نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی گل‌های به یغما رفته - مصطفی ارشد

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
A.asgari
۱۴۰۱/۱۱/۱۲
داستان ساده روان و زیبا بود
خیلی عالی بود درباره‌ی مشکلات جامعه بود و به صورت روان گفته شده بود
داستان درباره‌ی دختر بچه‌ی هست که وقتی تولد ۱۰سالگیش میشه فکر میکنه بزرگ‌ شده
داستان دختری که مادرش شوهر کرده و رفته و حتی یکبار هم به دیدن دختر نیومده و پدری که فوت شده و دختر هیچ خاطره‌ی ازش نداره
دختری تنها با هزار تا ارزو
و اینکه از رویه سنش بزرگ‌نه از رویه مشکلاتش خیلی بزرگتر از سنش هست
دختر با پدر بزرگ و مادر بزرگ پیرش زندگی میکنه اونا خیلی دوسش دارن و تمام تلاششون و میکنن که خوشحال باشه و چقدر درد ناک بود که روز تولدش گریه کرد اونم بی صدا برایه پدر و مادرش
دختری ۱۰ ساله که بساط پهن میکنه گوشه خیابون و اینقد دوست نداشته که یه زن رهگذر که بهش میگه از این به بعد دوستیم چقدر خوشحال میشه و میگه فردا لباس چی پوشم
ولی پدر بزرگش با ظرف غذا که داره براش میاره تصادف میکنه و اون بازم ناراحت میشه
متاسفانه همچین داستان‌های واقعیت دارن در جامعه لطفا تا حد امکان کمک کنیم به کسایی که نیاز دارن
مصطفی حیدری
۱۴۰۲/۳/۲۳
کتاب بسیار زیبا و از منظر متفاوت معضل کودک کار و والدین بی مسولیت را بررسی کرده بود. جامعه‌ای را توصیف می‌کند که در آن در نسل قبل که پدر بزرگ و مادر بزرگ هستند یک جامعه‌ی پویا و مسولیت پذیر بوده است که در نسل جدید یک پدر هست که بخاطر اعتیاد از خانواده خود گذشته و دخترش را ول کرده و همسرش را هم طلاق داده است گویی که مرده وشاید نفس بکشد ولی تفاوتی با مرده ندارد و مادری که بدون حس مادری دخترش را رها کرده و دنبال خوشبختی خود وشاید خود خواهی خود رفته است. اما پدر بزرگ و مادر بزرگ که از نسل قبل جامعه هستند مسولیت این بچه را قبول کرده‌اند. بعد در خیابان جامعه‌ای را می‌بینییم که سقوط کرده و به یک کودک فقیر به چشم یک مزاحم و یا اضافه نگاه می‌کنند در حالی که این کودک خود هیچ نقشی در شرایط امروزش نداشته. و در نهایت مردمی که به جای تلاش برای نجات عابر پیاده در حال فیلم برداری هستند. ود در پایان داستان که جامعه به جای کمک به کودک؛ تنها دارایی حقیرش را هم به تاراج می‌برد. چقدر این جامعه شبیه جامعه امروز ما است امیدوارم به زودی از این شرایط رها شویم.
