معرفی و دانلود کتاب طلسم‌های عجیب آرتور پپر

معرفی کتاب طلسم‌های عجیب آرتور پپر

رمانی که علاقه‌مندان به کتاب پرفروش «مردی به نام اوه» را مجذوب خود خواهد کرد... کتاب طلسم‌های عجیب آرتور پپر نوشته‌ی داستان‌نویس مشهور انگلیسی، فدرا پاتریک است. آرتور پپر شصت‌ونه‌ساله که حالا بعد از مرگ همسرش، مریام، به‌کلی از زندگی دست کشیده، اتفاقی دستبندی از همسرش پیدا کرده که خودش نیز خبر ندارد قرار است زندگی‌اش را به کلی تغییر دهد! این رمان داستانی مهیج دارد که همزمان که شما را به خنده می‌اندازد، عمیق‌ترین مسائل انسانی را به تصویر می‌کشد.

درباره کتاب طلسم‌های عجیب آرتور پپر:

همه‌چیز مثل قبل بود. درست مثل روزهای قبل از فوت مریام. تنها با این تفاوت که دیگر خود مریام در آن‌ها حضور نداشت! در واقع هنوز هم هرروز صبح آرتور هفت‌ونیم صبح از رختخواب بلند می‌شد،‌ دوش می‌گرفت و کت‌وشلوارش که اغلب رنگ‌هایی خنثی داشت و از شب قبل آماده شده بود، بر تن می‌کرد و بعد از اصلاح صورتش به طبقه پایین می‌رفت. دقیقاً همانطور که یک بازنشسته‌ی اهل نیویورک رفتار می‌کند! با این که یک سال از مرگ مریام می‌گذشت، جای خالی او همچون یک حفره بر قلب آرتور باقی مانده بود و هنوز او نتوانسته بود با نبودن مریام کنار بیاید.

آرتور چنان به کارهای روزمره‌ی خود وابسته شده که ترک کردن خانه برایش به سخت‌ترین کار ممکن تبدیل شده بود. اما اوضاع اینگونه باقی نماند و زمانی که آرتور یک دستبند طلای مرموز در خانه‌اش پیدا کرد، تازه داستان کتاب طلسم‌های عجیب آرتور پپر (The Curious Charms of Arthur Pepper)‌ آغاز شد... یک دستبند طلای مرموز، با هشت طلسم متمایز که متعلق به همسرش مریام بود. نشان‌ها کلاً هشت تا بود: یک فیل، گل، کتاب، تخته‌رنگ، ببر، انگشتانه، قلب و یک حلقه‌ی دیگر...‌ آرتور هر چقدر فکر کرد نتوانست به خاطر آورد مریام قبلاً این دستبند را پوشیده باشد. درواقع مریام از جواهرات، چیزی به‌جز جواهرات ساده‌ای که چند سنگ بی‌قیمت، که تکه‌های شیشه و صدف رویشان بود، چیز دیگری نپوشیده بود! روی دستبند، شماره تلفنی حک شده بود و آرتور که حالا برخلاف عادتش گوشی تلفن داشت، تصمیم گرفت با آن شماره تماس بگیرد.

آرتور که ترک خانه‌ برایش دشوار می‌نمود، تصمیم گرفت منطقه‌ی امنش را زیرپا بگذارد و داستان پشتِ هر نشان را کشف کند. این گونه شد که قهرمان شصت‌ونه‌ساله‌ی ما سفری ماجراجویانه را آغاز کرد... مطالعه‌ی رمان طلسم‌های عجیب آرتور پپر به نوشیدن چای در یک عصر زمستانی شبیه است. یا آن زمان که از هجوم اخبار بد به زیر پتو می‌خزید و خود را به یک نوشیدنی داغ مهمان می‌کنید؛ درست به همان اندازه روح‌بخش. فدرا پاتریک (Phaedra Patrick) اولین بار این رمان را در سال 2016 منتشر کرد و این اثر از زمان انتشار تاکنون با استقبال گسترده منتقدان و مخاطبین مواجه شده است. نویسنده در اولین رمان خود داستانی قابل‌تأمل از عشق، شجاعت و خانواده را پیش روی ما قرار می‌دهد و با نثر جذاب و پرکشش خود ما را شیفته‌ی آرتور پپر عجیب‌وغریب می‌کند!

اگر قصد دارید رمانی دلچسب مطالعه کنید که همزمان که شما را می‌خنداند، شما را به تأمل وا دارد، این اثر همه‌ی چیزی‌ست که به آن نیاز دارید. بنابراین بیش از این تعلل نکنید؛ این شما و این رمان طلسم‌های عجیب آرتور پپر که نمی‌توانید پایان آن را حدس بزنید... با این اثر شگفت‌انگیز همراه شوید و از زندگی مخفیانه مریام سردرآورید!

