معرفی و دانلود کتاب آخرین دختر؛ سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش)

عکس جلد کتاب آخرین دختر؛ سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش)
قیمت:
۵۹,۰۰۰ تومان
۵۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب آخرین دختر؛ سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش) و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب آخرین دختر؛ سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش) و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب آخرین دختر؛ سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش)

کتاب آخرین دختر؛ سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش) به قلم نادیا مراد و جنا کراجسکی، روایت فراز و نشیب زندگی دختری است که توانسته از چنگ داعش جان سالم به در برد.

نادیا مراد (Nadia Murad) در کتاب آخرین دختر (The last girl) سرگذشت خود را از قبل از دوران اسارت، سختی‌ها و رنج‌هایی که در زمان اسارت متحمل شده و چگونگی رهایی‌اش از داعش را روایت می‌کند.

جنا کراجسکی (Jenna Krajeski) روزنامه‌نگار نیویورکی، که بیش‌از یک دهه تجربۀ زندگی و گزارش در خاورمیانه را دارد نیز همراه نادیا به روایت سرگذشت او می‌پردازد. موضوعات داستان‌های او شامل استخدام زنان در نیروهای مسلح چریکی کردها، احتمال استقلال کردها از عراق و اعتراضات ضد دولتی در ترکیه می‌شود.

نادیا در یک روستای کوچک در شمال عراق متولد و بزرگ شده است. زمانی که او، فقط بیست و یک سال داشت در حالیکه رویای معلم تاریخ شدن و یا باز کردن یک سالن آرایشی را در سر می‌پروراند، شبه نظامیان خلافت اسلامی مردم روستای او را قتل عام کردند؛ مردانی را که اسلام را نمی‌پذیرفتند و زنان مسن را که نمی‌توانستند از آن‌ها به عنوان برده جنسی استفاده کنند، تیر باران کردند. شش تن از برادران نادیا و کمی بعد، مادرش را کشتند و جسدهای آن‌ها را در گورهای دسته جمعی انداختند.

همراه با هزاران دختر ایزدی دیگر در بازار برده فروشی داعش خرید و فروش شد. چندین شبه نظامی نادیا را به اسارت گرفتند و بارها مورد تجاوز و ضرب و شتم قرار گرفت. او در نهایت موفق شد از طریق خیابان‌های موصل فرار کند و در خانه یک خانواده مسلمان اهل تسنن پناه بگیرد.

نادیا اکنون فعال حقوق بشر و برندۀ جایزۀ نوبل صلح است. او دریافت کنندۀ جایزۀ حقوق بشر و اسلاو هاول و جایزۀ ساخاروف و اولین سفیر حسن‌ نیت سازمان ملل در راستای ارج‌ نهادن به بازماندگان قاچاق انسان است. علاوه‌ بر همکاری با یزدا - سازمان حقوق ایزدی‌ها - او در ‌حال‌ حاضر در تلاش است تا خلافت اسلامی را به‌ اتهام نسل‌‌کشی و جنایت علیه بشریت به‌ پای میز محاکمۀ دادگاه جنایی بین‌المللی بکشد. او همچنین بنیان‌گذار طرح ابتکاری نادیاست - برنامه‌ای که برای کمک به بازماندگان نسل‌کشی و قاچاق انسان جهت التیام و بازسازی جوامع خود تخصیص‌ یافته است.

سرگذشت او به عنوان شاهدی است بر وحشیگری خلافت اسلامی، نجات یافته‌ای از تجاوز و یک پناهنده و یک ایزدی که جهان را مجبور ساخته به یک نسل‌کشی در حال وقوع توجه کنند. این اثر یک گواهی است که میل قدرتمند انسان به بقا را نشان می‌دهد و یک فراخوان برای دادخواهی است.

در بخشی از کتاب آخرین دختر می‌‌خوانیم:

مادرم در یکی از کامیون‌های آخر بود. هرگز حال‌ و‌ روزش را در آن لحظه فراموش نمی‌کنم. باد روسری سفیدش را از سرش انداخته بود و موهای مشکی او که معمولاً فرق وسط بودند آشفته و به‌ هم‌ ریخته شده بودند. روسری‌اش فقط دهان و بینی‌اش را پوشانده بود. لباس‌های سفیدش گرد‌و‌خاکی شده بودند.