میترا اعظمی
۱۴۰۲/۲/۱۵
داستان کوتاه ولی دارای نکات و آموزه‌های زیادی بود، پدری که با بی مسئولیتش باعث نابودی خود و از هم پاشیدن کانون خانواده‌اش شده بود و مادری که دختر خردسال خود را که نیاز به مهر مادری داشت را رها کرده و به دنبال زندگی و سرنوشت خود رفته بدون اینکه نگران سرنوشت و آینده‌ی فرزند خود باشد، دختری که با محبتهای پدر بزرگ‌ و مادر بزرگ خودبدون مهر و محبت پدر مادر به سن ۱۰ سالگی رسیده بود و زندگی بسیار ساده داشت و مجبور بود به جای اینکه مانند همه‌ی هم سن و سالهای خود به مدرسه برود درس بخواند و از کودکیش لدت ببرد سرکار برود، مردمانی که بدون توجه به او از کنارش رد میشدند بدون اینکه متوجه او و موقعیتش باشند، ولی در بین این رهگذران بی خیال یه خانم و آقایی پیدا میشوند که به او توجه میکنند با او حرف میزنند و اون دختر رو دوست خود خطاب میکنند و اون دختر با وجود تهی دست بودنش سخاوتمندانه از بساط خود گلهایی را عاشقانه به آن دو هدیه میدهد، مردمانی بی رحم که بعد از تصادف پدر بزرگ دختر به جای کمک کردن به آن‌ها با گوشیهایشان فیلم میگیرند و عده ایی هم بساط دختر را به تاراج میبرند، ‌ای کاش مردم بیشتر به اوضاع و انسانهای دور وبر خود توجه میکردند و به فکر حل مشکلا ت یکدیگر بودند
علیرضا رجبیان
۱۴۰۲/۱/۳۰
داستان خوبیه، بسیار کوتاه ومختصر، از کودکی نیاز به ارامش و اسایش، که پدر اسیر اعتیاد در اوج جوانی پس از طلاق همسرش، میمیره و نزد پدر بزرگ و مادر بزرگ زندگی میکنه،
احساسات خونواده‌های تنگدست کاملا ملموسه، از طرف دیگه، افرادی که در اوج بی فرهنگی، دست مایه‌های دختر گل فروش رو با رفتن دنبال پدر بزرگش، برمیدارن، دوست داشتم عاطفه که تازه باهاش دوست شده بود با شنیدن صدای تصادف به نگاهی به بیرون میکرد و در این لحظه کمک دختر میشد.
دختر داستان، در اوج نداری، سخاوتمندانه گلهای زیبا رو به عاطفه هدیه کرده بود، انتظار داشتم در دنباله داستان بتونه به عشق و محبت، دختر گل فروش پاسخ بده.
در نهایت به پیام مهم رو دریافتم و اون این بود
گاهی از دست فروش‌های پیر و سالمند یا جوونا و کودکان، خرید کنیم، شاید سنگی را از جلو راهشان برداریم و یا از یک ناهنجاری اجتماعی جلو گیری کنیم.
کاش هیچ زور گویی نبود که با بکار گرفتن سالمندان و کودکان، احساسات ناب خدایی را در ‌جودشون نابود کنه، و بدین ترتیبهمه به هم عشق میورزیدن و در کنار هم زندگی محبت امیزی رو داشتند.
کاش مسوولین جامعه هم بیاد افراد کم درامد و پیر و فرتوت بودند تا در اواخر زندگی چنین نکبت بار زندگی نکنند.
Hadis.Qazi
۱۴۰۱/۱۲/۱۱
محتوای داستان خیلی زیبا و غافلگیرکننده بود. داستان درمورد دختری به اسم دریاست که تازده ده ساله شده و از این به بعد خودش رو یک خانم مستقل تصور کرده که با رویای کودکانش قراره زندگی پدربزرگ و مادربزرگش رو اداره کنه. دریا بچه طلاقه یعنی در سنین خردسالی پدر و مادرش از هم جداشدن. پدرش درگیر اعتیاد بوده و الان فوت کرده و مادرش دوباره ازدواج کرده و دریا کل زندگیش رو با پدربزرگ و مادربزرگش گذرونده. دریا کودک کاره و توی خیابون گل میفروشه تا بتونه نیازهای اساسی زندگی رو تامین کنه. دریا توی رویای کودکانش و در خیابون به همه نگاه میکنه و خودش رو توی بهترین لباسها و ماشین‌ها و... غرق میکنه. مردم خیلی از اون خرید نمکنن و یا حتی برای اون ارزشی قائل نمیشن اما بعضی از عابرها مثل عاطفه و همسرش با دید بهتری نسبت به بقیه رفتار میکنن و سعی میکنن دلخوشی کوچکی برای دریا باشن. من از تناقض‌های لحظه به لحظه داستان لذت بردم خصوصا در آخر داستان که عشق به پدربزرگ در نظر دریا برتر از ماشین شاسی بلند قرمز رنگ رویایی دریا بود. یعنی دریا بعد از تصادف پدربزرگ با اون ماشین دیدش نسبت به جامعه عوض شد و حتی مردمان راحت طلب و سودجویی رو دید که وقتی گلها و وسایل دریا رو تو خیابون و بدون حضور فروشنده دیدن دست به غارت زدن درصورتیکه وقتی دریا بود حتی یک نگاه گذرا و دلخوش کننده به اونها نمیکردن و تلخی زندگی وجود چنین آدم‌هایی هست.
