‌نشدنی برای شما باشد.

در بخشی از کتاب عاشقی با حال و هوای پشه‌های لهیده می‌خوانیم

مرد به انبوه زباله‌هاى تل‌شده کنار کیوسک نگهبانى شهرک خیره شد و منتظر ماند تا دروازه باز شود. زباله‌هایى که در این گرد و خاک در این شهرک تک‌افتاده در بیابان و دور از شهر تنها نشانه زنده بودن مردمانى بود که در قوطى‌هاى خود به نام خانه سازمانى سر مى‌کردند. نگهبان هنوز بیرون نیامده بود. خواب بود یا در این خاک حل شده بود؟ چه فرقى مى‌کرد؟ مرد عجله‌اى نداشت. خوش داشت آرام بنشیند و با تمرکز بیش‌تر حرف‌هاش را جمع و جور کند و به زن بگوید. زن کله‌اش را چسبانده بود به پنجره و بیرون را نگاه مى‌کرد. مانند اولین بارى که مرد شانزده سال پیش توى اتوبوس دیده بودش. مرد روى صندلى پشتى‌اش نشسته بود و دختر بیش‌تر راه، صورتش را، که ندیده بود و نمى‌دید، چسبانده بود به پنجره و احتمالاً بیرون را نگاه مى‌کرد. همان‌جا بود که مرد مفتون هاله غم و اندوهى شد که دور دختر را گرفته بود و قصه از آغاز بى‌سرانجامشان شروع شد.

صداى تق‌تق شیشه و چروک‌هاى براق صورت سیاه‌زنگى نگهبان شهرکْ مرد را به زمان حال که جنس و پوسته‌اش مخملى‌تر از خاطره آن روز بود، برگرداند. دروازه آهنى کنار زده شده بود. ماشین راه افتاد، با لبخندى تصنعى براى تشکر و شانه خالى کردن از احوالپرسى. جاده گفتى انتها نداشت. حالا در این دشت عریان، که تنها عنصر پایدارش رد سیاه‌زخمى است به نام جاده، گویى زمین قلمروش را تا آسمان گسترانده بود و مرد فکر کرد زمین طعنه مى‌زند که برخلاف تصورتان مى‌توانم از قماش آسمان هم باشم. آسمانى که وقتى از من خسته مى‌شوید بهش پناه مى‌برید. مرد به زن نگاه کرد. حلقه سفید و کوچک خورشید، در پس‌زمینه پنجره کنار دست زن بى‌ابهت مى‌درخشید و با هاله‌اى که از ماه انتظار مى‌رود، اندکى از زردى آسمان را گرفته بود. زن همچو نورى که آخرین نفس‌هاش را بکشد، سوسو مى‌زد.

فهرست مطالب کتاب

آنا
تکیه‌ام سال‌هاست به کُنار است
بزک یا خودآرایى؛ یا واژه‌بسته بودن چه حال و هوایى دارد؟
حافظه اول؛ حافظه دوم
سونات اُرس
شطحیات عاشقانه مستعدترین مجرد قرن
عاشقى با حال و هواى پشه‌هاى لهیده
کودکانه