معرفی و دانلود کتاب این دروغگوهای دل‌فریب

معرفی کتاب این دروغگوهای دل‌فریب

بدشانسی یعنی همین؛ درست در شبی که برای دزدی به ویلایی وارد می‌شوی، در آن‌جا یک قتل رخ دهد. همین اتفاق همه‌چیز را بهم می‌ریزد و همه را به دردسر می‌اندازد؛ مثل اتفاقی که در کتاب این دروغگوهای دل‌فریب برای کت، جیمی، لوک و لیام رخ داد. کارن ام. مک منس داستانی معمایی و ماجراجویانه را برای ما روایت می‌کند که یک دزد و کلاهبردار و قاتلی ناشناس در یک زمان و مکان، وارد یک مهمانی می‌شوند و در نهایت دو نوجوان ناچار می‌شوند سرنخ‌ها را کنار هم بگذارند و راه‌حلی پیدا کنند. شایان ذکر است که این رمان معمایی در زمره‌ی پرفروش‌ترین آثار ساندی تایمز قرار دارد.

درباره‌ی کتاب این دروغگوهای دل‌فریب

اگر شما هم به این جمله باور دارید که «برای مواجه نشدن با یک قاتل سریالی در هلیکوپتر، باید خود به قاتل سریالی تبدیل شوید؛ زیرا احتمال حضور دو قاتل در یک هلیکوپتر بسیار کم است.» باید بدانید که کتاب این دروغگوهای دل‌فریب (Such Charming Liars) قرار است اعتقاداتتان را به چالش بکشد و به شما ثابت کند که اصلاً بعید نیست در یک جشن تولد مختصر، یک قاتل، یک دزد، یک کلاه‌بردار و دو نوجوان که نود و نه درصد حرف‌هایشان دروغ است، حضور داشته باشند. هر کدام از آن‌ها برای تصمیم و کار خود دلایلی منطقی دارند و در حرفه‌ی خود متخصص هستند. البته کارن ام. مک‌منس (Karen M. McManus) در طول داستان ما را با شخصیت قاتل آشنا نمی‌کند اما خانم دزد، جیمی، و آقای کلاهبردار، لوک، را به‌خوبی معرفی خواهد کرد.

جیمی، زنی سی و چند ساله است که همراه با دختر نوجوانش، کت، زندگی می‌کند. کار او دزدی است اما می‌خواهد تغییر شغل بدهد و برای خود منبع درآمد قانونی و آبرومند دست‌ و پا کند، البته بعد از انجام عملیات دزدیدن گردنبند خانواده‌ی ساترلند که نمی‌توان روی آن قیمت گذاشت. از سوی دیگر آقای لوک رونی هم می‌خواهد زندگی آرامی و بی‌دردسری بسازد. او برای این کار به پول زیادی نیاز دارد و برای این هدف، چه راهی بهتر از برقراری رابطه با یکی از خانم‌های پولدار خانواده‌ی ساترلند!! لیام پسر لوک است. او می‌داند پدرش چه نقشه‌ای را برای استفاده از اموال این خانواده طراحی کرده اما نمی‌خواهد دست او را رو کند و ناچار است در این کار غیراخلاقی همراه شود.

کتاب این دروغگوهای دل‌فریب ما را به گذشته‌ی دور جیمی و لوک نیز می‌برد؛ زمانی این دو نفر، به‌مدت 48 ساعت با همدیگر زن و شوهر بودند و بدترین و کوتاه‌ترین زندگی متأهلی را تشکیل دادند. آن دو از حضور دیگری در جشن تولد خانواده‌ی ساترلند بی‌خبرند اما با دیدن یکدیگر متوجه می‌شوند که باید برنامه‌ی دزدی و کلاهبرداری خود را کمی تغییر دهند. جیمی به‌عنوان خدمتکار جشن وارد مراسم می‌شود تا کسی به حضور او شک نکند. لوک که به این خانواده وارد شده تا اموال را از آن خود کند، از مهمانان چشم برنمی‌دارد، اما ناگهان فاجعه رخ می‌دهد.

حالا کارن ام. مک‌منس از بُعد جنایی داستان این دروغگوهای دل‌فریب رونمایی می‌کند. یکی از اعضای ساترلند به قتل رسیده. پلیس و کارآگاه‌ها به مهمانی هجوم می‌آورند. کار جیمی و لوک متوقف می‌شود. آن دو دیگر نمی‌توانند عملیاتشان را به پایان رسانند و تحت‌نظر هستند. در این شرایط کل فرایند دزدی و کلاهبرداری بر عهده‌ی لیام و کت است. این دو نوجوان باید بتوانند کار ناتمام پدر و مادر خود را کامل کنند. اما آن‌ها معصوم‌تر و شریف‌تر از آن هستند که بتوانند سر کسی را کلاه بگذارند و یا اموالش را بربایند. از سوی دیگر قاتل هنوز در آن مهمانی حضور دارد و شاید یکی از آن دو نفر مقتول بعدی باشد! کت و لیام نمی‌توانند به همدیگر اعتماد کنند اما برای بیرون رفتن از این مخصمه، چاره‌ای جز اعتماد کردن ندارد. پدر و مادر آن دو چیزی جز دروغ و فریب به آن‌ها نیاموخته‌اند و بر موجی از اعتماد و بی‌اعتمادی غلتان و سرگردانند. مهمانی ساترلند برای آن‌ها زمان سرنوشت‌سازی را رقم زده تا خود را محک بزنند و تقدیر را برای خود و پدر و مادرشان دگرگون کنند.

