معرفی و دانلود کتاب پیچ

معرفی کتاب پیچ

کتاب پیچ، رمانی جذاب به قلم زهرا شاهی است که می‌تواند برای ساعاتی هم که شده، ذهن مخاطب را از دغدغه‌های تکراری و طاقت‌فرسای زندگی روزمره خلاص کند. شاهی در این رمان که نخستین کتاب او در حوزه‌ی بزرگسال به حساب می‌آید، تلاش‌های زن متأهلی را به تصویر کشیده است که سعی دارد خود را از محدودیت‌های دست‌وپاگیر زندگی و مشغله‌های سطحی رها کند. گفتنی‌ست این کتاب ذیل مجموعه‌ی «کتاب‌های قفسه‌ی آبی» به انتشار رسیده است.

درباره‌ی کتاب پیچ

زهرا شاهی که فعالیت نویسندگی خود را با نگارش داستان‌های کودک و نوجوان آغاز کرده است، در سال 1396، کتاب پیچ را به عنوان نخستین اثر خود در حوزه‌ی بزرگسال، به انتشار رساند. پیچ، رمانی‌ست که در عین سرگرم‌کننده بودن و داشتن روایتی جذاب، مخاطب را تشویق می‌کند تا به زندگی زنان ایرانی و مشکلاتی که در جامعه و خانواده با آن‌ها دسته‌وپنجه نرم می‌کنند، از زاویه‌‌ای جدید نگاه کند. شخصیت اصلی رمان پیچ، زن متأهل جوانی‌ست که از هنجارهای خفه‌کننده‌ی جامعه و وظایف طاقت‌فرسای خود به عنوان یک همسر و مادر ایرانی، خسته و بیزار شده است.

زبان زهرا شاهی در رمان پیچ، طنزآلود و خالی از تکلّف و پیچیدگی‌های بی‌مورد است. شخصیت اصلی کتاب که داستان از زبان او روایت می‌شود، زنی‌ست که تلاش می‌کند با کنار گذاشتن محدودیت‌های زندگی روزمره، به آزادی بیشتری دست پیدا کند. رمان در به تصویر کشیدن رابطه‌ی او با سعید، همسر کمال‌گرایش، بسیار موفق ظاهر شده است و بحث‌هایی که میان این زوج رخ می‌دهد را به شکلی جذاب و سرگرم‌کننده توصیف کرده است.

داستان رمان پیچ با توصیف تلاش‌های شخصیت اصلی برای فرار از مسائل سطحی زندگی روزمره آغاز می‌شود. او در همین راستا، یک روز تصمیم می‌گیرد از مکان‌هایی که هر روز بدون توجه از کنار آن‌ها گذر می‌کرده، عکاسی کند. این تصمیم، باعث آغاز ماجرایی جالب برای او می‌شود. زهرا شاهی در این اثر، در نشان دادن تحولات درونی شخصیت اصلی و تلاش موفق او برای بهبود اعتمادبه‌نفسش، بسیار موفق عمل کرده است. پیچ، رمان قصه‌گویی‌ست که با خرده‌داستان‌های جذاب خود، شوق خواننده را برای مطالعه‌ی کتاب افزیش می‌‌دهد.

کتاب پیچ توسط انتشارات چشمه در اختیار مخاطبین قرار گرفته است.

کتاب پیچ برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به مطالعه‌ی داستان‌ و رمان‌های ایرانی، از مخاطبین اصلی کتاب پیچ به حساب می‌آیند.

در بخشی از کتاب پیچ می‌خوانیم

وقتی خِیریت را هم همراه خریت می‌گذاری کنار و خیال می‌کنی از پوست الاغ درآمده‌ای و نیت می‌کنی این‌بار ستاره‌ی سینما بشوی، لزوماً همه‌چیز آن‌طور که تو می‌خواهی پیش نمی‌رود و شاید وسط کار دستگیرت شود که تو حساب‌کتاب‌هایت کمی قیقاج رفته‌ای. منقبض شده‌ام تو صندلی و حال کسی را دارم که خودش را از ساختمان سی ‌طبقه انداخته پایین و به طبقه‌ی بیست ‌و سوم که رسیده پشیمان شده. اگر کسی محض فضولی ازم بپرسد که این‌جا، تو اتاق مدیر روابط عمومی شرکت ساماندهی انرژی دقیقاً چه غلطی می‌کنم، سه روز طول می‌کشد تا یک جواب نیم‌بند برایش پیدا کنم. دیشب تا خود صبح خوابم نبرده.

منشی پرونده‌ای را روی میز رییس می‌گذارد. قدِ کشیده و کمر باریکش آدم را به هول‌وولا می‌اندازد. مسعود روزی چندتا از این‌ها می‌بیند؟

آقای شورینه روبه‌رویم، پشت میز عریضش، نشسته و دارد می‌گوید قبلاً خدمت مهندس هم گفته که دنبال یک کار متفاوت است. مسعود را می‌گوید. با این‌که تو مؤسسه، صدتا بنر و تیزر و کوفت سرهم کرده‌ام، باز دیشب بنرهای تبلیغاتی را تو اینترنت سرچ کردم. شاید چون مسعود عادت دارد قبل از جلسه‌هایش نوع سلام‌علیک و لحن خداحافظی‌اش را هم سرچ کند. این صندلی‌ای که رویش خشک شده‌ام داداشِ همه‌ی صندلی‌هایی است که مسعود روی‌شان می‌نشیند و زل می‌زند به گوش‌های مخاطبش و آن‌قدر ورد می‌خواند تا گوش‌ها شروع کنند به پیچ‌وتاب خوردن و قد کشیدن. از همان وردهایی که اوایل برای من هم می‌خواند و طوری نرم‌نرمک گوش‌هایم را دراز می‌کرد که با خنده بردارم یکی یک پاپیون هم به‌شان بزنم و تو آینه از دیدن‌شان صفا کنم.

منشی پرده‌ها را کمی باز می‌کند نورِ اتاق بیشتر شود. با تق‌تق کفش‌هایش پارازیت می‌اندازد تو حواس من و حرف‌های شورینه. نگاهم می‌افتد بهش. بهم چشمک می‌زند.