وقتی داشت پیاده می‌شد یک لحظه تلو تلو خورد. یکی از شبه‌ نظامیان بر سرش فریاد کشید و گفت: «راه بیفت.» سپس او را به سمت باغ کشید و به او و سایر زنان مسن‌تر که نمی‌توانستند سریع راه بروند خندید. مادرم از درهای ورودی وارد شد و گیج‌ و ‌مبهوت به‌ سمت ما راه افتاد. بدون اینکه یک کلمه حرف بزند، نشست و سرش را روی دامن من گذاشت؛ مادرم هرگز درمقابل مردان دراز نمی‌کشید.

یکی از شبه‌ نظامیان با چکش به در بستۀ مؤسسه زد و آن را به زور باز کرد؛ سپس به ما دستور داد به داخل برویم. او گفت: «اول روسری‌هاتون رو دربیارید و بگذارید کنار در.»

هر‌ کاری گفت انجام دادیم. با سرهای برهنه، شبه‌ نظامیان به ما با دقت بیشتری نگاه می‌کردند؛ سپس ما را به داخل فرستادند. زمانیکه زنان با کامیون‌های پر به در ورودی مؤسسه رسیدند کپۀ روسری‌ها بزرگ‌تر شد-روسری‌هایی رنگارنگ از جنس یک پارچۀ سنتی شل‌ بافت سفید که بیشتر زنان جوان ایزدی می‌پسندیدند.

کودکان به دامن مادران خود چسبیده بودند و چشم‌های زنان جوان به خاطر از‌ دست دادن همسرانشان از گریه قرمز شده بود. هنگامی که خورشید تقریباً غروب کرد و کامیون‌ها توقف کردند، یک شبه‌ نظامی که خودش موهای بلندش را تقریباً با یک روسری سفید پوشانده بود، با سر لولۀ تفنگش به کپۀ روسری‌ها سقلمه زد و خندید. به ما گفت: «همین روسری‌ها رو به خودتون دویست‌ و‌ پنجاه دینار می‌فروشم.» او می‌دانست که پول ناچیزی، حدود بیست سنت آمریکایی، است و اینکه ما اصلاً پولی نداریم.

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتابکتاب آخرین دختر؛ سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش)
نویسنده،
مترجمسمیرا چوبانی
ناشر چاپیانتشارات کتاب کوله پشتی
سال انتشار۱۳۹۷
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات344
زبانفارسی
شابک978-600-461-175-6
موضوع کتابکتاب‌های اتوبیوگرافی
قیمت نسخه الکترونیک

نقد، بررسی و نظرات کتاب آخرین دختر؛ سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش)