من به طور کلی از محتوای داستان لذت بردم اما داستان اشتباهات ادبی و نگارشی زیادی داشت و همچنین گویندگی کار ضعیف بود.
مهناز کیان مهر
۱۴۰۲/۷/۸
داستان ضعیف و با سوژه تکراری کودک دستفروش هست، البته داستان به این سوال جواب نمی‌دهد که با وجود پدربزرگ چرا کودک دستفروشی میکند؟ در داستان اشاره میشود که دخترک با فروش همه اجناسش باز چیز زیادی نمی‌تواند بخرد، اما ناهار قیمه بادمجان دارن. نقش زن و مرد جوان چه بود و چرا باید در عرض چند دقیقه روی دخترک اینقدر تاثیر بگذارد که دخترک به دیدار بعدی و اینکه چه بپوشد فکر کند، حداقل اگه راننده ماشین قرمز مرد جوان می‌بود، داستان جذاب تر میشد.
به نظرم نویسنده می‌خواسته در یک داستان کوتاه معضلات اجتماعی زیادی (اعتیاد، فقر، ازدواج دوم، استفاده از موبایل به جای کمک کردن، اهمیت ندادن به کودک کار و خرید نکردن از او، به غارت بردن وسایل بی صاحب رو بیان کند که این به داستان لطمه زده است.
آیا نویسنده هدفش از بیان این داستان این بوده که همیشه بدتر هم ممکن است. صدای راوی‌ها مناسب و خوب بود.
در کل اگر هم داستان را گوش ندهید چیزی از دست نمی‌دهید
Mahboubeh
۱۴۰۲/۴/۲۲
کتاب زیبایی بود. در مورد دختری که عملا کودک کار هست صحبت می‌کرد. دختری تنها، بدون درک محبتی از سوی پدر و مادرش که با پدربزرگ و مادربزرگ زندگی می‌کرد.
اگر کمی چشمانون رو باز کنیم، از این دخترها و پسرهای کوچیک زیادن دور و برمون. توخیابونها، سر چراغ قرمز، نزدیک دکه‌ها و...
دختر قصمون به خاطر اعتیاد پدرش، مادرش رو از دست میده. زنی که طلاق می‌گیره و هیچ کدوم از ما احتمالا بهش حق نمی‌دیم که بچه‌ ش رو ول کنه و بره دنبال زندگی خودش! اما واقعا چرا نباید به این زن حق داد؟ چون بچه داره، باید تو آتش بسوزه؟؟؟
دختر قصمون پدرش رو هم به خاطر اعتیادش از دست میده و در کنار خودش نداره، و الان با پدر بزرگ و مادربزرگش زندگی می‌کنه و برای تأمین مخارج زندگی باید کار کنه و اصلا کودکی نکنه.
با گوش دادن این داستان همپای دخترک، وقتی برای والدینش روز تولدش گریه کرد، اشک ریختم. داستان تلخیه ولی داستان نیست که واقعیت زندگی خیلی از هم وطنان ماهست. کسانی که بی تفاوت از کنارشون رد میشیم.
البته مردم اونقدر درگیر زندگی سخت امروز هستند که حق دارن خیلی چیزها رو نبینن.
ولی تلنگری شد برای من که حواسم به کودکان و پیرمرد و پیرزنهایی باشه که کم نیستند تو خیابون و دارن دستفروشی میکنند.
شاید کمک کوچیک من، نه این‌که صدقه بدم، اینکه ازشون خرید کنم به جای اینکه برم از فروشگاه لوکس خرید کنم. شاید دل اونها رو خوش کردم و لبخندی به صورتشون نشست.
تلنگری شد برام که باهاشون حتی یک جمله هم کلام بشم، اسمشون رو بپرسم و براشون شده یک شکلات، اسباب بازی گیره سر و... بخرم و هدیه بدم شاید دلشون شاد شد.
من همانند والدین دختر، جامعه رو هم مقصر می‌دونم تو این وضعیتی که برای دختر بوجود اومده.
ممنون از نویسنده و ممنون از راویان خوب
Sadaf Akhlaghi
۱۴۰۱/۱۰/۲۷
یکی از معضلات مهم این روزهای ماست.
