محتوای داستان خیلی زیبا و غافلگیرکننده بود. داستان درمورد دختری به اسم دریاست که تازده ده ساله شده و از این به بعد خودش رو یک خانم مستقل تصور کرده که با رویای کودکانش قراره زندگی پدربزرگ و مادربزرگش رو اداره کنه. دریا بچه طلاقه یعنی در سنین خردسالی پدر و مادرش از هم جداشدن. پدرش درگیر اعتیاد بوده و الان فوت کرده و مادرش دوباره ازدواج کرده و دریا کل زندگیش رو با پدربزرگ و مادربزرگش گذرونده. دریا کودک کاره و توی خیابون گل میفروشه تا بتونه نیازهای اساسی زندگی رو تامین کنه. دریا توی رویای کودکانش و در خیابون به همه نگاه میکنه و خودش رو توی بهترین لباسها و ماشینها و... غرق میکنه. مردم خیلی از اون خرید نمکنن و یا حتی برای اون ارزشی قائل نمیشن اما بعضی از عابرها مثل عاطفه و همسرش با دید بهتری نسبت به بقیه رفتار میکنن و سعی میکنن دلخوشی کوچکی برای دریا باشن. من از تناقضهای لحظه به لحظه داستان لذت بردم خصوصا در آخر داستان که عشق به پدربزرگ در نظر دریا برتر از ماشین شاسی بلند قرمز رنگ رویایی دریا بود. یعنی دریا بعد از تصادف پدربزرگ با اون ماشین دیدش نسبت به جامعه عوض شد و حتی مردمان راحت طلب و سودجویی رو دید که وقتی گلها و وسایل دریا رو تو خیابون و بدون حضور فروشنده دیدن دست به غارت زدن درصورتیکه وقتی دریا بود حتی یک نگاه گذرا و دلخوش کننده به اونها نمیکردن و تلخی زندگی وجود چنین آدمهایی هست.
من به طور کلی از محتوای داستان لذت بردم اما داستان اشتباهات ادبی و نگارشی زیادی داشت و همچنین گویندگی کار ضعیف بود.
من به طور کلی از محتوای داستان لذت بردم اما داستان اشتباهات ادبی و نگارشی زیادی داشت و همچنین گویندگی کار ضعیف بود.