معرفی و دانلود کتاب کوه زیتون: یازده اصل برای رسیدن به یک زندگی فوق‌العاده

معرفی کتاب کوه زیتون: یازده اصل برای رسیدن به یک زندگی فوق‌العاده

کتاب کوه زیتون به قلم مایکل وی. ایوانوف داستان هیجان‌انگیز پسری جوان است که شجاعت، ایمان، خرد و کنجکاوی را درهم می‌آمیزد. نویسنده در این کتاب تحسین‌شده، ماجراهای پسری رومی به نام فلیکس را بازگو می‌کند که با وجود مخالفت‌ها و مشقات زیاد، در جستجوی گنجی دنیوی است. اما این سفر به چیزی بیش از آنچه او در پی آن است، منجر می‌شود.

درباره کتاب کوه زیتون:

کتاب‌هایی هستند که از طریق آن‌ها می‌شود توان ازدست‌رفته‌ی خود را مجدداً باز یافت و به زندگی ادامه داد. گرچه کتاب‌های بسیاری چنین ادعایی را با خود یدک می‌کشند اما اگر بگوییم داستان کوه زیتون (The Mount of Olives) یکی از همین آثار دگرگون‌کننده و حیرت‌انگیز است، بدون شک اغراق نکرده‌ایم. این اثر برجسته سفری الهام‌بخش به عمق روح و جان است و شما را از ناامیدی رها می‌سازد. کوه زیتون داستانی اثرگذار و تمثیلی تاریخی درباره‌ی هر فردی‌ست که در راه رسیدن به موفقیت در مسیر شک، شرم و اضطراب گام برمی‌دارد.

همه چیز از زمانی شروع شد که پسر جوان داستانِ کوه زیتون در جست‌وجوی گنجی دنیوی برآمد؛ چیزی که او را به ثروتی هنگفت برساند، حال هر چقدر هم رسیدن به آن با مشقت و سختی همراه باشد. او برای رسیدن به خواسته‌اش سفری را آغاز کرد که به چیزی بیش از ثروت این‌جهانی منجر شد. هم‌نشینی او با افرادی که در این سفر با آن‌ها ملاقات کرد، باورهایش را دگرگون ساخت و روح او را غنی‌تر از پیش کرد.

مایکل ایوانف (Michael V Ivanov) از طریق داستان‌گویی شما را با اصولی طلایی آشنا می‌کند که به‌کاربستن آن‌ها می‌تواند زندگی‌تان را تغییر دهد و زندگی زیسته‌ی بهتری را برایتان رقم بزند. جست‌وجوی فلیکس الهام‌بخش مخاطبان قرار می‌گیرد و از ما دعوت می‌کند تا یک بار دیگر به ندای قلب‌هامان گوش بسپاریم، فرصت‌ها را بشناسیم و مهم‌تر از هر چیزی، رویاهای خود را دنبال کنیم.

در نکوداشت کتاب کوه زیتون:

- کتابی مجذوب‌کننده و فراموش نشدنی برای زندگی بهتر. (Madeleine Eno)

کتاب کوه زیتون مناسب چه کسانی است؟

اگر به کتاب‌های خودسازی علاقه دارید، از مطالعه‌ی کتاب کوه زیتون غافل نشوید.

جملات برگزیده‌ی کتاب کوه زیتون:

- تو مخلوق عادت‌هایی که داری هستی.
- درباره هر چیزی فکر بکنی و حرف بزنی به آن خواهی رسید.
- عشق تو را آزاد می‌کند.
- هرروز بیش‌ازپیش تلاش کن و هرروز چیزی به داشته‌هایت اضافه کن.
- به‌ غیر از خودت هیچ‌کس دیگری را مقصر ندان.

در بخشی از کتاب کوه زیتون می‌خوانیم:

پسرک با خودش گفت: «چطور متوجه شد که در حال فرار کردن هستم؟» مرد بازوی پسرک را رها کرد و مجدداً شروع به صحبت کرد: «به نشانه‌های خوش‌یمن باور دارم و همیشه به ندای قلبم گوش می‌دهم. تو باعث تأخیر من شده‌ای. من تعداد بسیار زیادی لباس خوب و زیبا در آن کشتی به همراه دارم که برای عید فصح که عید مذهبی یهودیان است، به بازار‌های اورشلیم می‌برم.»

پسرک در مورد یهودیان و مشکلاتی که آنان برای سربازان رومی به وجود آورده بودند شنیده بود. تصور او از یهودیان مردمانی وحشی بود که اعتبار و اقتدار امپراتوری متمدن روم را نادیده می‌گیرند، بنابراین علاقه نداشت که به اورشلیم برود.

مرد ادامه داد: «در این آب‌ها دزدان دریایی به بسیاری از کشتی‌های من حمله کرده‌اند. کشتی‌های رومی تنها تا بخشی از مسیر از ما محافظت می‌کنند. من به شخصی نیاز دارم که بتواند شب‌ها بیدار بماند و از کشتی مراقبت کند.» فلیکس گیج و سردرگم شده بود. مردم همیشه جوری با او برخورد می‌کردند که گویی او یک ‌شبح سرگردان در خیابان است. همیشه در تلاش بودند از او دور بمانند و زمانی که مجبور بودند با او ارتباط برقرار کنند، احساس خوشایندی نسبت به او نداشتند. حالا این مرد عرب آمده بود و او را به خاطر دلایلی که در ماه‌های اخیر باعث فرار او از تپه‌ها شده بود، سرزنش می‌کرد.

پسرک برای خودش متأسف بود، از خدایان خشم داشت، از خودش عصبانی بود، از بالا و پایین‌های دنیا عصبانی بود، همه آن‌ها را سرزنش می‌کرد و اکنون در حال فرار از آنان بود. مشخص بود که مرد زیاد به او فکر نمی‌کند اما بنا به دلایلی یک شغل به او پیشنهاد داده بود و فلیکس نمی‌خواست چنین فرصتی را از دست بدهد. پس سرش را به نشانه موافقت تکان داد.

فهرست مطالب کتاب

فصل اول: پسرک روی تپه
فصل دوم: آغاز مسیر
فصل سوم: درباره هر چیزی فکر کنی و حرف بزنی به آن خواهی رسید
فصل چهارم: هرروز را با فکر کردن به هدف‌هایت آغاز کن
فصل پنجم: برای تمامی نعمت‌هایی که به تو داده‌ شده شکرگزار باش
فصل ششم: هرروز بیش‌ازپیش تلاش کن و هرروز چیزی به داشته‌هایت اضافه کن
فصل هفتم: به ‌غیر از خودت هیچ‌کس دیگری را مقصر ندان
فصل هشتم: اشتیاق سوزان داشته باش
فصل نهم: باید دست‌به‌کار شوی
فصل دهم: ثابت‌قدم باش
فصل یازدهم: تو مخلوق عادت‌هایی که داری هستی
فصل دوازدهم: عشق تو را آزاد می‌کند
فصل سیزدهم: گنج کشف‌شده
فصل چهاردهم: نوشتن کتاب
فصل پانزدهم: تپه جمجمه در اورشلیم
فصل شانزدهم: باید باور داشته باشی
اصول موفقیت