معرفی و دانلود کتاب پاتریسیا
برای دانلود قانونی کتاب پاتریسیا و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب پاتریسیا
کتاب پاتریسیا، داستان زندگی مهاجرانی است که به امید یک زندگی بهتر، به کشوری دیگر میروند؛ غافل از سختیهایی که در انتظارشان است. ژنویو داما سه راوی برای این کتاب انتخاب کرده: ژان ایریتیمبی، مردی سیاهپوست که بدون پاسپورت به کانادا آمده و در آشپزخانهی یک هتل، پنهانی کار میکند. پاتریسیا، زنی فرانسوی که دل به ژان میبازد. و ونسا، دختر ژان، که از حادثهای هولناک جان سالم به در برده.
دربارهی کتاب پاتریسیا
معروف است که ژنویو داما (Geneviève Damas) با دیدن لامپدوسای ایتالیا و مرز بین کانادا و آمریکا به فکر نوشتن داستان پاتریسیا میافتد. او در کانادا میبیند که مردم چگونه تلاش میکنند از پل رنگینکمان نیاگارا فالز عبور کنند تا به آمریکا برسند. او بعد از دیدن چنین صحنهای، متوجه شد که بحران مهاجرت چقدر میتواند فاجعهبار باشد و تصمیم گرفت کتاب پاتریسیا (Patricia) را بنویسد که در آن سه راوی حضور دارند.
اولین راوی ژان ایریتیمبی است. مردی سیاهپوست و اهل آفریقای مرکزی که بدون پاسپورت به کانادا آمده؛ به امید روزی که بتواند همسر و دو فرزندش را به آنجا بیاورد. او ده سال پیش زمین، خانه، زن و بچهی خود را به امید یک زندگی بهتر ترک کرد؛ اما تنها چیزی که به دست آورد، کار مخفیانه در آشپزخانهی یک هتل بود. ژان مانند دیگر مهاجران فکر میکرد که خودش و همسرش، کریستین و دو دخترش، مریم و ونسا، در کشوری دیگر به خوشبختی میرسند. اما چنین آرزویی برآورده نمیشود و درست زمانی که ناامیدی بر او غلبه کرده، پاتریسیای سفیدپوست چشمآبی زیبا را در رستوران هتل میبیند!
راوی دومی که ژنویو داما انتخاب کرده، پاتریسیا یا مادام کوتوریه، زنی فرانسوی، بیپروا، لجباز و کتابدار است که زندگی آشفتهای دارد. او کمکم شیفتهی ژان ایریتیمبی میشود و داستان زندگی او را برخلاف بقیه، میشنود. پاتریسیا برای بردن ژان به پاریس، پاسپورت یک آمریکایی آفریقاییتبار را میدزدد؛ درحالیکه نمیداند همسر ژان، در کشوری دیگر منتظر اوست. ژان به لطف پاتریسیا برای همسرش پول میفرستد. کریستین نیز تصمیم میگیرد با دخترانشان، به او بپیوندد و زندگی خودشان را دوباره آغاز کنند.
راوی سوم کتاب پاتریسیا کودکی دوازدهساله با نام ونساست. حادثهای تلخ، او را به پدرش، ژان ایریتیمبی رسانده. او همراه با مادر و خواهرش سوار یک کشتی در دریای مدیترانه میشود؛ اما پیش از رسیدن به مقصد، همهی مسافران کشتی غرق میشوند و ونسا نجات پیدا میکند. ونسای کوچک که شاهد این حادثهی تلخ بوده، افسرده و گوشهگیر میشود و حتی یک کلمه حرف نمیزند. وقتی ونسا را به ژان میرسانند، او از پاتریسیا میخواهد که کودک نجاتیافته را نگه دارد تا خودش بهدنبال همسر و دخترش بگردد و حداقل اجساد آنان را پیدا کند. و اینچنین است که ونسا با پاتریسیا تنها میماند.