صدیقه محمدی
۱۳۹۸/۰۲/۱۸
این کتاب از چند جنبه قابل بررسیه. اگه بخوای بدون قضاوت کردن نادیا نظر بدی، باید تحسینش کنی که تونسته سرگذشت پر رنجش رو با وجود تعصبات خانوادگی و مذهبیش به گوش دیگران برسونه تعصباتی که حتی نادیا مجبور شد تا مدتی بلاهایی که سرش اومده رو از بقیه پنهان کنه. ولی اگه بخوای از نظر جنبه‌های منفی کتاب رو یا نقد کنی چند موضوع قابل ذکره. اول انفعال زیاد نادیا دربرابر داعشی‌ها (برعکس بقیه دختران داعشی حتی هر دختر نجیب دیگری) دوم تطهیر کامل عقاید ایزدی (چون نمیشه دین حسابش کرد) و تقبیح مسلمانان (شیعیان رو باعث ظلم به سنی‌ها در نتیجه ظلم سنی‌ها به ایزدی‌ها) و طرفداری و تحسین غربی‌ها و آمریکایی‌ها و نجات بخش دونستن این دولتها. من هنوز هم در تعجب نوشته شدن این کتاب توسط دختری هستم که آبرو داری از هرچیزی براش مهمتر بود برا نجابتشون در مقابل داعشی‌ها تلاش نمیکرد ولی آبروش رو دو دستی می‌چسبید براهمین کتابش هم زیاد شفاف نبود و نکات مبهم زیاد داشت
دلارام تاج
۱۳۹۸/۱۲/۱۴
بالاخره تونستم این کتاب رو بخونم. این کتاب به طور مختصر راجع به زندگی نامه یه دختر وبه طور مفصل راجع به زندگی او در میان داعش پرداخته است. همه اتفاقات خیلی سریع و در لحظه اتفاق افتاده و علی رغم رنج‌های زیادی که به این دختر تحمیل شده اما به نظرم این دختر بیشتر از اینی که توضیح داده میتونسته مقاومت و کنه از خودش و خانوادش دفاع کنه و میتونسته امید بیشتری در دل داشته باشه اما به واسطه این که دینشون رو در ظاهر ازشون میگرفتن و دقیقاً تحت تاثیر همین موضوع خودش رو باخته و نا امیدی همه وجودش رو فرا گرفته انقدر که خدای درونش رو گم کرده و ذهنش برای مقابله‌ای سخت تضعیف شده. این دقیقاً همین کاریه که داعش با جمعیت اقلیت‌های مذهبی کرده. توصیه من به نویسنده و راوی کتاب: تجمیع قدرت دین و مذهب (الهی) دردل، ذهن و استفاده از داشتن آن در لحظه‌های سخت و تکان دهنده زندگی است.
s a
۱۳۹۸/۰۱/۲۹
هم این کتاب هم کتابهای مشابه مثل دختری که از چنگ داعش گریخت، کتاب‌های بسیار تکان دهنده‌ای از واقعیت جنگ هستند و چهره‌ی منحوس جنگ رو تمام رخ به تصویر کشیدن. هم نوشتن کتاب و هم خواندن کتاب واجب در هر جنگیه تا شاید روزی برسه انسانها، دست از هم نوع کشی به هربهانه و با هرهدفی بکشن.
ولی با تمام این به و
اوصاف، نظر من کمی مغرضانه داره به مذهب دین خاصی در این جنگ هولناک داعش پرداخته میشه تا هر چه بیشتر اسلام رو مهجور و منفور نگه دارن.
توی این جنگ، فقط ایزدیان نبودن که خانمان سوز شدن. ولی نه کتابی، نه جایزه ای، نه صلح نوبلی. جنگ اگر زشته، برای تمام افراد اون جامعه زشته. منصفانه نیست به گروهی اینچنین پرداخته بشه و گروهی فراموش شده، از حافظه‌ی تاریخ پاک بشه.
عین قاف
۱۳۹۸/۰۴/۱۲
کتاب تأثر بر انگیز و خوبی بود. هر صفحه ش رو که خوندم احسنت گفتم به شرف کسانی که خون دادند تا دختران ایرانی به این سرنوشت دچار نشوند. هنوز هم این خونها جاری هست تا نه فقط دختران ایران، بلکه دختران عراق و سوریه و... هم در امان باشند.
تاسف می‌خورم که چرا بعضی‌ها این قدر ناسپاس و کوته بین هستند و خرده
می‌گیرند به شیرمردان باغیرتی که برای دفاع از ناموسشون حاضرند کیلومترها دورتر از مرزهای کشورمون جونشون رو کف دست بگیرند و با این تفاله‌های دست ساز آمریکا و انگلیس بجنگند.