گفتنی‌ست به‌زودی فیلمی سینمایی با نویسندگی بندیکت استون و با الهام از اثر درخشان فدرا پاتریک ساخته خواهد شد.

نکوداشت‌های کتاب طلسم‌های عجیب آرتور پپر:

- با این رمان جذاب یک رمان دیگر به ژانر محبوب رمان‌هایی که تغییر زندگی را روایت می‌کنند اضافه شده است. (Library Journa)
- داستانی شیرین... (پابلیشر ویکلی)
- این کتاب مرهمی برای روح و قلب است. (The sun)
- گرامیداشتی از احتمالات بی نهایت زندگی. (گودریدز)
- رمانی با شخصیت‌هایی فراموش نشدنی. (Barnes & Noble)

کتاب طلسم‌های عجیب آرتور پپر مناسب چه کسانی است؟

اگر به رمان‌های معمایی و ماجراجویانه علاقه‌مند هستید، کتاب طلسم‌های عجیب آرتور پپر اثر مناسبی برای شماست.

با فدرا پاتریک بیشتر آشنا شویم:

فدرا پاتریک نویسنده‌ی نام‌آشنای انگلیسی، تحصیلات خود را در رشته‌ی بازاریابی و هنر به پایان رسانده و اکنون به صورت تمام‌وقت به نویسندگی مشغول است. او پیش‌تر مسئولیت مدیریت ارتباطات و هماهنگی فستیوال‌ها را نیز برعهده داشته است.

در بخشی از کتاب طلسم‌های عجیب آرتور پپر می‌خوانیم:

«ولی شما که گفتین زنِ من برادرتون رو کشته.»

«هر دوتاشون با ماشین پدرم بیرون رفته بودن. مارتین هنوز تصدیق رانندگی‌اش رو نگرفته بود، ولی چون می‌خواست جلوی مریام آرتیست‌بازی دربیاره، سوییچ ماشین رو بی‌اجازه برداشت. مریام هم بی‌تقصیر نبود. اون‌قدر توی گوش مارتین خوند که بریم دُوردُور که آخرسر راضی شد. یه‌بار با گوش‌های خودم شنیدم که می‌گفت: «از این یکنواختی خسته شدم. بیا یه کار خفن بکنیم.» مریام با اون چشم‌های سرمه کشیده، موهای طلایی، لباس‌های رنگ‌وارنگ و اون گردن‌بند مرواریدش. معلومه دختری با همچین سَرووضعی هوش ‌و حواس واسه یه پسره جوون نمی‌ذاره. مارتین کار اصلی‌اش نقاشی بود، ولی بعداً هوایی شد که داستان بنویسه یا بره روزنامه‌نگار بشه. همۀ این کارها رو از وقتی که بو برد مریام قبلاً با دو شوفون معروف ارتباط داشته، انجام می‌داد. فقط واسه اینکه دل مریام را به‌دست بیاره.

درست یادم می‌آد، اون‌روز عصر انگار آفتاب خیال غروب کردن نداشت. پرنده‌ها دسته‌دسته آوازخوان توی آسمان پرواز می‌کردن. من که بو برده بودم مارتین می‌خواد ماشین رو برداره، جلوش رو گرفتم، ولی فقط بهم خندید. مریام تا منو دید گفت: «زیاد سخت نگیر» ولی بعد نگاهم به قیافۀ مردد مارتین افتاد. انگار تردید داشت ماشین رو برداره، ولی مریام پیرهنش رو کشید و بردش بیرون. وقتی ماشین حرکت کرد، من فقط وایستادم و دور شدنشون رو تماشا کردم. یه نفر که شاهد تصادف بود می‌گفت: مارتین همچین با سرعت بالا ویراژ می‌داد که ناگهان کنترلش رو از دست داد و به درخت خورد. هردوتاشون رو بردن بیمارستان. پیشونی مریام رو که خراش برداشته بود، سرپایی درمان کردن و زود مرخص شد. برادرم اما سه ماه توی کما بود. شانسی واسه زنده موندن نداشت. همه‌اش واسه اینه که می‌خواست جلوی مریام نمایش بده تا اونو مال خودش بکنه.»

فهرست مطالب کتاب

ارمغان کمدِ لباس
فیل
عزمِ سفر
در مسیرِ سفر
لوسی و لاک‌پشت
مهمان‌پذیر
ببر
عکس
دن و لوسی
نعمت موبایل
لندن
کتاب
لوسی دوم
خانۀ مایک
گل
بارقه‌های امید
انگشتانه
عشاق پاریس
بوک‌فِیس
تخته‌رنگ
برنادت
حلقه
تولد مزخرف
تجدید خاطرات
قلب
نامه‌ها
یاد دوستان
سفر بعدی
آینده