معرفی و دانلود کتاب درماندگی بزرگ ما

معرفی کتاب درماندگی بزرگ ما

اندر و چتین، صمیمی‌ترین دوستان همدیگر هستند، تا اینکه پای دختر جوانی به میان رابطه‌ی دونفره‌ی آنان باز می‌شود. کتاب درماندگی بزرگ ما نوشته‌ی باریش بیچاکچی، داستانی عاشقانه از ورود دختری درمانده به نام نهال به زندگی دو پسر حدوداً سی‌ساله و درگیری بر سر عشق و دوستی است. نهال، پس از اینکه پدر و مادر خود را از دست می‌دهد، تصمیم می‌گیرد تا برای مدتی در خانه‌ی اندر و چتین ساکن شود، اما عشق و دوستی، دو قطره‌ی آبی است که با هم به یک جوی نمی‌روند. لازم به ذکر است این کتاب در سال 2016 نامزد جایزه‌ی ادبیات اروپا شد.

درباره‌ی کتاب درماندگی بزرگ ما

اندر و چتین صمیمی‌ترین دوستان دنیا هستند. چه چیزی می‌تواند در این جهان بهتر از حال دو دوستی باشد که در نهایت راحتی و صمیمیت به اجاره‌ی منزلی در آنکارا پرداخته‌اند و روز و شب‌هایشان را با آرامش در کنار یکدیگر سپری می‌کنند؟! اما سرنوشت همواره راهی پیدا می‌کند تا آسان‌ترین لحظات زندگی ما را به سخت‌ترین مصیبت‌های روحی و روانی تبدیل کند؛ به آن جنس دردسرهایی که فکر می‌کنی برای مواجهه با آن آماده هستی، اما وقتی که در منجلاب احساسات خود دست و پا می‌زنی، متوجه می‌شوی که تنها طنابی که برای بیرون کشاندن خودت از این وضعیت داری، عقلانیت است! کتاب درماندگی بزرگ ما (Bizim Büyük Çaresizliğimiz) نوشته‌ی باریش بیچاکچی (Barış Bıçakçı) داستان درماندگی در انتخاب میان عشق و دوستی است.

همه چیز در خانه‌ی اندر و چتین به نرمی یک مارشمالوی خوشمزه است، دوستی و پیوند عمیقی که میان این دو شکل گرفته است، به قدمت و استواری یک کوه آتشفشانی قدیمی است؛ تا اینکه سروکله‌ی دختری به نام نهال در زندگی آن‌ها پیدا می‌شود. نهال، خواهر دوست قدیمی آنان، یعنی فکرت، است. این دختر معصوم در یکی از سخت‌ترین شرایط روحی خود قرار دارد، او والدین خود را از دست داده است و حالا در تلاش است تا برای مدتی در خانه‌ی اندر و چتین اقامت داشته باشد و خود را از وضعیت روحی و مالی بغرنجی که در آن قرار دارد، بیرون بکشد. اندر و چتین در رمان درماندگی بزرگ ما، به ورود خواهر دوست صمیمی‌شان به خانه‌ی کوچک، اما گرم خود آری می‌گویند و اینجا درست نقطه‌ی آغاز تمام تغییرات زندگی پیش روی آنان است.

هر آن چیزی که بی‌نهایت محکم و پایدار به چشم می‌آید، ممکن است روزی از هم بپاشد و به هوا برود! درست مثل اتفاقی که برای دوستیِ میان اندر و چتین افتاد. این دو پسرِ داستان عاشقانه‌ی درماندگی بزرگ ما، با ورود نهال به خانه‌شان و زندگی در کنار او، هر دو به تجربه‌ی احساسات مشترکی در مورد این دختر دست پیدا می‌کنند. قلب هر دو دوست صمیمی، برای لمس عشق دختری مشترک می‌تپد و حالا مشکلی که هر دو با آن مواجه هستند، حل کردن مسئله‌ای بزرگ و مهم میان آنان به نام رفاقت است. باریش بیچاکچی در این اثر به بررسی دقیق و عمیق روابط میان این دو دوست و لایه‌های پیچیده‌ی روانشناختی میان آنان می‌پردازد؛ مسئله‌ای که مخاطب را به تأمل و تفکر در میان خطوط داستانی خویش فرا می‌خواند.

