معرفی و دانلود کتاب مجموعه کامل قصه‌های بهرنگ

معرفی کتاب مجموعه کامل قصه‌های بهرنگ

کتاب مجموعه کامل قصه‌های بهرنگ، شامل داستان‌هایی‌ست که صمد بهرنگی، نویسنده‌ی نام‌آشنای قصه‌های کودکان به رشته‌ی تحریر درآورده. داستان‌های او در قالب روایاتی نمادین، به حقیقت زندگی می‌پردازند. شاید حقیقت گاهی تلخ باشد، اما شیرینی و سادگی قلم صمد بهرنگی، خواندن قصه‌های او را تبدیل به تجربه‌ای فراموش‌نشدنی می‌کند.

درباره‌ی کتاب مجموعه کامل قصه‌های بهرنگ

شاید بهترین معرفی برای کتاب مجموعه کامل قصه‌های بهرنگ، اشاره به سخنانی باشد که صمد بهرنگی، نویسنده‌ی این مجموعه درباره‌ی ادبیات کودکان گفت. حرف‌های او به چندین سال قبل باز می‌گردد، اما گردش روزگار در گذر قرون و اعصار تفاوت چندانی با دیروز و فردا نکرده. او که طعم زندگی سخت و فقیرانه را در زمستان‌های سرد دهه‌ی بیست شمسیِ آذربایجان چشیده بود، در داستان‌هایش همواره نگاهی ویژه به کودکان فقیر داشت. این نویسنده‌ی توانمند معتقد بود ادبیات کودکان نباید محدود به تبلیغات دروغین و امیدواری‌های الکی باشد و بچه‌ها باید با واقعیت دنیا روبه‌رو شوند. آن‌ها باید بدانند که بسیاری از مردم جهان گرسنه‌اند، آن هم فقط به این خاطر که عده‌ی قلیلی می‌خواهند همه چیز برای خودشان باشد.

مجموعه کامل قصه‌های بهرنگ شامل مشهورترین آثار صمد بهرنگی‌ست و بیست‌وسه داستان را در بر می‌گیرد. «ماهی سیاه کوچولو»، «اولدوز» و عروسک سخنگو»، «کچل کفترباز»، «افسانه‌ی ‌محبت»، «تلخون» و بسیاری دیگر از آثار نام‌آشنای او برای کودکان دیروز و امروز، در کتاب حاضر گردآوری شده‌ و خواننده را به دنیای خیال‌انگیز اما سرشار از واقعیت داستان‌های صمد بهرنگی پرواز می‌دهند.

مجموعه کامل قصه‌های بهرنگ توسط نشر اختر به چاپ رسیده و در اختیار دوستداران قصه‌های کودکان قرار گرفته است.

خواندن ‌کتاب مجموعه کامل قصه‌های بهرنگ مناسب چه کسانی است؟

مطالعه‌ی مجموعه کامل قصه‌های بهرنگ، به دوستداران ادبیات کودکان پیشنهاد می‌شود. اگرچه مخاطب اصلی داستان‌های این نویسنده، کودکان و نوجوانان هستند، اما به سبب وجود درونمایه‌های سیاسی و اجتماعی در آثار او، بزرگسالان علاقه‌مند به ادبیات نیز از خواندن آن لذت خواهند برد.

با صمد بهرنگی بیشتر آشنا شویم

صمد بهرنگی آموزگار، داستان‌نویس، مترجم، محقق و منتقد اجتماعی، در سال 1318 در تبریز به دنیا آمد. خانواده‌اش فقیر بودند و او با تمام وجود طعم فقر را چشید. پس از فارغ‌التحصیلی از دانشسرا، به شغل معلمی روی آورد و همزمان با تدریس، تحصیلاتش را در رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی ادامه داد. او به خاطر انتقاد از اوضاع اجتماع آن روزگار، از کلاس درس اخراج شد و تحت پیگرد قرار گرفت. نویسندگی را با مقاله‌نویسی آغاز کرد و سپس اولین داستان خود را با نام «عادت» در سال 1339 نوشت. او به تحقیق و پژوهش بسیار علاقه داشت و آثاری ترجمه‌شده‌ای از او نیز به یادگار باقی مانده است.