داستان خیلی زیبا بخشی از زندگی و شرایط سخت کودکان کار رو به تصویر کشیده، کودکی که پدرش فوت کرده و یتیم شده و حالا مادرش ازدواج مجدد کرده و یه جورایی کودک رو رها کرده و کودک با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می‌کند و برای گذراندن زندگیش گل میفروشه
تا اینکه یه روز کودک بخاطر موضوعی کمی از وسایل خودش که کنار خیابون بود دور میشه
و بعد برگشت میبینه وسایلش به یغما رفته.
این داستان به نوعی میخواد تلنگری بزنه که اگر از اموال هم محافظت نمی‌کنید حداقل غارت هم نکنید شاید اون چیزهای هرچند ساده برای کسی تمام داراییش باشه.
شکوفه امیری
۱۴۰۲/۳/۲۰
با سلام، کتاب صوتی گل‌های به یغمارفته اثر اقای مصطفی ارش است.
این داستان، در مورد دختری که پدر ومادر خود را از دست داده است و همراه پدربزرگ ومادربزرگ خود زندگی می‌کند.
دختری که در سن ده سالگی، مسئولیت سنگینی روی شانه‌های کوچک و نحیف خود متحمل می‌شود. کودکی که پدربزگ ومادربزگ،
ارزو‌هایی برای او دارند. پدر بزگی که تصادف کرده است، دختری که گل هایش جا مانده، کنار پیاده روی که گل هایش به یغا می‌رود.
این رمان از درد و فقر می‌گوید از کسانی که اگرچه، تنگدست هستند، اما کنار هم خوشبختند، وارامش دارند
Mozhgan
۱۴۰۲/۸/۱۶
کتاب گل‌های به یغما رفته داستان تکراری و واقعی این دوران است. تعدادکودکان کار هر روز بیشتر می‌شود و مشکلاتشان بزرگتر. بچه‌های کار قربانیان خانواده و جامعه و اقتصاد هستند. کودکانی پاک با استعداد مانند دخترک این داستان که دیگران سرنوشتی تلخ و سخت را برایشان رقم زدند. به امید روزی که هیچ کودک کاری در هیچ نقطه‌ای از دنیا وجود نداشته باشد. و بچه‌ها بچگی کنند و زندگی که حقشان است داشته باشند.
Fereshte Akbari
۱۴۰۲/۵/۱
کتاب بسیار غمناکی بود. و چیزی ک خیلی دوس داشتم ربط اسم کتاب با پایان داستان بود. داستانی کوتاه درمورد کودکان کار و دنیا و آرزوهای قشنگشون و نیازشون به یک‌توجه کوچیک و رفتار محبت آمیز از سمت ما آدم‌ها و خرید یه کالای کوچیک‌ازشون ک برای ما پولی نیس اما میتونه دل یه کودک‌کار رو بسیار شاد کنه. داستان پدر و مادر بی مسئولیت و اعتیاد. کتاب زیبایی بود. ممنونم از کتابراه که رایگان در اخیتار ما قرار داده💌
سهیلا جعفری آخا
۱۴۰۲/۳/۲۸
داستان علیرغم کوتاه بودن پراز حرف و واقعیتهای روز جامعه بود
و مهمتر نقش ما مردم در کنار این افراد آسیب پذیر و نیازمند کمک را واقعی به نمایش گذاشته بود که در اوج تصادف دنبال سوژه برای شبکه اجتماعی می‌گردیم و راننده‌ی بی مسئولیتی که حتی نمی‌پدیرد مقصر بوده مردمی که بساط دخترک را به یغما می‌برند اوح بی پناهی و بی کسی که یک دختر بچه و.... خیلی عالی بود و واقعا تاثیر گذار🙏🙏🙏
مهدی عزتی
۱۴۰۲/۶/۳۰
فقر و کودک کارو جامعه سقوط کرده و بی‌وجدانی مردم و فروپاشی عقاید و فرهنگ و... را می‌توان در این داستان جالب و غمگین دید اما تنها دلخوشی این داستان عاطفه و مرد همراهش بود که به عنوان امید وجود داشتند سخت در حیرتم که هیچکس کمک نکرد و فقط فیلم میگرفتند امیدوارم به زودی به یک فرهنگ و وجدان شایسته برسیم و دیگر چه در واقعیت و چه در داستان فقر و غم نبینیم
فرزانه
۱۴۰۲/۴/۲۹
در حد انشای همون دختر بچه‌ای بود که سنش تازه دو رقمی شده اصلا جذابیت نداشت. همه معضلات خانوادگی و اجتماعی و به زور چپونده بود و پشت سرهم ردیف کرده بود که به خورد آدم بده اصلا احساسم و درگیر نکرد. فاقد جذابیت و اصول داستان نویسی بود.
