داستان ساده روان و زیبا بود
خیلی عالی بود دربارهی مشکلات جامعه بود و به صورت روان گفته شده بود
داستان دربارهی دختر بچهی هست که وقتی تولد ۱۰سالگیش میشه فکر میکنه بزرگ شده
داستان دختری که مادرش شوهر کرده و رفته و حتی یکبار هم به دیدن دختر نیومده و پدری که فوت شده و دختر هیچ خاطرهی ازش نداره
دختری تنها با هزار تا ارزو
و اینکه از رویه سنش بزرگنه از رویه مشکلاتش خیلی بزرگتر از سنش هست
دختر با پدر بزرگ و مادر بزرگ پیرش زندگی میکنه اونا خیلی دوسش دارن و تمام تلاششون و میکنن که خوشحال باشه و چقدر درد ناک بود که روز تولدش گریه کرد اونم بی صدا برایه پدر و مادرش
دختری ۱۰ ساله که بساط پهن میکنه گوشه خیابون و اینقد دوست نداشته که یه زن رهگذر که بهش میگه از این به بعد دوستیم چقدر خوشحال میشه و میگه فردا لباس چی پوشم
ولی پدر بزرگش با ظرف غذا که داره براش میاره تصادف میکنه و اون بازم ناراحت میشه
متاسفانه همچین داستانهای واقعیت دارن در جامعه لطفا تا حد امکان کمک کنیم به کسایی که نیاز دارن
خیلی عالی بود دربارهی مشکلات جامعه بود و به صورت روان گفته شده بود
داستان دربارهی دختر بچهی هست که وقتی تولد ۱۰سالگیش میشه فکر میکنه بزرگ شده
داستان دختری که مادرش شوهر کرده و رفته و حتی یکبار هم به دیدن دختر نیومده و پدری که فوت شده و دختر هیچ خاطرهی ازش نداره
دختری تنها با هزار تا ارزو
و اینکه از رویه سنش بزرگنه از رویه مشکلاتش خیلی بزرگتر از سنش هست
دختر با پدر بزرگ و مادر بزرگ پیرش زندگی میکنه اونا خیلی دوسش دارن و تمام تلاششون و میکنن که خوشحال باشه و چقدر درد ناک بود که روز تولدش گریه کرد اونم بی صدا برایه پدر و مادرش
دختری ۱۰ ساله که بساط پهن میکنه گوشه خیابون و اینقد دوست نداشته که یه زن رهگذر که بهش میگه از این به بعد دوستیم چقدر خوشحال میشه و میگه فردا لباس چی پوشم
ولی پدر بزرگش با ظرف غذا که داره براش میاره تصادف میکنه و اون بازم ناراحت میشه
متاسفانه همچین داستانهای واقعیت دارن در جامعه لطفا تا حد امکان کمک کنیم به کسایی که نیاز دارن