معرفی و دانلود کتاب آن گوشهی دنج سمت چپ
برای دانلود قانونی کتاب آن گوشهی دنج سمت چپ و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آن گوشهی دنج سمت چپ
کتاب آن گوشهی دنج سمت چپ نوشتهی مهدی ربی، شامل 13 داستان کوتاه است که در سال 1386 توانست جایزهٔ ادبی «روزی روزگاری» را از آن خود کند.
مهدی ربی با قلم روان و هیجانانگیز خود بیشتر داستان زندگی پسرهای 20-30 ساله را به تصویر کشیده است و دقت و ظرافت او در توصیف داستان و انتخاب موضوع خواننده را به سمت خود میکشاند. موضوع داستانهای این مجموعه به غیر از داستان مقبره که داستان خاطره محسوب می شود؛ داستان پل، که نمادین است و داستان ملیحه که میتوانست در ژانر شگفت قرار گیرد؛ مابقی داستانها نوعی واقعگرایی مدرن و اجتماعی است.
این اثر بیشتر از غم، اندوه و تنهایی آدمها و جهان نابود شده میگوید؛ از پیچیدگی روابط انسانی؛ از ارتباط فرد با دیگر انسانهایی که در ظاهر خوب هستند اما احساس خوشبختی نمیکنند و به دنبال این احساس در درون بقیهاند.
یکی از قسمتهای اصلی این مجموعه پایان ناگهانی داستانها است؛ پایانی که با شوک همراه بوده و در اثر ندادن اطلاعات و یا کتمان اطلاعات بوجود آمده، شوکی که باعث گرهگشایی در پایان میشود و بار کنش داستان را در انتها به خود اختصاص میدهد.
در بخشی از کتاب آن گوشه دنج سمت چپ میخوانیم:
امشب، شنبه شب است و اتوبان خلوتتر از همیشه. باد پاییزی، خنکیِ مطبوعی را از لای منفذهای بادگیرم هُل میدهد توی تنم. ردیف درختهای برهان ایستادهاند به تماشای حرکت سریع و مضحک ماشینها. گاه به نظرم میآید در گوشی با هم حرف میزنند و کرکر میخندند. بهار که بشود گلهای پوپک معطری درمیآورند که بویشان واقعاً حالم را جا میآورد. گاهی چندتایشان را میچینم، به هم گره میزنم و صورتم را با آن جاروی نرم و خوشبو نوازش میکنم. چراغهای مهشکن نور نارنجی را پخش کردهاند توی فضا. حالا باید بایستم کنار دکهی سیگار فروش پیر و یک نخ سیگار بخرم برای بعد از دویدن. چه حالی میدهد. خیس عرق باشی؛ نفسزنان با ماهیچههایی پر از خستگی و اسید لاکتیک، خوابیدن روی چمنهای خنک پارک با پای برهنه و سیگار کشیدن. دودش را میبلعم و ذخیره میکنم برای شبهای بعد تا در دویدنهای دیگر از ریهها خارجش کنم. خودم هم میدانم که این دلیل واقعی دویدنهایم نیست چون آنوقتی هم که سیگاری نبودهام باز هم دویدهام. آنوقتها برای چه بوده؟ شاید از اولین شکست عاطفی دوران دبیرستان شروع کردهام. شاید هم برای رهایی از اضطرابهای دوران امتحانات دانشگاه یا برای فراموش کردن سؤالهای بدون جواب. چه تفاوتی میکند؟ هر چه جلوتر آمدهام بیشتر دویدهام.
شاید در این چند سال آخر، این چند شب تنها شبهایی باشند که به سوی مقصد خاصی میدوم. به سوی خانهی کسی که دوستش دارم یا قرار است دوستش داشته باشم. هنوز نمیدانم. هر چند او چیز خاصی از خود نشان نداده است. چراغ سبزی، چشمی، ابرویی. اما به هر حال هر سکوتی باید ناشی از یک جور رضایت باشد دیگر. البته اینطور میگویند و من این بار هم که شده این نظر را پذیرفتهام. راستی کجا او را برای اولینبار دیدم؟ کی شروع کردهایم؟ درست یادم نمیآید. اما یکچیز را میدانم، یعنی فکر میکنم میدانم. من بعد از هر شکستی مسافت را کمی طولانیتر یا حداقل استراحتگاهها را کمتر کردهام. فکر میکنم دلیل لاغر شدن بیش از اندازهام همین است. مثلاً جدا شدن از دخترها یا زنهایی که دوستشان داشتهام هر کدام پانصد متر به مسیر اولیهام اضافه کردهاند. راههای غلطی که رفتهام و پشیمانی از انتخاب آن راهها، یک کیلومتر و بقیهی شکستها هر کدام به قدر اهمیتشان مسیرم را طولانیتر کردهاند. چند روز پیش یکی از همکارانم بدون مقدمه و صریح گفت: چرا تا بهحال ازدواج نکردهای؟ نکند مرضی، ناتوانیای، چیزی داری؟ «ناتوانی»، این از آن کلماتی است که کنار «دویدن» چند وقتی است ذهنم را بسیار درگیر خودش کرده. یک جورهایی احساس میکنم به هم مربوط میشوند.
فهرست مطالب کتاب
آن گوشهی دنجِ سمت چپ
مقبره
قربانی ابراهیم
ملیحه
مسیح
دوچرخهسوار
حالا میذاری بخوابم؟
دیگر هیچچیز بااهمیتی وجود ندارد
میتونم دوباره ببینمت؟
زخم رقیب
چشم سیاهان کیستند؟
باد مخالف
پُلها
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آن گوشهی دنج سمت چپ |
نویسنده | مهدی ربی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۳۸۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 104 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-362-375-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |
فک میکنم خیلی از حساشو همیشه و هر روز تجربه میکنیم و غافل گیر شدنشو نه!
در کل دوسش داشتم