معرفی و دانلود کتاب بانوی کوچه زغالی

معرفی کتاب بانوی کوچه زغالی

مرضیه محمدپور در کتاب بانوی کوچه زغالی، ما را به دنیای دغدغه‌ها و آمال زنان به‌ویژه زنان نسل قبل‌تر‌ می‌برد. او در هر داستان‌ از این مجموعه، با بیانی شیوا و جذاب، داستان زندگی یک زن را به‌تصویر می‌کشد و ما را در تجربه‌ها و احساسات ناب او شریک می‌سازد.

درباره‌ی کتاب بانوی کوچه زغالی

اثر پیشِ‌رو، مجموعه‌ی داستانی بانوی کوچه زغالی اثر مرضیه محمدپور، نویسنده‌ی ایرانی است. کتاب بانوی کوچه زغالی، مشتمل بر یازده داستان کوتاه است که عنوان برخی از آن‌ها عبارت‌اند از: «سودوکو»، «بانوی کوچه زغالی»، «ملکه کارنیکا»، «فصل انارهای رسیده»، «دیدار»، «فردا» و... .

شخصیت «زن» در تمام داستان‌های این مجموعه، حضوری به‌شدت پررنگ دارد. داستان‌ها از درون‌مایه‌ی اجتماعی و عاطفی برخوردارند و حول محور زنان و مسائل و دغدغه‌های آنان می‌چرخند. مثلاً در داستان بانوی کوچه زغالی، مرضیه محمدپور مادری هراسان و نگران را توصیف می‌کند که در جست‌وجوی فرزند گم‌شده‌اش است و در مسیر خود با پیرزنی که همان بانوی کوچه زغالی لقب دارد مواجه می‌شود... یا داستان «قلب سنگی»، ماجرای زنی را روایت می‌کند که مرد زندگی خود را در مجسمه‌ی پایه‌‌ی یک میز چوبی اسیر می‌بیند! در داستان «فردا»، که ماجرای آن به زنان نسل امروز ما نزدیک‌تر است، داستان زن کارمندی را می‌خوانیم که به نویسندگی علاقه دارد و رویای نوشتن کتابی را در سر می‌پروراند. او هر شب به خود قول می‌دهد که از فردا دست به کار نوشتن می‌شود اما هربار، روزمرگی‌های او بهانه‌ای می‌‍‌شوند برای انجام ندادن...

مرضیه محمدپور، دنیای درونی آدم‌ها را در داستان‌های کتابش بازتاب می‌دهد و از واقعیات زندگی این آدم‌ها و نحوه‌ی مواجهه‌ی آن‌ها با واقعیت می‌گوید. او از ورای داستان‌پردازی‌های زیبایش، مخاطب را در فضای واقعی زندگی آدم‌های داستانش قرار می‌دهد و در تجربیات آن‌ها شریک می‌کند. اگرچه برخی از داستان‌ها و بخش‌های این مجموعه، ظاهراً از واقع‌گرایی و فضای رئال فاصله دارند، اما اغلبِ داستان‌های کتاب همچون ملکه‌ کارنیکا و فصل انارهای رسیده، از این منظر کاملاً متفاوت هستند. مجموعه‌ی بانوی کوچه زغالی از روایتی خوب، لحنی مناسب و نثری روان و سلیس برخوردار است. از نکات مثبت این کتاب می‌توان به پرداخت عالی فضای داستانی و فضاهای ایرانی موجود در داستان‌ها و همچنین پرداخت شایسته‌ی مناسبت‌های بین افراد اشاره کرد. مشخص‌کردن محل وقوع رویدادها، از دیگر نکات مثبت و قابل‌توجه کتاب است. به‌عنوان‌مثال، داستان بانوی کوچه زغالی در تجریش و امامزاده صالح به‌وقوع می‌پیوندد. مرضیه محمدپور در انتقال حس شخصیت‌ها نیز موفق عمل کرده است. تصویرسازی‌های قویِ کتاب سبب می‌شوند خواننده بتواند داستان را به‌خوبی در ذهن خود مجسم کند و ارتباط نزدیک‌تر و قوی‌تری با داستان برقرار سازد.

کتاب بانوی کوچه زغالی را انتشارات نیستان به انتشار رسانده و در دسترس علاقه‌مندان قرار داده است.

کتاب بانوی کوچه زغالی برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به مطالعه‌ی داستان‌ و رمان‌ به‌ویژه داستان‌های کوتاه ایرانی از کتاب بانوی کوچه زغالی لذت و بهره خواهند برد.

در بخشی از کتاب بانوی کوچه زغالی می‌خوانیم

ساعت دیواری هفت‌ ضربه‌ آهسته نواخت. حالا باد، پشت پنجره‌های ‌خانه،‌ هنگامه‌ای به‌پا کرده بود. بادی که ابرها را به سقف آسمان چسباند و ناگهان کولاکی به‌پا شد و برف شلاقی بر زمین بارید. شمع و چراغ‌های خانه را روشن کرد. هر شمع را در جایی مناسب قرار داد.

صدای جیغ گربه‌ای توی راه‌پله‌ها بلند شد. از چشمی نگاه کرد و چیزی جز جا کفشی چوبی و نخل مصنوعی خانه همسایه روبه‌رویی ندید. از کشو لباس‌هایش ژاکتی بیرون آورد و به تن کرد. دنبال جوراب ضخیمی می‌گشت که رومیزی قلاب‌بافی را دید. هنوز رومیزی مناسبی پیدا نکرده بود. رومیزی بلندی می‌خواست برای وقتی‌که دوست یا فامیلی به خانه‌اش می‌آمد، ولی این رومیزی را که از بازارچه امامزاده پونک خریده بود، بد نبود. آن را روی میز سنگی پهن کرد. همان موقع متوجه لکه‌های ‌روی سطح میز شد. یادش آمد میز را گردگیری نکرده است. رومیزی را جمع کرد و دستمال تمیزی را مرطوب کرد و سطح میز را آرام و باحوصله دستمال کشید و رومیزی را پهن کرد. وسط رومیزی گلدان قلمکار گردن باریکی با چند شاخه نرگس گذاشت. دستمال گردگیری را آب کشید و این‌بار مقابل پایه میز دو زانو نشست.

ناگهان از حجم و سنگینی بدن پیکره به وحشت افتاد. گویی مقابل صخره‌ای عظیم نشسته است. کمی فاصله گرفت و تازه آن موقع اخمی را روی صورت مرد سنگی دید. با دقت بیشتری به چهره پیکره نگاه کرد و دستمال را نوازشگرانه روی اجزای صورت، گردن و شانه‌ها چرخاند. چانه محکم مرد را کف دست گرفت و با دست دیگر دستمال را بر پیشانی و برجستگی ابروها کشید. گوش‌ها به‌جز ‌اندکی از نرمه‌ گوش به زیر انبوه مو پنهان بود، اما برآمدگی بناگوش با هر مالش پارچه، روشنایی گرم و درخشانی را در چشمان خیره‌ ماهرخ می تاباند. شبیه کدام‌یک از مردانی بود که در زندگی‌اش دیده بود‌؟ پسر همسایه‌ خانه‌ پدری یا همکلاسی‌های ‌دانشکده و همکاران اداره‌اش‌؟ چقدر دلش گرفت وقتی چهره‌ در هم شکسته‌ پدرش با فراموشی‌های مداومش به یادش آمد.

فهرست مطالب کتاب

سودوکو
بانوی کوچه زغالی
ملکه کارنیکا
قلب سنگی
خواب پروانه
دیدار
فصل انارهای رسیده
فردا
رویاهای سپید
گل‌های ‌صحرایی
پلاک