معرفی و دانلود کتاب صوتی انجمن یوزهای شریف

معرفی کتاب صوتی انجمن یوزهای شریف

کتاب صوتی انجمن یوزهای شریف اثری از حمید اباذری، نویسنده‌ی ایرانی کتاب‌های کودک و نوجوان است. اباذری در این کتاب روایتگر ماجراهای جالب سه پسر نوجوان به نام‌های سینا، شریف و فیروز است که در روستایی در نزدیکی یک منطقه‌ی حفاظت‌شده زندگی می‌کنند و برای پیدا کردن بچه‌یوزپلنگی که مادرش را از دست داده و حفاظت از این گونه‌ی مهم و کم‌یابِ جانوری در برابر انقراض، با مشکلات بسیاری روبه‌رو می‌شوند.

درباره‌ی کتاب صوتی انجمن یوزهای شریف

حمید اباذری در کتاب صوتی انجمن یوزهای شریف راوی تلاش و پشتکار تحسین‌برانگیز چند نوجوان برای حفاظت از آخرین بازمانده‌های یوزپلنگ ایرانی است. یوز ایرانی در رده‌بندی اتحادیه‌ی جهانی حفاظت در رده‌ی حیوانات «شدیداً در خطر انقراض» قرار دارد. نتایج آخرین پژوهش‌ها که در تارنمای انجمن یوزپلنگ ایرانی منتشر شده است نشان می‌دهد که کمتر از 40 یوز در ایران وجود دارد و همین تعداد اندک هم دائماً در معرض خطرات مختلفی از جمله تصادفات جاده‌ای و کشته‌شدن توسط سگ‌های گله هستند.

یوز ایرانی به سر کوچک، دست‌ و پای کشیده و بلند، دم کلفت، گوش‌های کوچک و گرد و بدن پوشیده از موهای نخودی تا زرد کم‌رنگ شناخته می‌شود و وجه تمایز آن با دیگر گربه‌سانان در ناخن‌های غیرقابل جمع شدن و پنجه‌های آزادش است. یوزپلنگ ایرانی سریع‌ترین پستاندار خشکی جهان لقب گرفته است و قوچ و میش و آهو و پرندگان از طعمه‌های طبیعی این جانور زیبا به شمار می‌روند.

«گروه نینجاهای شریف» یعنی سینا، شریف و فیروز، سه نوجوانی که داستانِ آن‌ها را در کتاب صوتی انجمن یوزهای شریف می‌شنویم، قصد دارند روستای محل سکونت خود و پیرامون آن را به محلی امن برای زندگی این گونه‌ی در معرض نابودی تبدیل کنند. ماجرا از این قرار است که گروهی می‌خواهند در منطقه‌ی حفاظت‌شده‌ی نزدیک روستای آن‌ها، که محل زندگی یوزپلنگ‌هاست، جاده‌سازی کنند. فعالیت‌های این گروه باعث مرگ یک یوزپلنگ مادر می‌شود. گروه برای آنکه به دردسر نیفتد، سعی می‌کند تا هر جور که شده از دست جسد یوزِ مادر خلاص شود. سینا گفت‌وگوی میان سردسته‌های گروه را می‌شنود و متوجه می‌شود که یک توله هم همراهِ یوزپلنگ مادر بوده که هنوز زنده است. آن‌ها سینا را می‌بینند و او را تهدید می‌کنند که از این موضوع با کسی در روستا حرف نزند.

در همین گیرودار، افرادی از یک انجمن مردمی به روستا می‌آیند تا با اهالیِ آن درباره‌ی اهمیت جانوران به‌ویژه یوزپلنگ‌ها و همین‌طور خطرات متعددی که جان این حیوانات را تهدید می‌کند صحبت کنند و برای نوجوانان و دانش‌آموزان نیز دوره‌های آموزشی در این خصوص برگزار کنند. نینجاهای شریف تصمیم می‌گیرند که از یوزپلنگ‌ها مراقبت کنند و به همین خاطر هم اسم گروه‌شان را به انجمن یوزهای شریف تغییر می‌دهند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند توله یوزپلنگ را از اسارت آن گروه در بیاورند و قصد و نیت‌ و کارهایی که کرده‌اند را به همه خبر بدهند اما این کار چندان که به نظر می‌رسد ساده نیست...

همین اندک باقی‌مانده‌های گربه‌سانِ زیبای کویری به جانفشانی و با تلاش و همت محیط‌بانان، کارشناسان محیط زیست، سازمان‌های مردم‌نهاد و دغدغه‌مندان حفظ شده‌اند. آموزش و اطلاع‌رسانی درباره‌ی لزوم حفظ محیط زیست و تمامی گونه‌های آن، به عموم مردم، به‌ویژه به نوجوانان از اهمیت بسیاری برخوردار است و از آنجایی که ادبیات یکی از ابزارهای مهم و مؤثر در آموزش نوجوانان به شمار می‌آید، انتشار رمان‌هایی همانند کتاب انجمن یوزهای شریف می‌تواند اثرگذارتر از هر جزوه و کتاب آموزشی عمل کند.

کتاب صوتی انجمن یوزهای شریف را به کوشش سوره‌ مهر و در همکاری با انتشارات نردبان و خوانش رضا جعفر پور می‌شنوید.

کتاب صوتی انجمن یوزهای شریف برای چه کسانی مناسب است؟

با وجود اینکه مخاطبان اصلی کتاب انجمن یوزهای شریف، نوجوانان بالای ده سال هستند اما شنیدن ماجراهای مهیج، آموزنده و جالب‌توجه آن را به علاقه‌مندانِ محیط زیست به‌ویژه دغدغه‌مندانِ حفاظت از گونه‌های در خطر انقراض پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب صوتی انجمن یوزهای شریف می‌شنویم

خبری از پلیس و دستگیری و این حرف‌ها نبود. به نظرم نمی‌اومد شریف گریه‌کردنم رو دیده باشه. از لودر که پایین پریده بودم فقط فیروز اون‌جا بود. حتماً همون اول دمش رو گذاشته بود رو کولش و در رفته بود. حالا هم تا خونه‌ی ما اومده بود که پز بده کار مهمی بهش سپردن و اول از همه خبردار شده. درست که حرف نمی‌زد! فقط گفت که از تهران اومدن و می‌خوان درباره‌ی موضوع مهمی با بچه‌های روستا صحبت کنن. هرچی هم پرسیدم چی، چیزی نگفت. از اون موقعیت‌های مورد علاقه‌اش بود که خودش رو مهم و خاص نشون بده. ما هی ازش بپرسیم و اون هیچی نگه. نمی‌خواست به این راحتی‌ها از دستش بده. به قول فیروز خِلِش دُش بود به این چیزا.

قرار شد خودش بقیه‌ی بچه‌ها رو خبر کنه و من برم دنبال فیروز. بقیه‌ی بچه‌ها یعنی شش نفری که سه تاشون همسایه‌ی دیواربه‌دیوارش بودن و بقیه‌ هم توی مسیرش تا مدرسه.

مدرسه‌ی ما فقط نُه تا دانش‌آموز داشت. چهار تا کلاس اولی، دو تا سومی و ما سه تا هم کلاس پنجمی. وگرنه اون تنبل‌تر از این حرف‌ها بود که بخواد بره همه رو خبر کنه. به هر حال من که ازش ممنون بودم چون با این کار باعث شده بود بدون اینکه منت کسی رو بکشم از خونه بزنم بیرون. ننه آقا نون و پنیر و گردو داد دستم و اومدم بیرون.

فهرست مطالب کتاب صوتی