اکرم السادات حسینی زری
۱۴۰۱/۱۲/۰۳
بحدی تحت تاثیر این سرگذشت قرار گرفتم که از انسان بودنم خجل و در دلم گریستم. انگار این سبعیت انسان تمامی نداره، انگار همون فراعنه و یا چنگیز خان مغول یا اسکندرمقدونی یا....... انگار شیاطین به نامهای مختلف در ادواری متفاوت ظهور میکنن تا با صدای بلند و گریه شون نه تنها، در مقابل خالق بایستند، بلکه در مقابل انسانیت سجده نکرده و برخلاف انسانیت قدم بزنن و سبعیت به خرج دهند، واقعا از هیچ انسانی این رفتارها برنمی‌آید که نمی‌آید، افسوس و صد افسوس از این دنیای زیبا که با این زشتی‌ها آلوده و زجرآور میشه، و خوشا به احوال کسانی چون ناجی‌های، نادیا خانوم که انسانیت رو زندگی میکنن و درود بر صلابت و استواری نادیا خانوم.
ملیکا H
۱۳۹۹/۰۴/۲۰
بعد از اینکه صحبت‌های ایزدی‌های دیگه رو دیدم، متوجه شدم نادیا خیلی حساسه روی دینش. درصورتی که مصاحبه‌ی یک خانم ایزدی رو دیدم که خانوادش رو رها کرده بود و می‌گفت می‌خوام مسلمون بمونم چون اون خانم فرزندی داشت که پدر اون داعشی بود و همسرش و پسرانش نمی‌پذیرفتند و اون بچه رو با سن کم به پرورشگاه سپرده و بودند... این اتفاق واسه خیلی از خانم‌های ایزدی افتادی که به دلیل داشتن فرزندانی از داعش، به خانواده هاشون برنگشتند یا اینکه فرزندان شون رو رها کردند چون ایزدی‌ها اون فرزندان رو نمی‌پذیرفتند درصورتی که بچه‌ها همیشه معصوم‌اند... اما در کل اگر تمرکز نکنیم روی اتفاقات ناخوشایند، چندین برابرش به سمت مون برنمی گرده
sina parastook
۱۳۹۹/۰۲/۰۵
سلام
در حال مطالعه کتاب هستم سرگذشت دردناک نویسنده واقعاً جانگداز بوده است چند نکته به نظرم رسید اولاً مترجم محترم به خود زحمت نداده است که کلمه صبایا یا صبیه را بررسی نماید چون کلمه مذکور اشتباه است و درست آن با سین نوشته می‌شود سبایا و سبی در عربی به معنای زنانی است که به اسارت گرفته و جزء اموال
جنایتکاران شمرده می‌شوند از سوی دیگر وقتی زنی که اسیر شده مسلمان می‌شود احکام زن مسلمان بر او بار می‌شود و نمی‌تواند جزشوهر خود با کس دیگری رابطه داشته باشد معلوم نیست نویسنده محترم سرکار خانم نادیا چگونه با این که به ظاهر مسلمان شده بود ولی بین سربازان داعش دست به دست می‌شده
Danial A
۱۳۹۸/۰۲/۱۶
شاید خواندن این کتاب برای من که پدر دختری ۷ ماهه هستم درس عبرتی باشد تا اگر داعش یا هر متجاوز دیگری به وطنم حمله کرد خودم را در مقابل رگبار گلوله‌های آنان قرار دهم تا سرنوشت دخترم و دختران دیگر کشورم به سرنوشت نادیا و امثال نادیا دچار نشود؛ همچنان که رزمندگان ما در هشت سال دفاع مقدس از جان و مال تا خود گذشتند وطن و ناموسشان به دست صدامیان و داعشیان زمانه نیفتد. از همین جا به نادیا می‌گویم که خیلی دوسش دارم چرا که هیچ جای سرگذشتش به حقیقتی که ایمان داشت شک نکرد چون کسی که بایستی خود را عوض یا اصلاح کند داعش و داعشیان هستند نه نادیا و هم کیشانش.
ا فتاحی
۱۳۹۸/۰۲/۰۹
داستان جالبی بود ولی هدف کوبیدن دین اسلام فارغ از اینکه گروه خبیث داعش ربطی به اسلام نداشتن و رندی نویسنده در خصوص بحساب نیاوردن شیعیان که سایه این پدیده شوم را از سر مردم کم کردند و چقدر مظلومانه در این راه بشهادت رسیدند.
ساجده شریفی
۱۴۰۰/۰۳/۲۰
