معرفی و دانلود کتاب نادیا

عکس جلد کتاب نادیا
قیمت:
۱۷۶,۰۰۰ تومان
۵۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب نادیا و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب نادیا و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب نادیا

کتاب نادیا نوشته‌ی ناهید سادات رحمت پور داستانی است از دل خانواده‌های ایرانی، از عشق‌های پرحرف‌وحدیث، حسرت‌های پنهان و دلدادگی‌های بی‌سرانجام. قصه‌ی دختری که بعد از سال‌ها، دلش هنوز برای یک نام می‌لرزد: فرهاد. این کتاب، قصه‌ی نسلی است که تسلیم سرنوشت می‌شد. حالا باید دید بازگشت فرهاد از خارج پس از سال‌ها، چه احساساتی را دوباره در دل نادیا زنده می‌کند! آیا چشمش را بر روی تمام رنج و عذاب‌هایش می‌بندد؟

درباره‌ی کتاب نادیا

کتاب نادیا قصه‌ی دختری است که در خانه‌ای شلوغ و پرهیاهو، قلب بی‌قرارش در تردید و امید می‌تپد. داستانی که ناهید سادات رحمت پور آن را در دل روزهای بارانی آغاز می‌کند و نادیایی که وقتی خودش را در آینه می‌بیند تنها یک اسم در ذهنش تکرار می‌شود: فرهاد!

این رمان ماجرای بین فرهاد و نادیاست. عشق قدیمی‌ای که انگار یک‌طرفه‌ست ولی هنوز خاکسترش زیر پوست قصه داغ است. داستانی از نسلی که دلش می‌خواست عاشق شود، اما عاشق شدنش هم مثل همه چیز دیگر پر از حرف و حدیث بود. از آن عشق‌هایی که همه‌ی فامیل در آن شریک‌اند؛ از خاله‌ها و عمه‌ها گرفته تا خانم‌بزرگ و ابراهیم قصاب و حتی بچه‌های کوچک توی کوچه.

نادیا دختر خجالتی و ساده‌دلی است و فرهاد، آن مرد خوش‌چهره و بلندپرواز، قلب او را می‌رباید؛ اما فرهاد اهل ماندن نیست، او با چمدانش می‌رود آن‌ور دنیا و حالا بعد از شش سال، برگشته... نادیا که تمام این سال‌ها با خودش جنگیده، آیا می‌تواند جلوی غلیان احساساتش را بگیرد؟

رمان نادیا قصه‌ی نسلی است که دلش با صدای زنگ در خانه‌ها می‌لرزید و برای یک نگاه، یک سلام یا حتی شاید یک برخورد ساده، روزها و شب‌ها رویا می‌بافت.

کتاب نادیا با همت انتشارات متخصصان وارد بازار نشر شده است.

کتاب نادیا برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به داستان‌های احساسی و عاشقانه‌ی ایرانی علاقه‌مند هستید، این کتاب برای شماست.

در بخشی از کتاب نادیا می‌خوانیم

صدای فریاد سمانه باعث شد چشم‌هایم را باز کنم. با انگشتش به مکانی که از دیدرس من خارج بود، اشاره می‌کرد و می‌گفت: به خدا خودشه! فرهاده! همه به آن قسمت نگاه می‌کردند و اشک‌های عمه فریبا که سیل‌آسا بر روی گونه‌اش جاری شد، مهر تأییدی بود بر صحت گفته سمانه.

مامان به جانبم برگشت و اشاره کرد تا برخیزم و مانند سایرین ایستاده انتظار از راه‌رسیدن دکتر را بکشم. اطاعت کردم، مثل سایر کارها که مجبور به اطاعتشان بودم؛ مثل حضور پیداکردن در فرودگاه آن ساعت شب، آن‌هم در آن سرما برای خوش‌آمدگویی به کسی که شاید اگر در اختیار خودم بود، دوست نداشتم حتی چشم‌هایم به چشمش بیفتد، اما همه‌چیز از اختیارم خارج بود و مانند یک عروسک کوکی مجبور بودم به هر سمتی که هدایتم می‌کردند، بروم.

مامان با انگشتش به مردی که پشتش به ما بود، اشاره کرد و گفت: اوناهاش دیگه باید بیاد بیرون. شاید دقایقی بیشتر طول نکشید که دسته چمدانش را در دست گرفت و به سمت سالن انتظار قدم برداشت و همین‌که به ما نزدیک شد، پوریا شروع به سوت‌زدن کرد و سایرین هم کف می‌زدند. بر شدت گریه عمه فریبا افزوده شد و برای اینکه صدای گریه‌اش شنیده نشود، دستش را مقابل دهانش گذاشته بود و خانم‌بزرگ با صدای بلند قربان‌صدقه فرهاد می‌رفت.

فرهاد ابتدا آقاجون و خانم‌بزرگ را در آغوش کشید و بعد نوبت به پدر و مادرش رسید. عمه فریبا که در آغوش فرهاد کمی آرام گرفته بود، به‌سختی و به کمک عمه فروغ از او جدا شد و بعد فرهاد به سمت دایی‌ها و خاله‌هایش رفت و همین‌طور زندایی‌ها و شوهرخاله‌هایش تا بالاخره نوبت به ماها رسید. سمانه که سر صف ایستاده بود، دسته گل را به فرهاد داد و نمی‌دانم اول بسم‌الله چقدر حرف برای گفتن داشت. از خدا خواستم تا همان لحظه بلایی به سر سمانه بیاید و برای همیشه خفه شود تا دیگر این‌قدر بر زمان سرپا ایستادن ما نیفزاید. دلم می‌خواست هرچه زودتر این مراسم تشریفاتی مسخره تمام شود.

لیلا خودش را به من رساند و پرسید: در چه حالی هستی؟ سعی کردم در چشمانم رنگی از تعجب بریزم و به او نگاه کنم، شانه‌هایم را بالا انداختم و گفتم، چطور؟ مگه تو، تو حال خاصی هستی؟ قبل از اینکه پاسخی به سؤالم بدهد، فرهاد مقابل او رسید و لیلا با دستپاچگی سلام کرد و بازگشت فرهاد را تبریک گفت و با کمی مکث دستش را در دست فرهاد قرار داد. فرهاد با تعجب گفت: فکر نمی‌کردم دختر بهرخ این‌قدر بزرگ شده باشد. در دلم گفتم، احتمالاً تابه‌حالا کور تشریف داشتین. از مقابل لیلا گذشت، مقابل من ایستاد. قبل از اینکه سلام کنم، او سلام کرد و من پاسخش را دادم و خیلی آهسته گفتم، خوش آمدین!

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتابکتاب نادیا
نویسنده
ناشر چاپیانتشارات متخصصان
سال انتشار۱۴۰۳
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات486
زبانفارسی
شابک978-622-390-067-9
موضوع کتابکتاب‌های داستان و رمان عاشقانه ایرانی
قیمت نسخه الکترونیک

نقد، بررسی و نظرات کتاب نادیا

هیچ نظری برای این کتاب ثبت نشده است.

راهنمای مطالعه کتاب نادیا

برای دریافت کتاب نادیا و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.

👋 سوالی دارید؟