«24 ساعت در خواب و بیداری»، «افسانه‌های آذربایجان» و «آذربایجان در جنبش مشروطه» نام برخی دیگر از آثار او هستند. صمد بهرنگی در سال 1347 طی حادثه‌ای در رودخانه‌ی ارس غرق شد و دار فانی را وداع گفت. به‌گفته‌ی برخی، چند روز پیش از حادثه، ماموران ساواک به منزل او حمله کرده و بهرنگی را تهدید کرده بودند. بر همین اساس، چگونگی مرگ او هنوز هم در هاله‌ای از ابهام است.

در بخشی از کتاب مجموعه کامل قصه‌های بهرنگ می‌خوانیم

در زمان‌هاى قدیم کچلى با ننه‌ى پیرش زندگى مى‌کرد. خانه‌شان حیاط کوچکى داشت با یک درخت توت که بز سیاه کچل پاى آن مى‌خورد و نشخوار مى‌کرد و ریش مى‌جنباند و زمین را با ناخن‌هاش مى‌کند و بع‌بع مى‌کرد. اتاقشان رو به قبله بود با یک پنجره‌ى کوچک و تنورى در وسط و سکویى در بالا و سوراخى در سقف رو به آسمان براى دود و نور و هوا و این‌ها. پنجره را کاغذ کاهى چسبانده بودند، به جاى شیشه. دیوارها کاهگل بود، دورادورش تاقچه و رف. کچل صبح‌ها مى‌رفت به صحرا، خار و علف مى‌کند و پشته مى‌کرد و مى‌آورد به خانه، مقدارى را به بز مى‌داد و باقى را پشت بام تلنبار مى‌کرد که زمستان بفروشد یا باز به بزش بدهد. بعد از ظهرها کفتر مى‌پراند.

کفترباز خوبى بود. ده پانزده کفتر داشت. سوت هم قشنگ مى‌زد. پیرزن صبح تا شام پشت چرخ پشم‌ریسى‌اش مى‌نشست و پشم مى‌رشت. مادر و پسر اینجورى زندگیشان را در مى‌آوردند. خانه‌ى پادشاه روبروى خانه‌ى این‌ها بود. عمارت بسیار زیبایى بود که عقل از تماشاى آن حیران مى‌شد. دختر پادشاه عاشق کچل شده بود. هر وقت که کچل پشت‌بامشان کفتر مى‌پراند دختر هم با کلفت‌ها و کنیزهایش به ایوان مى‌آمد و تماشاى کفتربازى کچل را مى‌کرد به سوتش گوش مى‌داد. گاهى هم با چشم و اشاره چیزهایى به کچل مى‌گفت. اما کچل اعتنایى نمى‌کرد.

طورى رفتار مى‌کرد که انگارى ملتفت دختر نیست. اما راستش، کچل هم عاشق بى‌قرار دختر پادشاه بود ولى نمى‌خواست دختر این را بداند. مى‌دانست که پادشاه هیچ وقت نمى‌آید دختر را به یک باباى کچل بدهد که در دار دنیا فقط یک بز داشت و ده پانزده تا کفتر و یک ننه‌ى پیر. و اگر هم بدهد دختر پادشاه نمى‌تواند در آلونک دود گرفته‌ى آن‌ها بند شود و بماند. دختر پادشاه هر کارى مى‌کرد نمى‌توانست کچل را به حرف بیاورد. حتى روزى دل گوسفندى را سوراخ سوراخ کرد و جلو پنجره‌اش آویخت، اما کچل باز به روى خود نیاورد.

فهرست مطالب کتاب

ادبیات کودکان
ماهى سیاه کوچولو
اولدوز و کلاغ‌ها
اولدوز و عروسک سخنگو
کچل کفترباز
پسرک لبو فروش
سرگذشت دانه‌ى برف
پیرزن و جوجه‌ى طلایى‌اش
دو گربه روى دیوار
سرگذشت دومرول دیوانه‌سر
افسانه محبت
یک هلو و هزار هلو
24 ساعت در خواب و بیدارى
کوراوغلو و کچل حمزه
تلخون و
بى نام
عادت
پوست نارنج
قصه‌ى آه
آدى و بودى
بز ریش سفید
به دنبال فلک
گرگ و گوسفند
موش گرسنه