معرفی و دانلود کتاب ریگ روان

معرفی کتاب ریگ روان

بدشانس‌ترین آدم دنیا با چه امیدی می‌تواند به زندگی ادامه دهد؟ استیو تولتز در کتاب ریگ روان با بیانی طنز و فلسفی زندگی دو دوست را روایت می‌کند که هیچ‌گاه به خواسته‌ها و آرزوهایشان نرسیده‌اند و همواره درگیر بدشانسی‌های خاص خودشان بوده‌اند. این کتاب پرفروش برنده جایزه راسل استرالیا برای طنزنویسی شده است.

درباره کتاب ریگ روان:

لیام یک نویسنده ناموفق است که نوشته‌ها و آثارش همواره با شکست مواجه شده‌اند. او حتی برای کسب تجربه بیشتر برای نوشتن یکی از کتاب‌هایش، افسر پلیس شد و در کمال ناباوری در این کار هم به هیچ موفقیتی دست نیافت. لیام دوستی صمیمی به نام آلدو دارد که در نگون‌بختی و بدشانسی نه تنها از خودش چیزی کم ندارد، بلکه هزار بار بدتر از اوست.

آلدو که در واقع محور و شخصیت اصلی داستان کتاب ریگ روان (quicksand) به شمار می‌رود، یک کارآفرین شکست خورده است که از همان کودکی تا به هنگام پیری هیچ اتفاق خوش‌آیندی را تجربه نکرده. او که با بدترین ترس‌هایش از قبیل فلج شدن و افتادن در زندان مواجه شده، بارها و بارها اقدام به خودکشی کرده که حتی در هیچ‌کدام از آن‌ها هم موفق نبوده است.

در طول کتاب شاهد مکالمه‌هایی فلسفی در میان لیام و آلدو هستیم که با زبانی طنز بیان شده‌اند. حال ایده تازه‌ای به ذهن لیام رسیده است. او می‌خواهد کتابی با الهام از زندگی دوستش بنویسد. چه کسی می‌داند شاید همین یک‌بار را موفق شد.

نکوداشت‌های کتاب ریگ روان:

- نوشته‌های تولتز محرک و منحصر به فرد هستند، با شخصیت‌ها و جملاتی که رسما از صفحه کتاب بیرون می‌آیند و نفست را در سینه حبس می‌کنند. (دینا منگستو)
- استیو تولتز تخیل و تصوری را به قلم تحریر در می‌آورد که هیچ محدودیتی را شامل نمی‌شود. آثار او بی‌نظیر، پیامبرگونه و طنز هستند. (پاتریک مک‌گراث)
- در هر صفحه از کتاب ریگ روان به قدری جملات زیبا پیدا می‌شود که گاه بیشتر از تمام رمان‌های قابل تحسین است. (الیف باتومن)
- یک طنز تلخ و به شدت فضایی... توانایی بسیاری نیاز است تا بتواند خالق چنین اثری بود. و تولتز موفق شد. (مجله The Literary Review)

کتاب ریگ روان برای چه کسانی مناسب است؟

اگر شما هم از علاقه‌مندان رمان جزء از کل هستید و یا سبک طنز تلخ را دوست دارید، کتاب حاضر پیشنهاد ما به شما است.

با استیو تولتز بیشتر آشنا شویم:

این نویسنده معاصر و بزرگ استرالیایی متولد سال 1972 بوده و در سال 1994 از دانشگاه نیوکاسل فارغ‌التحصیل شده است. او پیش از شروع کار خود در حیطه ادبیات، به شغل‌هایی همچون فیلمبرداری، نگهبانی، دبیری زبان انگلیسی و فیلم‌نامه نویسی مشغول بوده است.