نون (تافتان) که راوی گفت، دیگه چیه...
و برام سوال شد از شیشه آمبولانس میشه بیرون و واضح دید؟
فائقه
۱۴۰۱/۱۰/۲۱
اول بگم کیفیت صدا پایین بود ولی دستان خوب و صدای راوی خوبتر بود در مورد دختر ده ساله‌ای که پدرش فوت شده و مادرش ازدواج کرده و پیش پدربزرگ و مادربزرگش زندگی میکنه و خودش کنار خیابون گل میفروشه و.... مشکلی در جامعه که اگه کنار خیابون چیزی بزاری و به هر دلیلی بری تا برگردی اموالت رو بردن
مجیدناجی
۱۴۰۳/۱/۱۱
باعرض سلام خدمت دوستانه کتاب و همراهانه کتابراه. داستان واقعا عالی بود. جامعه بی مسئولیت و اقتصادخراب و کودکان کار که دقیقا مشکلات جامعه امروزی ما ست. صداپیشگان خوب بودند. و داستان جان گداز...
کاش همه ما در مقابل کودکان کار کمی مسئول تر باشیم. بنی آدم عضای یکدیگرند.
طیبه شوندی
۱۴۰۲/۲/۱۹
کتاب خوبی بود، کتاب در مورد دختر بچه‌ای بود که در کنار پدر برگ و مادر بزرگش زندگی می‌کرد و پدر و مادرش از همه جدا شده بودند و پدرش به علت اعتیاد فوت کرده، قصه ماجرای تلخ بیشتر بچه‌های فقیر و بدون قیم هست که چقدر میتونه آرزو‌های بزرگشون برای ما‌ها عادی و کوچیک باشه
قاسمی
۱۴۰۱/۱۱/۲۸
داستان دخترک ۱۰ساله ای هست که به علت مشکلاتی که داره دست فروشی میکنه واتفاقاتی که درروزتولدش براش میفته رو تعریف میکنه، درواقع میشه گفت به واقعیت تلخ جامعه، کودکان مظلوم کار ، اشاره میکنه، راوی داستان صدای دلنشینی داشت وداستان هم به زیبایی نوشته شده، توصیه میکنم گوش بسپارید.
Nasir jadgal
۱۴۰۲/۱/۲
کتاب روایتی زیبا از زیر پوست شهر داشت و سکانسی کوتاه از زندگی کودک آسیب‌پذیر رو که اعتیاد پدر، طلاق والدین، مرگ پدر و رفتن مادر را تجربه کرده بود روایت می‌کرد
با هدیه دادن قشنگ‌ترین گل هایش به زوج جوان، ثابت کرد که دریاخانم دلی به عظمت دریا دارد.
حامد کرمی
۱۴۰۱/۱۲/۲۲
راوی خوب بود داستان ساده و روان بود یکم غم انگیز تموم شد نقادانه بود بازی با کلماتش خوب بود باازی با روح بود بازی احساسات عنوانش واقعا خوب بود و به داستان میوم گل‌های به یغما رفته 😥کلا کتاب خوبی بود به هر کسی که این نظر رو می‌خونه توصیه‌اش می‌کنم
Parii K
۱۴۰۲/۴/۲۶
کار گویندرو زیاد دوست نداشتم بی احساس بود یکم
ولی از درد زندگی کودکای کار کم نمیکنه... اگر هرکدوم بتونیم کمکی بهشون بکنیم یا لا اقل مثل خانومی که دوست خطابش میکرد اخلاق خوبی باهاشون داشته باشیم یذره دنیارو براشون قابل تحمل تر میکنیم
Massi ,Ebi
۱۴۰۲/۱/۲۷
یه داستان تلخ از بطن جامعه بود. کودک کار، یتیم بودن از پدر و مادر و فقر... فقط یکیش برای از پا دراومدن کافیه.
