معرفی و دانلود کتاب خشک آخر

معرفی کتاب خشک آخر

روایتی تکان‌دهنده از عشق، قتل و بیماری. کتاب خشک آخر اثر خواندنی فاطمه عبدی روایتگر داستان زندگی دختری به نام ساتین است که همراه با دو پسرعموی خود زندگی می‌کند و وقوع یک قتل، زندگی هر سه آن‌ها را تغییر می‌دهد.

درباره‌ی کتاب خشک آخر

زندگی ارس و آریو دو برادری که پسرعموهای ساتین نیز هستند، با ناهمواری زیادی روبه‌رو بوده. این سه همراه با هم و در یک خانه زندگی می‌کنند و حالا اتفاقی غیرمنتظره، سرنوشتشان را به سمت‌وسوی دیگری کشانده است. ماجرای کتاب خشک آخر با قتل آریو، برادر بزرگتر آغاز می‌شود. اتفاقی که انگشت‌های اتهام را به سمت ساتین نشانه می‌رود و در چشم‌به‌هم‌زدنی اتهامی به سنگینی قتل، او را لبه‌ی پرتگاه مرگ و زندگی آویزان می‌کند.

ارس، برادر کوچکتر، مدتی است در خارج از کشور زندگی می‌کند و با خبردار شدن از این ماجرای تکان‌دهنده به کشور باز می‌گردد. او که به دخترعمویش علاقه‌مند و عاشق اوست، رضایت می‌دهد و پس از آزادی ساتین با او ازدواج می‌کند. اما همه‌ چیز به همین آرامی‌ها و در این نقطه پایان نمی‌یابد. ارس بعد از ازدواج متوجه می‌شود که ساتین به یک بیماری خاص مبتلاست و آن‌ها در سرنوشتی متفاوت قرار می‌گیرند که پایان آن را نمی‌دانند.

شاید این اتفاق راز سربه‌مهر قتل آریو را برملا ‌کند و به مثلث آریو، ارس و ساتین معنا بخشد...

فاطمه عبدی این رمان زیبا و خواندنی را با هنرمندی خاص خودش نوشته و انتشارات ندای الهی آن را به چاپ رسانده و در اختیار علاقه‌مندان قرار داده است.

کتاب خشک آخر برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این کتاب را به همه‌ی طرفداران داستان و رمان‌های جنایی و عاشقانه‌ی ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب خشک آخر می‌خوانیم

به وضوح درهم‌رفتن صورتش را حس کردم، کاش درد اضافه نمی‌شدم سر دلش سکوتش بدترین جوابی بود که می‌توانست به من در آن حالت دهد. فردا آن روز آریو به بیمارستان رفته و با عماد راجع به ارس صحبت کرده دست‌ازپا دارزتر برگشته بود. آن روز هیچ حرفی با من نزده و به جای توضیح تنها گفته بود از خستگی نای حرف‌زدن ندارد، فردا و فردا و فرداهایش شد استاد من برای آموختن برنامه خاصی که خود ساخته بود. می‌گفت این برنامه هک را برای وارد شدن درد سازمان‌های دولتی و مافیایی که مخفیانه قاچاق می‌کردند ساخته چیزی که در عرض چند دقیقه همه برنامه‌های آن‌ها را لو می‌داد. با این که حال روحی خوبی نداشتم اما برای پرت شدن حواسم با دقت آن‌ها را انجام می‌دادم نمی‌دانستم که آریو هدف دیگری از این آموزش‌ها جدای بیرون آمدن از فکر و خیال دارد.

ماه‌ها در پی ارس بودم، ماه‌ها تمرین کرده و درس خواندم دیپلم گرفتم لیسانسم را بعدها فشرده با برنامه‌ریزی‌های دقیق آریو دریافت کردم، با وجود سختی‌ها و قرص‌های ضد افسردگی که با خوردنشان چند ساعت می‌خوابیدم. در این مدت توانسته‌ام بدون کوچک ترین وابستگی به آن عصای لعنتی راه بروم اما قرص‌هایم را هنوز مصرف می‌کردم دکتر می‌گفت قطع کردن آن‌ها پیامد‌های بدی برایم دارند. پنج سال از نبود ارس می‌گذشت، من نتوانسته بودم فراموشش کنم هیچ مردی را مثل او دوست نداشتم، حداقل نه به دید یک عاشق؛ آریو خواسته بود که برای آخر هفته وقتم را خالی کنم تا به مسافرت برویم، این روز‌ها همه چیز زیادی مشکوک بود تلفن حرف زدن‌های زیر زیرکی‌اش و چشمان سرخش نمی‌دانستم چه اتفاقی برایش افتاده چیزی نمی‌گفت درد‌ها را به تنهایی با رژیم غذایی مصرف می‌کرد، حتی برای تقسیم کردن آن‌ها با من ذره ای تلاش نمی‌کرد.