کتابی تلخ ولی آموزنده، در طول مطالعه‌ی کتاب بارها سعی میکردم خودم را جای نادیا بگزارم، اینکه چیکار میکردم و اینا دوام می‌آوردم؟؟ ولی هر دفعه این کار سخت تر میشد و ترس وجودم را فرامیگرفت. ترس از دست دادن خانواده‌ام، خانه ام، دوستانم، معصومیت‌ام و می‌فهمیدم نادیا قهرمانی است که شاید هیچکس نتواند او و مانند با این همه سختی مبارزه کند تبدیل به جنگجو شود. رو حساب همین اگر به دنبال تجربه احساسات نفرت، ترس، تحسین، و غبطه هستید پیشنهاد میکنم حتما این کتاب را مطالعه کنید.
بهار بهاران
۱۳۹۹/۰۱/۳۱
کتاب خیلییی خوبیه و باعث میشه ارزش امنیت کشورمون رو حس کنیم و دردناکه وقتی که میفهمی مردانی بودن که خوب دفاع نکردن از کشورشون و منتظر دیگران موندن و ناموسشون از دست رفت. گرچه داعش هزاران مسیحی و مسلمان شیعه و سنی به طرز وحشیانه‌ای شهید کرد و این نشون میده اونا کاری به دین و مذهب نداشتن و انسان که و نبودند. اینجاست ارزش دلاوریهای شهید سردار سلیمانی مدافعان حرم پی میبریم که نذاشتن ناموسشون دست اجنبی بیفته و همینطور ناموس کشورهای همسایه
Lunasa
۱۴۰۱/۰۹/۳۰
همیشه خوندن زندگینامه‌ها برام جالب بوده و هست، دیدن تقلا و تلاش یک انسان برای مقابله با سختی‌ها و تغییر دادن زندگی به سمت چیزی که میخوان واقعا به عنوان یک‌ الگو و کاتالیزگر برام محسوب میشن اما این کتاب علیرغم اینکه این دختر واقعا ناامیدی براش معنی نداشت و تمام تلاشش رو برای بهتر شدن میکرد خیلی خیلی برام غمگین کننده بود و درک اینکه این چنین جنایاتی در این وسعت درست کنار کشور خودمون و انقدر نزدیک به ما اتفاق افتاده چیزی بود ورای تصورم...
roy moq
۱۳۹۸/۰۹/۰۸
منو در خودم فشرد از ناراحتی
از اینکه اون موقع که از اطراف میشنیدم که دختران ایزدی رو داعش میگیره و اونها رو بعنوان برده میفروشه
من مثل یک حمله خبری ساده بهش نگاه کردم و کاری انحام ندادم واسشون
حتی یک شیر کوچک در فیسبوک
کلا دلم گرفت واسشون
اما امید هم بهم داد
امید زیاد واس اینکه دنیا تو رو با خودش و
میبره
هیچ غم اندوهی پایدار نیست
فقط باید امیدت رو از دست ندی
نادیا تو این کتاب منو گریوند اما بهم امید داد..
zahra basely
۱۳۹۸/۰۹/۲۸
کتابی بسیار عالی... متاسفانه درد ناک از سرنوشت نه تنها یک دختر بلکه یک خوانواده... یک قوم.... ویک مذهب.... . با هر برگ خوندنش قلبم به درد اومد از بی‌پناهی‌ها مظلومیت ها... از دست دادن.... و دوباره سر پاشدن ها.... . ایا بعد از گذشت چند سال نادیا می‌تونه این خاطرات درد اور رو فراموش کنه؟ایا جوامع بین الملل از حقوق اقلیت‌ها زن‌ها و دخترانی مثل نادیا دفاع میکنه.... به امید صلح.... انسانیت.... وعطوفت جهانی
پوریا طاوسی
۱۳۹۸/۰۸/۰۸
به شدت زیبا و تاثیر گذار همین بس که برنده نوبل شده‌ و بیان شیوا و خیلی سرنوشته حزن انگیزی داره و اینکه یه ماجرایه واقعیه که باعث میشه که همزادپنداری کنی با نویسنده و کاملا در اون حال و هوا قرار بگیری و اینکه همه جزییات و صحنه رو توصیف کرده و انگار داری همزمان یه فیلم با ترجمه سوم شخص میبینی و به نظره من‌ کتابه بی‌نظیریه و خوندنشو به همه عزیزان پیشنهاد میکنم. فداتون بشم. ببخشید طولانی شد.
مشاهده همه نظرات 153

راهنمای مطالعه کتاب آخرین دختر؛ سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش)

برای دریافت کتاب آخرین دختر؛ سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش) و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.