اما کودک این قصه همه شو باهم داشت و در آخر هم غم از دست دادن پدر بزرگ بهش اضافه شد.
این بچه تو کودکی پیر شد.
Ash Whatever
۱۴۰۲/۱/۲۲
داستان واقعا زیبا بود
دختری که در زندگیش غم‌های زیادی رو تجربه کرده... اما در عین از دست دادن‌های زیادش با داشته هاش هم خوشحال بود...
در نهایت وقتی ارزوی کوچیکی که توی دلش میکنه میخواد براورده بشه، پشتوانه‌ی محکمش هم به یغما میره...
خاطره
۱۴۰۲/۱/۱۱
داستان احساسی واقعی دلنشین و جذاب. درباره دختر بچه دستفروشی که بسیار بزرگتر از سنش میفهمد و مودب و خانم است و با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی میکند. داستانی تلخ از واقعیت اجتماع. خوبی و بدی در کنار هم با پایانی تلخ تر از هرچه تلخی
سهیلا بیرنگ
۱۴۰۲/۲/۹
دختری که برای تولدش چادر هدیه می‌گیرد ولی با وجود سن بسیار کمش، برای دستفروشی به خیابان، فرستاده می‌شود!
نویسنده‌ی کتاب میتونست بهتر به معضل‌های جامعه بپردازه!
یک ستاره هم به خاطر اینکه بدون اون دیدگاه ثبت نمی‌شد!
نیلوفر حاج علی اکبری
۱۴۰۲/۱۲/۱۸
انتظارم از بچه‌ای که روز تولدش بیدار میشه و چادر نماز هدیه میگیره دست فروشی نبود، این که آدم رویای بزرگ داشته باشه رو گناه دونستن هم خوب نیست البته رویا پردازی بدون تلاش هم خوب نیست.
محمدرضا
۱۴۰۲/۶/۶
داستان جالبی بود که به خوبی به زندگی یک دختر بخت برگشته پرداخته بود که آسیب‌های اجتماعی او را به این روز انداخته‌اند. این داستان علاوه بر گویندگی خوب محتوای آموزنده‌ای نیز داشت.
...؟
۱۴۰۲/۱/۷
کتاب عالی بود!
به نظرم یه داستان کوتاه با ژانری پر طرفدار در ادبیات جهان است.
به علاوه عنوان داستان خیلی به متنش می‌خوره
و گوینده هم کتاب رو عالی می‌خواند...
سکینه بهمن
۱۴۰۳/۴/۲۶
درکل داستان خوبی بود اما طبق معمول بیشتر داستان‌های ایرانی غم انگیز تموم شد. اما انسان را به یاد پدر بزرگ‌ها و مادربزرگ‌های مهربان می‌اندازد
فاطمه سادات
۱۴۰۲/۵/۱۷
کتاب بسیار عالی و دارای نکات بسیار خوب. پدر مادری که با تصمیم اشتباه خود زندگی فرزند خود را با نابودی کشیدند و مسولیت فرزند به مادربزرگ و پدربزرگ پیر داده میشه
فاطمه مالکی
۱۴۰۲/۲/۲۷
کودکی ازدست رفته کودکان کار، حاصل بی مسئولیتی پدر و مادر یا بزرگترها ست کتاب خیلی خوب این مشکل را به مخاطب القا میکنه ممنون از نویسنده و کتابراه
مریم سادات
۱۴۰۲/۱/۲۴
این کتاب یک داستان کوتاه و جذاب و البته آموزنده‌ بود ماجرای دخترکی که با پدر بزرگ و مادر بزرگش زندگی می‌کند ماجرای روز تولد این دختر... با گوینده‌های خوب
علی فروغی
۱۴۰۱/۱۰/۲۳
روال داستان قدری تکراری بود اما در مجموع خوب بود آن بخشی که داراییهای دخترک توسط مردم به تاراج رفته قدری کم لطفی بود چون همه مردم یکسان نیستند.