کتاب این دروغگوهای دل‌فریب با ترجمه‌ی الهام صیفی‌کار در انتشارات کتاب کوله‌پشتی به‌چاپ رسیده است.

جوایز و افتخارات کتاب دروغگوهای دل‌فریب

• کتاب پرفروش ساندی تایمز
• ترجمه شده به بیش از 42 زبان

نکوداشت‌های کتاب این دروغگوهای دل‌فریب

• کارن ام. مک منس ملکه‌ی معماست و باز هم اثری معمایی و ترسناک را برای ما پدید آورده است. (مجله‌ی کازموپالیتن)
• این داستان معمایی با پیچ‌هایی همراه است که به جذابیت آن کمک می‌کند و مخاطب نمی‌تواند آن را نیمه‌کاره رها کند. (Publishers Weekly)
• داستان این دروغگوهای دل‌فریب تریلری هیجان‌انگیز و پرکشش است که می‌توان آن را به‌سرعت خواند. (گاردین)

کتاب این دروغگوهای دل‌فریب برای چه کسانی مناسب است؟

دزدها و کلاهبردارها همیشه پلید و شیطان‌صفت نیستند. ممکن است صرفاً دو نوجوان ساده و بی‌تجربه باشند که می‌خواهند به مادر و پدر خود کمک کنند و در یک نقشه‌ی از پیش‌ طراحی شده، گرفتار شده‌اند؛ به‌همین‌ دلیل کتاب این دروغگوهای دل‌فریب، نوجوانان را که مخاطبان اصلی این داستان هستند، در کنار لیام و کت قرار می‌دهد تا شاهد ماجرایی معمایی و ماجراجویانه باشند. البته اگر نوجوان نیستید و از خواندن داستان‌های ماجراجویانه لذت می‌برید، این کتاب می‌تواند برای شما نیز جذاب و سرگرم‌کننده باشد.

در بخشی از کتاب این دروغگوهای دل‌فریب می‌خوانیم

وااای. پس به همین دلیل است که وقتی گردنبند تقلبی را از جیب پارکر بیرون کشیدند و به انالیس دادند، او دو تا گردنبند نداشت، چون از قبل گردنبند واقعی را برده بودند؛ اما هیچ‌کدام از حرف‌هایی که مورگان تا حالا زده به پارکر ربطی ندارد. می‌خواهم در مورد او بپرسم، اما پیش از اینکه بتوانم، مورگان اضافه می‌کند: «بعدش کورمک داربستی رو که به اتاق انالیس می‌رسید شکوند. دقیقاً بالاش رو، تا وقتی نوبت تو شد که ازش بری بالا، از بلندترین فاصلۀ ممکن بخوری زمین. بعد از اون، دزدکی از در پشتی رفت بیرون و توی جنگل منتظر موند. اگه از اون پرش هم جون سالم به در می‌بردی، گردنت رو می‌شکست و کار رو تموم می‌کرد.»

وای خدای من. خدای من. جیمی آهی می‌کشد و من دستم را به‌سمت گلویم می‌برم. جابه‌جا کردن گردنبند سرقت نبوده، نقشۀ قتل بوده. قرار بود مادرم کشته شود و اگر من به جایش به خانۀ انالیس می‌رفتم، تا حالا با این دنیا وداع کرده بودم. یا از آن صفحه می‌افتادم یا پدرم مرا می‌کشت.

حالت تهوع دارم و سرم گیج می‌رود، اما مورگان طوری به حرف‌هایش ادامه می‌دهد که انگار همین کمی پیش دنیا را کن‌فیکون نکرده است. می‌گوید: «آخرش هم قرار بود یه جوری به نظر برسه که انگار تو توی بخش آخر سرقتی که خودت برنامه‌ش رو چیدی کشته شدی. پلیس ردت رو تا بوستون می‌زد، همۀ چیزهایی رو که ما توی آپارتمانت گذاشتیم پیدا می‌کرد و بعدش بوم؛ یه پایان تمیز برای تحقیقات روی تروتمیز. نخالۀ گروه رو می‌انداختیم دور و باقی عملیات پیش می‌رفت. نور علی نور می‌شد اگه پلیس گردنبند قلابی رو از جیب تو پیدا می‌کرد، می‌داد به انالیس ساترلند و مامان هم با اصلیه فلنگ رو می‌بست. گردنبند از اونی که به تو گفته خیلی بیشتر می‌ارزه.» فک مورگان منقبض می‌شود. «اما فکر کنم تقلبیه رو یه غریبه‌ای... به اسم ویکی دزدیده، ها؟»