داستان ضعیف و با سوژه تکراری کودک دستفروش هست، البته داستان به این سوال جواب نمیدهد که با وجود پدربزرگ چرا کودک دستفروشی میکند؟ در داستان اشاره میشود که دخترک با فروش همه اجناسش باز چیز زیادی نمیتواند بخرد، اما ناهار قیمه بادمجان دارن. نقش زن و مرد جوان چه بود و چرا باید در عرض چند دقیقه روی دخترک اینقدر تاثیر بگذارد که دخترک به دیدار بعدی و اینکه چه بپوشد فکر کند، حداقل اگه راننده ماشین قرمز مرد جوان میبود، داستان جذاب تر میشد.
به نظرم نویسنده میخواسته در یک داستان کوتاه معضلات اجتماعی زیادی (اعتیاد، فقر، ازدواج دوم، استفاده از موبایل به جای کمک کردن، اهمیت ندادن به کودک کار و خرید نکردن از او، به غارت بردن وسایل بی صاحب رو بیان کند که این به داستان لطمه زده است.
آیا نویسنده هدفش از بیان این داستان این بوده که همیشه بدتر هم ممکن است. صدای راویها مناسب و خوب بود.
در کل اگر هم داستان را گوش ندهید چیزی از دست نمیدهید
به نظرم نویسنده میخواسته در یک داستان کوتاه معضلات اجتماعی زیادی (اعتیاد، فقر، ازدواج دوم، استفاده از موبایل به جای کمک کردن، اهمیت ندادن به کودک کار و خرید نکردن از او، به غارت بردن وسایل بی صاحب رو بیان کند که این به داستان لطمه زده است.
آیا نویسنده هدفش از بیان این داستان این بوده که همیشه بدتر هم ممکن است. صدای راویها مناسب و خوب بود.
در کل اگر هم داستان را گوش ندهید چیزی از دست نمیدهید