کتاب پاتریسیا رمانی چندصدایی است که نام شخصیت اصلی روی کتاب قرار گرفته. ژنویو داما در این کتاب، بهدقت و با جزئیات جامعهای را به تصویر میکشد که خانوادهها برای همیشه از هم جدا میشوند، مهاجران از طرف مردم طرد میگردند و دریا به گورستان مردم بیگناهی تبدیل میشود که فقط میخواستند زندگی بهتری داشته باشند! و از همه مهمتر، بازماندگانی که بدون پیدا کردن جسد عزیزانشان، مجبور به سوگواری هستند. و در این میان، انسانیت است که نمود پیدا میکند...
انتشارات ققنوس این کتاب ژنویو داما را با ترجمهی محبوبه فهیمکلام منتشر کرده است.
کتاب پاتریسیا برای چه کسانی مناسب است؟
اگر میخواهید رمانی کوتاه مطالعه کنید که نویسنده در آن به یک موضوع مبتلابه جامعه، نگاهی انسانی میافکند، رمان پاتریسیا بهترین گزینه برای شماست.
در بخشی از کتاب پاتریسیا میخوانیم
صبح یک روز شنبه، تلفن زنگ زد. تو زیر دوش بودى. من کنار پیغامگیر نشسته بودم. همیشه وقتى پیغامگیر را روشن مىکردى، من آنجا مىنشستم. ولى آن روز صبح، تو دوش مىگرفتى. صداى آلن بود. گفت که تو نمىتوانى همینطورى کتابخانه را ترک کنى. اینهمه سال با هم کار کردهایم. اینهمه سال مثل دو انگشت یک دست کنار هم بودهایم. چه مرگت شده؟ حتى اگر نمىخواهى بشنوى، بهتر است که این عبارت را تکرار کرد بهتر است که ونسا را، مرا، در یک مؤسسه بگذارى و گهگاهى به دیدنم بیایى. نمىتوانى زندگىات را وقف یک غریبه بکنى. همانطور که قبلاً عمرت را وقف مادرت کردى. تو اصلاً زندگى نمىکنى و خودت را وقف دیگران مىکنى. بعد هم گفت همین باعث شده که ارتباط شما از بین برود و البته بىاحتیاطى او هم مطمئنا بىتأثیر نبوده. ولى الآن او آزاد است و چند هفته است که این قضیه را دایم برایت تکرار کرده و مىتواند زندگى جدیدى را با تو شروع کند، چون داستان لورا تمام شده.
گفت: «این دفعه همهچیز درست پیش مىره، باور کن. نمىتونى به بخت خودت پشت پا بزنى. شانس در خونه ما رو زده. باید در رو باز کنیم. اگه بدون من زندگى کنى، روى خوشبختى رو نمىبینى. » بعد هم به حرفهایش اضافه کرد که به خاطر هیچ و پوچ نباید ناراحت باشى: «وقتى مىگم ونسا معلوله، محض خنده مىگم. مىگم که بخندیم. تو همهچیز رو تفسیر مىکنى. داستان مىسازى. مثل بقیه توى دنیاى واقعى زندگى نمىکنى. من فقط جوک مىگم که بخندیم. نیاز داریم که بخندیم. من که به خنده نیاز دارم. حالا جوک راجع به ونسا ساختم. چون درد و غم داره، نمىشه راجع بهش جوک بگم؟ منم درد و غم دارم. تو هم درد و غم دارى. همه غم دارن. مطمئنا معلول نیست. این بچه همهچیز رو مىفهمه. » قبل از اینکه قطع کند، ازت خواست که بهش زنگ بزنى و گفت: «عشقم، منتظر تماست هستم.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب پاتریسیا |
نویسنده | ژنویو داما |
مترجم | محبوبه فهیم کلام |
ناشر چاپی | انتشارات ققنوس |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 95 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-04-0399-9 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه خارجی |