معرفی و دانلود کتاب مغز نوشته‌های یک نوزاد

معرفی کتاب مغز نوشته‌های یک نوزاد

دیدن دنیا از نگاه یک نوزاد خیلی جالب و متفاوت است، خصوصا اگر به قلم مهرداد صدقی نوشته شده باشد. این نویسنده خوش‌ذوق و طناز در کتاب مغز نوشته‌های یک نوزاد ماجرای به دنیا آمدن یک انسان کوچک در این دنیای بزرگ را روایت کرده است. این اثر بامزه با تصاویر شیرین و دوست‌داشتنی لبخند را بر لب‌های شما می‌آورد.

درباره کتاب مغز نوشته‌های یک نوزاد:

وقتی به دنیا می‌آییم، نمی‌توانیم حرف بزنیم اما دل پری از شنیده‌ها و دیده‌های که ثبت و ضبط کرده‌ایم داریم. قطعا همه ما دوست داریم این حرف‌ها را با کسی در میان بگذاریم. مهرداد صدقی در کتاب مغزنوشته‌های یک نوزاد، قلمش را به دست یک نوزاد خوش شانس داده تا فرصت سخن گفتن پیدا کند. این نوزاد باهوش و نکته‌سنج ما را با زوایای پنهانی از این جهان آشنا می‌کند که هم جالب است و هم بسیار خنده‌دار!

این اثر طنز، شوخی‌های جالبی را از نگاه یک نوزاد با دنیای بزرگترها دارد که ما را در موقعیت و زاویه دید او قرار می‌دهد. این آشنایی‌زدایی که نویسنده کتاب هنرمندانه به کار گرفته است، این داستان را از سایر نمونه‌های مشابه‌اش متفاوت کرده است.

جملات کتاب به صورت کوتاه به نگارش درآمده‌اند که در مدت کوتاهی همچون یک لطیفه اثرگذار و دلنشین باشند. این تکنیک داستانی با گزیده‌گویی بهترین عبارت‌ها را به مخاطب ارائه می‌دهد و اوقات خوشی را در ذهن او ماندگار می‌کند.

کتاب مغز نوشته‌های یک نوزاد مناسب چه کسانی است؟

این کتاب برای نوزادان نیست؛ اما برای بزرگسالانی که به دنیای طنز و داستان‌های خلاقانه علاقه دارند، پیشنهاد می‌شود.

مهرداد صدقی را بیشتر بشناسیم:

مهرداد صدقی بعد از نوشتن داستان آبنبات هل‌دار سرشناس و معروف شد. این نویسنده و طنزپرداز بجنوردی متولد سال 1356 است و به غیر از اثر پرطرفدارش که ذکر شد، چندین کتاب آبنباتی با طعم‌های دیگر دارد که او را به یک نام آشنا در حوزه داستان‌نویسی تبدیل کرده است. صدقی در سال‌های اخیر به عنوان نویسنده پرکار با کتاب‌های متعدد در این حوزه دست به قلم برده است.

در بخشی از کتاب مغز نوشته‌های یک نوزاد می‌خوانیم:

توی ماشین نشسته‌ایم و می‌خواهیم برویم خانه.
هرچه گریه می‌کنم که به مناسبت تولدم همه با هم شام برویم بیرون، کسی توجه نمی‌کند.
حیف که پول ندارم وگرنه خودم همه را می‌بردم رستوران دور هم شیر بخوریم.
هر دفعه گریه می‌کنم مامان و بابا تهدیدم می‌کنند و می‌گویند: باید او را عوض کنیم.
یعنی به این زودی خراب شده‌ام؟!