استیو تولتز (steve toltz) در سال 2008 اولین رمان خودش را با نام جزء از کل منتشر کرد که در همان سال موفق شد نامزد دریافت جایزه بوکر شود. این کتاب خیلی زود با اقبال مردم سراسر دنیا روبه‌رو شد و اکنون به عنوان یکی از آثار بزرگ و برجسته استرالیا به حساب می‌آید. خبر خوش آن‌که این نویسنده توانمند کتاب تازه‌ای در دست تحریر دارد که احتمال می‌رود در سال 2022 منتشر شود.

جملات برگزیده کتاب ریگ روان:

- ویرایش یعنی این‌که آدم بتونه با آرامشِ یه پزشک قانونی خودش رو کالبدشکافی کنه، و تو ویراستار خوبی نیستی.
- حالا به لطف شبکه‌های مجازی آدم‌های این دوره بیشتر از مردم تمام دوران‌ها می‌دونن که فحش خوردن و تحقیر شدن چه حسی داره.
- خسته شدم از نگاه کردن به تو و فکر کردن به این‌که محاله دنیایی از این حقیرتر و بی‌انصاف‌تر وجود داشته باشه.
- استعداد به‌کارگرفته‌نشده به روح فشار می‌آره.

در بخشی از کتاب ریگ روان می‌خوانیم:

من و تس اصلاً به تراز نرسیده بودیم. یک شب که شیفت داشتم و زنگ زدم خانه تا به سونیا شب‌به‌خیر بگویم، ازدواج‌مان به‌یک‌آن دود شد و به هوا رفت. گوشی را برداشت و با صدایی شاد و زیر گفت «بابا!» و من نسخه‌ای خلاصه و پاستوریزه از بدبختی‌های آن روزم را به او ارایه دادم. او هم مشغول تعریف کردن بدشانسی‌های روزش شد که ناگهان خنده‌ای ترسناک و بزرگ‌سالانه کرد. تس بود، داشت ادای سونیا را درمی‌آورد. «تو حتا نمی‌تونی زنت رو از بچه‌ی هشت‌ساله‌ت تشخیص بدی. خاک بر سرت!» خندید.

به‌قدری تحقیر و بدحال شدم که آخرین ذرات عشقم به او فِشی از وجودم فرار کرد و تا آخر شب که در محوطه‌ی تیره‌وتار متل مارکوپولو در خیابان پاراماتا نشسته بودم، هیچ جنبه‌ی مثبتی از زندگی‌مان به خاطرم نیامد. اتفاق پیش‌آمده به‌نظرم آن‌قدر جذاب بود که تا ساعت دوِ صبح بیدار ماندم تا درباره‌اش بنویسم. بدبختانه مغزم مثل همیشه به سرزمینی اسرارآمیز سفر کرد که زبان در آن سرنوشتی جز مرگ ندارد.

تخیلم تاریک بود و نفوذ‌ناپذیر. ایده‌هایم به زبان درنمی‌آمدند، در سایه می‌ماندند. لختگی زبان گرفته بودم، انگار انقباض رگ خلاقیت جریان کلمات را مسدود کرده بود. پشت میزم نشستم و لبخندی مسخره زدم و با خودم فکر کردم: توِ عوضی نتوانستی فروش موادمخدر را پایین بیاوری، از فساد جلوگیری کنی، از قتل پرستارها، دعواهای خانگی، غرق شدن کودکان، تصادف و فرار، حالا هم که از به داستان درآوردن سادیسم زنت عاجزی، همان‌طور که از قبلی‌ها هم نتوانستی قصه‌ای سرهم کنی. کارت تمام است.

فهرست مطالب کتاب

دو دوست، دو برنامه (یکی مخفی)
شکل‌گیری طولانی یک ایده
سفری غیرمنتظره
آلدو بنجامین، پادشاه خطاهای فاحش: سال‌های نخست
علی‌رغم سماجتِ یک نفر
بازجویی، یا شرایط و ضوابط
گولاگی از آن خود
جنون الهه‌ی الهام
مصیبت پرونده‌های مجزا