عشق هیچ‌گاه آخرین مشکل ما نبوده است، گاهی هم ثروت به اولین و آخرین دغدغه‌ی ما تبدیل می‌شود. نهال که دختری در عنفوان جوانی است و اولین سال‌های حضورش در دانشگاه را تجربه می‌کند، گریبان‌گیر مخارج مالی عمده‌ای است و از آن‌جایی که در شرایط روحی بسیار بدی قرار دارد، اندر و چتین تصمیم می‌گیرند تا برای حل مشکلات مالی‌اش به او کمک کنند. در نتیجه‌ی چنین مسئله‌ای، این دو دوست صمیمی، خود نیز با مشکلات مالی و چالش‌های اجتماعی بسیاری مواجه می‌شوند. آن‌ها باید در مقابل دوستان و آشنایان خود بایستند و از تصمیمی که ممکن است از نظر سایرین چندان منطقی به چشم نیاید، دفاع کنند. این‌که عاقبت سرنوشت این دو دوست و نهال به چه مسیری کشیده می‌شود، تجربه‌ای بی‌نهایت لذت‌بخش از است که می‌توانید با مطالعه‌ی این رمان عاشقانه به آن دست پیدا کنید.

کتاب درماندگی بزرگ (bizim buyuk caresizligimiz) ما نوشته‌ی باریش بیچا کچی (Baris Bicakci) است. ترجمه‌ی این داستان عاشقانه‌ی ترکی برعهده‌ی کسرا صدیق بوده است. تهیه، تولید و انتشار این رمان احساسی برعهده‌ی انتشارات ققنوس بوده است.

اقتباس سینمایی از کتاب درماندگی بزرگ ما

در سال 2011 فیلمی تحت همین عنوان (Our Grand Despair) و به کارگردانی سیفی تئومان بر اساس این کتاب درام و عاشقانه ساخته شد.

کتاب درماندگی بزرگ ما برای چه کسانی مناسب است؟

افرادی به مطالعه‌ی رمان‌های عاشقانه‌ای که به چالش‌های میان روابط عاطفی و دوستانه می‌پردازند علاقه‌مند هستند، می‌توانند از تفکر و تأمل در میان روابط پیچیده‌ی شخصیت‌های این داستان لذت بسیاری ببرند.

در بخشی از کتاب درماندگی بزرگ ما می‌خوانیم

فکرش را مى‌کردى چتین، نهالى که تمام سه ماه اول را فقط شب‌ها براى خواب به خانه مى‌آمد حالا دیگر خانه را جز در مواقع ضرورى ترک نمى‌کرد! در آن مدت چه مى‌کرد؟ دوستان این دختر کجا بودند؟ همراهانش در آن شبى که لایعقل به خانه آمده بود حالا کجا بودند؟ در دانشگاهى که سه سال در آن تحصیل کرده بود هیچ دوستى نداشت که با او وقت بگذراند؟ دوستان کوهنوردش کجا بودند؟ آیا کسى را نداشت که وقتى بلافاصله پس از کلاس راهى خانه مى‌شود جلوِ او را بگیرد و راضى‌اش کند تا با هم به سینما یا گشت و گذار بروند؟ علاوه بر این آیا عجیب نیست که دخترى جوان تمام اوقات فراغتش را با دو مرد میانسال بگذراند و احساس رضایتش را نیز از این ماجرا پى‌درپى ابراز کند؟ قبول دارم، جوان‌ترها همیشه دنبال قهرمانى براى خود مى‌گردند، کسى که دنباله‌روش باشند و شبیهش شوند. اما وقتى به وضعیت نهال و جنسیتش فکر کنیم، چندان منطقى به نظر نمى‌رسد که قهرمانش ترکیبى باشد از مرد چاقى که لایه‌هاى چربى شکمش همچون طبقات ساختمان روى یکدیگر قرار گرفته و مرد بى‌مویى که سرش زیر هر نورى چون چراغى تابان مى‌درخشد. آیا اطرافیانِ نهال دوست‌داشتنى و زیباى ما او را موجودى عجیب و زشت مى‌پنداشتند و او را به جمع خود راه نمى‌دادند؟

به احتمال زیاد من و تو هم در آن روزها در چشم دوستانمان عجیب به نظر مى‌رسیده‌ایم. تو مثل مردى زن و بچه‌دار از سر کار مستقیم به خانه مى‌آمدى و در صورتى که احتمال تأخیرت وجود داشت قطعاً تلفن مى‌کردى و خبر مى‌دادى. همکارانت را غیر از مواقعى که با هم به فوتبال مى‌رفتید نمى‌دیدى. من تمام روز را در خانه مى‌گذراندم. فقط دو هفته یک بار به دیدن پدر و مادرم مى‌رفتم.