معرفی و دانلود کتاب نساء

معرفی کتاب نساء

سمیرا عظیمی در کتاب نساء به شرح روایت زندگی دختری در سرزمین افغانستان می‌پردازد که به سبب رخدادهایی که در کشورش و منطقه رخ می‌دهد، مثل بسیاری از زنان این سرزمین درد و رنج‌های بسیاری را متحمل می‌شود اما سرنوشت راه تازه‌ای را برایش باز می‌کند تا بتواند زندگی متفاوتی را تجربه کند.

درباره‌ی کتاب نساء

در جهان امروز دیگر رنج دختران و زنان افغانستان و مصائب و محدویت‌هایی که این قشر با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، بر کسی پوشیده نیست. دختران و زنانی که اغلبشان با به دوش کشیدن مرارت‌های پرشمار، زخم‌های عمیقی را در زندگی تجربه می‌کنند. رمان نساء نوشته‌ی سمیرا عظیمی روایتی غمناک و در عین حال امیدبخش از زندگی یکی از این هزاران زن است که در زندگی خود محکوم شده تجربه‌هایی دشوار و دردمندانه را پشت سر بگذارد.

نساء نام دختری است که کشور افغانستان زادگاه اوست. کشوری که با وجود پیشینه‌ی تاریخی پربار و متمدن خود از بخت بد دچار دولتمردانی دگم‌اندیش شده که زندگی را برای تمام شهروندان و به‌ویژه زنان سخت و غیرقابل تحمل کرده است. نساء نیز یکی از این دختران است که نه ‌تنها از آتش خشمِ شعله‌ور شده در منطقه زخم خورد، بلکه برقراری صلح نیز به نفع او تمام نشد و به شکل دیگری او را قربانی کرد.

نساء نیز در کنار زنان قربانیِ دیگری قرار گرفت که نامشان در کنج‌های نهان این سرزمین پهناور غبار می‌گیرد و فراموش می‌شود. با این حال دست سرنوشت و رویدادهای زندگی ماجرای متفاوتی را برای نساء رقم می‌زند. با اینکه او با فراز و نشیب و رنج‌های بسیاری در زندگی دست به گریبان بوده است اما بخت به او رو می‌کند تا رخت از این ورطه‌ی پرمرارت و درد بربندد و دستان گرم آرامش را بفشارد. مسیری که عشق نیز در آن بی‌تأثیر نبوده است.

سمیرا عظیمی با نگارش رمان نساء علاوه‌بر شرح دغدغه‌ها و معضلات اجتماعی، با بهره‌گیری از پیرنگی عاشقانه اثری تأمل‌برانگیز خلق کرده که مخاطب خود را به تجربه‌ی احساسات مختلفی مثل غم، ترس، عشق، امید و آرامش دعوت می‌کند و حس همذات‌پنداری خواننده را برمی‌انگیزد. این رمان خواندنی به همت انتشارات امید سخن منتشر شده و در اختیار مخاطبان رمان‌خوان قرار گرفته است.

کتاب نساء برای چه کسانی مناسب است؟

به تمامی افراد علاقه‌مند به رمان‌های عاشقانه که دلشان می‌خواهد با وجوه نهان و کمتر دیده شده‌ی زندگی زنان افغانستان بیشتر آشنا شوند، توصیه می‌کنیم مطالعه‌ی این رمان را ازدست ندهند.

در بخشی از کتاب نساء می‌خوانیم

زیر لب غر غر کرد رفت به طرف مهمون‌خونه. باید خودم رو قوی‌تر از الان می‌کردم، شاید روزهای بعد چیزهای بدتر از این رو بشنوم. درد خواسته نشدن از روز اول با من بوده و هست، پدرومادری که رفتن، عمو و بقیۀ فامیلی که هیچ‌وقت من رو نخواستن و به چشم موجود اضافه به من نگاه کردن و الان هم شوهر و خانواده‌اش. درد نخواستن روز به روز با من بزرگ شده و رشد کرده بود و کمتر از روزهای بچگیم آزارم می‌داد. همون روزهایی که هر کاری می‌کردم تا عمو و زن‌عمو، من رو هم کمی مثل بچه‌های خودشون دوست داشته باشند و نشد.

در برابر نخواستن‌ها، فولاد آب‌دیده شده بودم. سرم رو بلند کردم و آسمان پر ستارۀ روستا رو نگاه کردم از بچگی عادتم بود خدا رو تو آسمون‌ها جست‌وجو می‌کردم بین ابرها و ستاره‌ها، بین قطره‌های بارون و دونه‌های برف، شاید خدا تو آسمون بود همون‌قدر دور از من، از اون بالا به من نگاه می‌کرد و مشکلات بزرگ من به چشمش کوچک میومد ولی بازم پناهی غیر از خدا نداشتم. خسته شده بودم و از طلب کردن و جواب نشنیدن اون شب فقط از خدا خواستم صبرم رو بیشتر کنه تا بتونم دووم بیارم، سبد ظرف‌های شسته رو بلند کردم و تا دم در آشپزخونه بردم. نرگس از دستم گرفت و خسته نباشیدی گفت. به صورت پر از غمش لبخندی زدم. این دختر هم کمتر از من درد نداشت؛ درد جدا شدن از عشقش، درد عذاب وجدان مرگ برادر جوونش و حالا اینم وضعیت برادر دیگه‌اش، بین خانواده‌اش بود و انگار نبود. بهش گفتم: «اگه خواست، بیاد اتاقم». تنهاه بودن تو اتاق با فکر و خیال‌های توی سرم به مرز جنون می‌برد منو. نرگس گفت: «نمی‌دونم الان دیگه مامانم اجازه بده بیام یا نه. می‌بینی که رفت سراغ حسین که بفرستتش اتاق خودتون.»

اتاق مشترک هم به غریبگی واژۀ شوهری بود که از ظهر تا الان پیش از اسمم میومد. شوهری که نارضایتی‌اش رو از ازدواج، بلند به زبون آورده بود ولی بازم دنبال این بودن مثل عقد اجباری ما دوتا رو بهم ربط بدهند.