عمران صدوقی
۱۴۰۱/۱۰/۲۲
خوب بود، نویسنده از زاویه و دید یک کودک معصوم داستان رو بیان کرده واز راوی این داستان هم متشکرم چون با بیان شیوا وزیباش تونست این معصومیت به تصویر بکشه
معصومه اکرمی
۱۴۰۱/۱۰/۲۱
خوبه داستانهای کوتاه از مشکلات جامعه شاید با خوندنش یکی به این فکر بیفته در چنین شرایطی باید از اموال دیگران محافظت کنه نه غارت کارهای مشابه این خیلی زیاد داریم
کیانا بلوکی
۱۴۰۲/۱۱/۲۴
راجع به کودک کار و پدر و مادر بی مسئولیته. خواهشا قبل بچه دار شدن این کتاب رو یک بار بخونین. اگر بی مسئولیت یا فقیر یا معتادین
Negin
۱۴۰۲/۱۰/۲۳
داستان کوتاه ولی پر مفهوم و عالی، تمام مشکلات جامعه اعم از اعتیاد و فقر و... برسه روزی ک هیچ کودکی بابت اشتباهات خانواده‌اش تاوان نده
اعظم منصوری
۱۴۰۲/۶/۲۲
داستان برایم جالب نبود. موضوعی تکراری و بی جان که شنونده را قانع نمیکندو به دنبال خود نمیکشد. برای نویسنده آرزوی موفقیت و تلاش بیشتر دارم.
عزیز افراسبی
۱۴۰۲/۶/۲
بسیار با نا ملایمات جامعه همگون و در فهماندن به گروه افراد فاقد شرف و انسانیت جامعه اسلامی ما بسیار تلاشگر درود به قریحه نویسنده و گویندها.
زهرا ز
۱۴۰۲/۵/۱۱
دقیقا مثل زندگی واقعی که هیچی از اینده رو نمیتونی حدس بزنی. کتاب جذاب و کاملی بود به نظرم وقت بذارید و اون رو گوش بدید نکات اموزنده هم داره
دانش باقری
۱۴۰۲/۴/۲۹
داستان خوبی بود، کل مطلب را در کوتاهترین موقعیت بیان کرده بود و از گزافه گویی دوری شده بود.... ودر عین حال وقایع جامعه 😔😔😔
شکوفه مصباحی
۱۴۰۲/۱/۲۲
با درود. نگارش در بخشهایی زیبا و روان بود. ولی در کل یکجورایی ناقص بود... داستان جوری تمام می‌شه که هنوز منتظری راوی ادامه بده
Fateme fallahnejad
۱۴۰۲/۱/۱۳
داستان با فهم ساده و آسان که خوبی و بدی را با بیان ساده‌ای نشان میدهد و خوبیها را تشویق و بدی ها را مذمت میکند و طنز ساده
Maede Nazari Nazari
۱۴۰۲/۱/۳
داستان این کتاب درباره سختی‌های یک دختر بود که درمورد زندگی اجتماعی صحبت میکرد و من دوست داشتم. خیلی با احساس می‌خوند گوینده و من لذت بردم.
زهرا مجیدی
۱۴۰۲/۶/۱۹
داستانش قشنگ بود ولی خیلی اغراق کرده بود داستان کوتاهی بود به نظرم ۲۵دقیقه صحبت کردن راجبش یکم زیادی بوده
یاس لطیفی
۱۴۰۲/۵/۲۹
عالی بود با اینکه داستان کوتاهی بود اما بسیار اموزنده و مفید بود
شمارو نمیدونم اما من کلی احساساتی شدم و اشک ریختم
رویا
۱۴۰۲/۵/۱۶
سلام وقت بخیر
اصلا معنی نداشت داستان مقدمش که اصلا جالب نبود وسطاش که داشت یکمی جذاب می‌شد با نتیجه باطل تموم شد.
علی رفیعی
۱۴۰۲/۲/۲۰
داستان با اینکه زیاد طولانی نبود جزو داستان‌های کوتاه بود ولی از لحاظ تاثیر گذاری واقعا تاثیر گذار و آموزنده بود.
زینب گلعنبر
۱۴۰۳/۵/۱۰
واقعیت زندگی بود که با صدای زیبایی تمام حس را منتقل می کرد تشکر از تمامی دست اندکاران
رضا مهرابی
۱۴۰۲/۹/۲۶
پسندیدم و داستان جالب و تخیلی داشت و حتی می‌تونست بهتر باشه هر چند طرز بیان گوینده رو دوست داشتم
1 2 >>