معرفی و دانلود کتاب دوشنبه‌ای که دوستش دارم

معرفی کتاب دوشنبه‌ای که دوستش دارم

کتاب دوشنبه‌ای که دوستش دارم مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه به قلم ناصر فتحی را در دل خود جای داده است. نویسنده در هر یک از داستان‌های این اثر با نگاه و رویکردهای متفاوت و متنوع به شرح ماجراهایی از زندگی افراد مختلفی دست زده است تا به این شکل به شرح مفاهیمی نظیر فرهنگ، زبان و تلاش برای زیستن بپردازد.

درباره‌ی کتاب دوشنبه‌ای که دوستش دارم

داستان‌های کوتاه اگرچه به ظاهر محدود به نظر می‌رسند اما می‌توانند با تصویر کردن گوشه‌ای از یک زندگی، ما را به اعماق ژرفِ مفاهیم، تجربه‌ها و آگاهی‌ها ببرند و کاری کنند که حتی بعد از پایان هر داستان نیز در مسیر تخیل و تفکر پیش برویم. ناصر فتحی در مجموعه داستان دوشنبه‌ای که دوستش دارم نیز همین رویکرد را در پیش گرفته است و با خلق داستان‌هایی متنوع تلاش می‌کند مخاطب را به دل ماجراهایی متفاوت ببرد تا با تحریک احساسات و به چالش کشیدن افکار خواننده بر تأثیرگذاری آثارش بیفزاید.

ناصر فتحی که متولد دهه‌ی 1340 شمسی است تاکنون آثار مختلفی را در قالب رمان و مجموعه شعر به نگارش درآورده و در این کتاب، ده داستان کوتاه را تحت عناوین «دوشنبه‌ای که دوستش دارم»، «عاقبت»، «عایشه»، «مترو»، «آرش کمانگیر»، «آرزویی که از دستم گریخت»، «فرمانده‌ام»، «همسایه‌ای که نابغه بود»، «سر وقت» و «شاهزاده» را پیش روی مخاطب قرار داده است.

فتحی در روند نگارش هر یک از داستان‌های این کتاب، رویکردهای مختلفی را پیش گرفته است؛ برای مثال در اولین داستان که نام آن برای این مجموعه انتخاب شده، از یک خانواده‌ی تاجیکستانی می‌گوید که در زمان استقرار اتحاد جماهیر شوروی در حال گذران زندگی‌اند. داستانی که می‌توان آن را روایتگر سرگذشت زبان فارسی دانست و ناگفته پیداست که واژه‌ی دوشنبه در عنوان داستان نیز به پایتخت فعلی کشور تاجیکستان اشاره دارد.

با وجود استعاری بودن داستان دوشنبه‌ای که دوستش دارم، ماجرای آن در بستر واقعیت رخ می‌دهد اما در داستان آرزویی که از دستم گریخت، نویسنده از واقع‌گرایی فاصله می‌گیرد و به فضای سوررئال نزدیک می‌شود. او در این داستان ماجرای مردی را روایت می‌کند که همه‌ی آرزوهای خود را یکی پس از دیگری می‌کُشد اما یکی از این آرزوها فرار می‌کند. ادامه‌ی این روایت در کش‌وقوس ماجراهایی می‌گذرد که در پی این اتفاق غافلگیرکننده رخ می‌دهد.

درواقع ناصر فتحی در داستان‌های این کتاب تلاش خود را به کار بسته تا به شیوه‌های مختلف و با بهره‌گیری از داستان‌سرایی به عنوان ابزاری اثرگذار، مخاطب خود را به عمق ماجراهای مختلفی ببرد که ممکن است در زندگی روزمره هیچ‌گاه با آن مواجه نشود اما با خواندن این داستان‌ها به درک تجربه‌ای منحصربه‌فرد دست یابد و در باب موضوعات مختلفی به تفکر و اندیشه‌ورزی مشغول شود.

ناگفته نماند که مجموعه داستان دوشنبه‌‌ای که دوستش دارم با تلاش انتشارات امید سخن به عرصه‌ی چاپ و نشر رسیده و راهی بازار کتاب شده است.

کتاب دوشنبه‌ای که دوستش دارم برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به خواندن داستان‌ کوتاه علاقه دارید و دلتان می‌خواهد روایت‌هایی به قلم نویسنده‌ای ایرانی بخوانید که به شکلی اثرگذار و جذاب به تجربه‌ها و مسائل مختلف می‌پردازد، پس توصیه می‌کنیم مطالعه‌ی این کتاب را از دست ندهید.

در بخشی از کتاب دوشنبه‌ای که دوستش دارم می‌خوانیم

مادرم ساکت شد نشست و آهسته با خود زمزمه کرد زمزمه کرد. دیگر صدای بلند اشعار فارسی را از زبانش نشنیدم. پدرم هیچوقت اظهارنظر نکرد. بله گفتن را خوب به او یاد داده بودند. برای روس‌ها جنگیده بود. خودش می‌گفت به یاد رستم با دشمن جنگیدم. رستم پهلوان اساطیری ایران‌زمین در دلش و در ذهنش بود. ولی هم‌قطارانش در جنگ با آلمان، روس‌ها بودند. رستم را نمی‌شناختند یعنی برایشان اهمیتی هم نداشت. مهم این بود که پدرم، خوب نشانه می‌گرفت تیرش خطا نمی‌رفت. مدال شجاعت هم گرفته بود.

ولی نمی‌دانم چرا بالای سردر خانه‌مان پرچم بیگانه در اهتزاز بود. روس‌ها پرچم را برایمان درست کرده بودند. دلم برایشان می‌سوخت. همیشه در فکر ما بودند. حتی اجازه نمی‌دادند خودمان برای خودمان پرچم درست کنیم. عجب مردمان نازنینی؛ یادم باشد اگر یک روز کاره‌ای شدم، یا نه شاید پسرم کاره‌ای شد یا دخترم؛ حتماً و حتماً از آن‌ها قدردانی کنم. بالاخره بعضی چیزها در تاریخ ماندگار می‌شوند.

سال‌ها گذشت. مادرم مرد پدرم مرد؛ زنم؛ زنم هم در جوانی مرد. روس بود. دوباره زن گرفتم. این یکی تاجیک بود هم‌وطنم بود هم‌ریشه‌ام بود. با گویش و لهجه‌ی تاجیکی حرف می‌زد.

یک روز، یعنی دو سه سالی قبل از اینکه وصیت‌نامه‌ام را بنویسم. سخت مریض شدم. ریه‌هایم به‌شدت چرکی شد. دچار تب و تشنج شدم. بیماری به حنجره‌ام رحم نکرد. وقتی حالم بهتر شد و خوب شدم. لال شده بودم.

فهرست مطالب کتاب

دوشنبه‌ای که دوستش دارم
عاقبت
عایشه
مترو
آرش کمانگیر
آرزویی که از دستم گریخت
فرمانده‌ام
همسایه‌ای که نابغه بود
سر وقت
شاهزاده