معرفی و دانلود کتاب لحظات تلخ و شیرین زندگی: داستان زندگی مددجویی در کهریزک
برای دانلود قانونی کتاب لحظات تلخ و شیرین زندگی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب لحظات تلخ و شیرین زندگی: داستان زندگی مددجویی در کهریزک
سختیهای زندگی همیشه در کمین ما نشستهاند و مواجهه با آنها از هرکسی ساخته نیست. فرشته بابائی چشمه کبودی در کتاب لحظات تلخ و شیرین زندگی، داستان زندگی پانیذ را روایت میکند؛ دانشجویی که برای گذراندن واحد عملیاش باید به آسایشگاهی در کهریزک برود و اتفاقات غیرمنتظرهای، زندگی او را دگرگون میکنند.
دربارهی کتاب لحظات تلخ و شیرین زندگی
فراز و نشیبها جزء اصلی زندگی ما هستند؛ اما معمولاً حضور آنها را در زندگی جدی نمیگیریم: در مواقع خوشی فکر میکنیم که مشکلات فقط برای دیگران هستند و به ما ارتباطی ندارند و در لحظات سختی احساس میکنیم که دیگر هیچگاه روی خوشی را نخواهیم دید.
پانیذ، شخصیت اصلی داستان لحظات تلخ و شیرین زندگی، دانشجوی ترم آخر مددکاری اجتماعی است و باید برای گذراندن دو واحد عملی به آسایشگاهی در کهریزک برود و در آنجا مشغول به کار شود. پانیذ اگرچه زندگی سختی را در گذشته از سر گذرانده، حالا احساس میکند که زندگیاش تا حدّی رنگ آرامش به خود گرفته است؛ اما این فکرها چندان دوام نمییابند و سختیها از هر طرف زندگی او را احاطه میکنند.
آیا او میتواند از پس مشکلاتش بربیاید و به زندگی سابق برگردد یا این کار بیش از توان اوست؟
کتاب لحظات تلخ و شیرین زندگی مناسب چه کسانی است؟
کتاب لحظات تلخ و شیرین زندگی مناسب کسانی است که به خواندن داستان و رمانهای ایرانی علاقه دارند.
در بخشی از کتاب لحظات تلخ و شیرین زندگی میخوانیم
وقتی پانیذ چهار ساله بود پدرش عاشق زن دیگری شد و با آن زن ازدواج کرد. پنج ساله بود که مادرش قهر کرد و از خانه رفت و او را تنها گذاشت. بعد از مدتی زنبابایش صاحب فرزندی شد. زنبابایش به او حتی اجازه نمیداد که به فرزندش نگاهی بیندازد. پانیذ را به کوچه میفرستاد و میگفت بهتر است دربیرون خانه با بچهها بازی کنی.
یک روز که پانیذ دلش برای مادرش بسیار تنگ شده بود، در کوچه نشست و شروع به گریه کرد و فریاد میزد من مادرم را میخواهم. زنی که حرفهای پانیذ را شنیده بود به او گفت مادرت در خانه ماست؛ اگر میخواهی او را ببینی بیا تا به خانۀ ما برویم. پانیذ با خوشحالی گفت تو را به خدا راست میگویی، یعنی مرا پیش مادرم میبری؟ پانیذ به سرعت از جا برخاست و چادر زن را گرفت و راه افتادند. بعد از اینکه کمی دور شدند، به مسجدی رسیدند. پانیذ گفت من تشنهام آب میخواهم. زن گفت من اینجا میایستم، تو به داخل مسجد برو، آب بخور و برگرد. ولی چون مسجد شلوغ است بگذار گوشوارههایت را از گوشت بیرون بیاورم تا آنها را ندزدند. زن بعد از این که این را گفت تیغی از کیفش بیرون آورد و با آن گوشوارهها را از گوش پانیذ برید. گوشهای پانیذ غرق خون شد. پانیذ گفت اگر مادرم گوشم را ببیند با من دعوا میکند. بالاخره داخل مسجد رفت و آب خورد. هنگامی که بیرون آمد دیگر از آن زن خبری نبود. پانیذ در مسجد آنقدر گریه کرد که همانجا خوابش برد.
رانندۀ ماشینی که او را شناخته بود گفت این دختر اکبرآقاست! او را سوار ماشین کرد و به خانه برگرداند. پدرش وقتی او را دید دستش را بالا برد تا او را کتک بزند که مرد راننده دستهای او را گرفت و گفت این بچه گناهی ندارد. پانیذ به داخل خانه رفت و آنقدر گریه کرد تا از خستگی خوابش برد.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب لحظات تلخ و شیرین زندگی: داستان زندگی مددجویی در کهریزک |
نویسنده | فرشته بابائی چشمه کبودی |
ناشر چاپی | انتشارات نمای علم |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 132 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-5814-00-4 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |