معرفی و دانلود کتاب آوار کهنهی خاطرات
برای دانلود قانونی کتاب آوار کهنهی خاطرات و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آوار کهنهی خاطرات
کتاب آوار کهنهی خاطرات اثر محمدابراهیم شیخ ویسی، مجموعهی 50 شعری است که به صورت قصههایی با مضمون عارفانه و عاشقانه روایت شدهاند.
صاحب این اثر نه فیلسوف است و نه سیاست مدار بلکه مردی از تبار قلم، اهل دل محسوب میشود و لاجرم اندیشهای در سر و حرفی در دل دارد که میخواهد در این مجموعه به اهلش بسپارد. زبان استعاری و پر رمز و راز این مجموعه مثل جویباری از ابدیت میآید و آرام و دلنشین شما را با خود به ابدیت دیگر میبرد و مثل خود زندگی است نه ابتدایی دارد و نه انتهایی.
این اثر از ناپیدایی میآید دستتان را میگیرد و حرفهایش را همچون ترنم یک چشمهی زلال و پر رمز و راز، مثل آیههای یک کتاب مقدس با شما در میان میگذارد و در آن سوتر در ناپیدای دیگر محو میشود و آنچه که از خود به جای میگذارد نه شعر است و نه قصه و نه آیات ربانی یک کتاب مقدس بلکه شباهت عجیبی دارد به آخرین آوازهای غمناک یک قوی تنها در اعماق دریاچهی آرام در یک شب مهتابی.
نویسنده، این کتاب را برای جانهای شیفته و دلهای دردمند نوشته و در گوشهی عزلتش نشسته و تنها مرثیهگوی دل دیوانهی خویش است. وی از اعماق تاریکی و در ژرفنای تیرگی نفس میکشد و برای سپیدهدمان مینویسد. آنچه شما میخوانید واگویههای دلی ویران میباشد که در وادی حیرت به دنبال گمشدههای خویش سرگردان است.
در بخشی از کتاب آوار کهنهی خاطرات میخوانیم:
نبض زندگی با دستاری که بر سر بسته بود و تفنگی که بر دوش آویخته بود میتپید.
گفتم: در این سنگستان سوخته و بیپایان بدنبال چه چیز سرگردانی گفت: بدنبال قطرههای خونی که از رگانم به تاراج رفتهاند... گفتم: چگونه گفت: بخاطر لقمهای نان.
پنداری لال شدم و بودن و نبودنم در غبار لحظه کور شد...
هیچ یاد و خاطرهای بیرنج و زخم، تحریر نمیشود اما رنجی که خونت را به تاراج بسپاری تا نان آوری مقتدر شوی زخمی است که نه ناسور خوانده میشود و نه ردپای خنجری که نوش دارو طلب کند... آرزویی است مرده در جانی بیقرار... شاید تا ابد گرفتار لحظههای مرگبار خودش بدنبال قطرههای خون تاراج شدهاش زیستن را گم کرده باشد اما میزیست».
در این سنگستان که خار نروئیده است و کپر جز ویرانیاش را ندیده است. زیستن را چگونه آموختهای... لبخندی تلخ بهانه سگرمهای شد که چهار بندم را بدندان کشید و گفت: آفتاب فرزند خلقت است و تو... اما من اگر بخواهی برای تو میمیرم گفتم: چگونه گفت: آن طور که دستار بر سر بستهام و تفنگ بر دوش آویختهام گفتم: اگر نخواهم گفت: اگر تو بخواهی من حتی برایت آواز میخوانم.
مثل کودکی که مادرش را گم کرده باشد ویرانههایم را گم کردم و این معنای هزار تو را که در ذهن جاری شده بود و در فهم نمیگنجید به دوش میکشیدم.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آوار کهنهی خاطرات |
نویسنده | محمدابراهیم شیخ ویسی |
ناشر چاپی | نشر روزگار |
سال انتشار | ۱۳۹۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 111 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-374-567-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |