معرفی و دانلود کتاب صوتی پلیس حافظه

معرفی کتاب صوتی پلیس حافظه

کتاب صوتی پلیس حافظه اثری موفق و پرفروش از یوکو اوگاوا، نویسنده‌ی ژاپنی معاصر است. اوگاوا در این رمان سورئال به شرح زندگی مردمِ یک جزیره‌ی بی‌نام پرداخته است که تحت شدیدترین تدابیر امنیتیِ پلیسِ حافظه اداره می‌شود. در این اثر پادآرمان‌شهری، آنچه به‌صورت تصادفی از زندگی و خاطرات انسان‌ها حذف می‌شود، به‌گونه‌ای است که آن‌ها حتی به‌یاد نمی‌آورند چه چیز را از خاطر برده‌اند!

درباره‌ی کتاب صوتی پلیس حافظه

یوکو اوگاوا (Yōko Ogawa) در کتاب صوتی پلیس حافظه (The Memory Police) رمانی پادآرمان‌شهری را در مقابل مخاطب خود قرار داده است. او به تبعیت از میراث نویسندگانِ بزرگی مانند جورج ارول، دیمیتری گلوخوفسکی، ولادیمیر نیکولایویچ واینوویچ و... معضلاتِ یک جامعه‌ی در حال سقوط بر اثر بحران‌های متعدد زیست‌محیطی، فقر و فقدانِ آزادی و برابری را به‌خوبی به تصویر کشیده است. همانند اغلب آثار پادآرمان‌شهری، این اثر نیز به توصیف و تشریحِ ساختار متزلزل سیاسی و حکومتِ خودکامه‌ای پرداخته است که آزادی‌های فردی و اجتماعی را از شهروندانِ خود سلب کرده و آن‌ها را به هر طریقِ ممکن، تحت نظارت همیشگیِ خود دارد.

یوکو اوگاوا در این ناکجاآبادِ ناآباد، در این جزیره‌ای که نامی ندارد، داستانِ خود را خلق کرده است. او از زندگیِ مردمی می‌گوید که به ناپدیدشدن‌ها عادت کرده‌اند: عطر، کتاب، میوه، کلاه، احساس، انسان! پلیس حافظه هم حضور دارد تا در این هجمه از ترومای فقدانی که خودخواسته ایجاد کرده است، اطمینان یابد آن چیزی که از زندگیِ مردم حذف می‌شود، از خاطراتِ آن‌ها نیز محو شده باشد. پلیس به شکلی نظام‌مند هرچه را که می‌تواند از زندگی و اذهان مردم حذف کرده و واقعیتِ مطلوبِ خود را جایگزینِ آن‌ می‌کند. راوی داستان، دختری نویسنده و گریزان از چنگِ پلیسِ حافظه است. وقتی نویسنده متوجه می‌شود که جانِ ویراستارش در خطر است، نقشه‌ای می‌چیند تا او را زیر تخته‌های اتاقش پنهان کند و با هم به آخرین راه رهایی از نابودیِ حافظه، یعنی نوشتن، بپردازند.

یوکو اوگاوا در این اثر از نویسندگان بسیاری الهام گرفته است. در کتاب صوتی پلیس حافظه می‌توانید ردپای کتاب‌های «1984» و «قلعه‌ی حیوانات» از جورج اورول، «خاطرات آن فرانک»، «سرگذشت ندیمه» از مارگارت اتوود، «کوری» از ژوزه ساراماگو، «ما» از یوگنی زامیاتین و... را مشاهده کنید. اوگاوا ریاضی‌دانی است که از 26 سالگی شروع به نوشتن کرده و در مدت اندکی توانسته بیش از چهل اثر داستانی و غیرداستانی را به نگارش درآورد. اغلب آثار او مضمونی روان‌شناختی دارند و جوایز و افتخارات بسیاری را برای وی به ارمغان آورده‌اند.

کتاب پلیس حافظه را انتشارات آموت با ترجمه‌ی کیهان بهمنی به چاپ رسانده است. نسخه‌ی صوتی این کتاب را به کوشش نشر صوتی آوانامه و با خوانش سحر بیرانوند می‌شنوید.

اقتباس‌های سینمایی و فرهنگی از کتاب پلیس حافظه

در اکتبر سال 2020، استودیوی آمازون اعلام کرد فیلمی با اقتباس از نوشته‌ی یوکو اوگاوا و به کارگردانی رید مورانو و فیلمنامه‌نویسی چارلی کافمن خواهد ساخت.

نمایشنامه‌ای نیز با اقتباس از این کتاب توسط آنجلیکی پاپولیا و کریستوس پاسالیس برای تئاتر ملی یونان ساخته و اجرا شده است.

جوایز و افتخارات کتاب صوتی پلیس حافظه

• فینالیست جایزه‌ی ملی بهترین اثر ادبیِ ترجمه‌شده در سال 2019
• فینالیست جایزه‌ی بین‌المللی بوکر در سال 2020
• فینالیست جایزه‌ی بین‌المللی بهترین کتاب فانتزی در سال 2020
• نامزد جایزه Red Tentacle در سال 2019

نکوداشت‌های کتاب صوتی پلیس حافظه

• پلیس حافظه اثری استادانه و فراموش‌نشدنی در ژانر تخیلی است. (Chicago Tribune)
• داستانِ اوگاوا، مضامینی را که جورج اورول در کتاب 1984، ری بردبری در کتاب فارنهایت 451 و گابریل گارسیا مارکز در کتاب صد سال تنهایی بیان کرده‌اند، تکرار می‌کند اما صدا و قدرتِ روایت او، منحصر به خودش است. (Time)
• پلیس حافظه شاهکاری در تخیل سیاه است؛ یک درام صمیمی، پر از تعلیق، شجاعت و استقامت. (The Wall Street Journal)
• یوکو اوگاوا با استعداد شگفتی که دارد، تلاش می‌کند از طریق برجسته‌کردن و بزرگ‌نمایی، اقدامات افرادی را که تلاش می‌کنند در برابر رژیمی توتالیتر به مبارزه دست بزنند، به گوش همه برساند. (The Japan Times)
• پلیس حافظه اثری عجیب، زیبا و تأثیرگذار است. (Sthe Sunday Times)

کتاب صوتی پلیس حافظه برای چه کسانی مناسب است؟

تمامی علاقه‌مندان به آثارِ ادبی معاصر به‌ویژه طرفدارانِ ادبیات ژاپن از شنیدنِ کتاب صوتی پلیس حافظه لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب صوتی پلیس حافظه می‌شنویم

پاییز به سرعت گذشت. امواج دریا سهمگین و سرد بودند و باد از پشتِ کوه‌ها، ابرهای زمستانی را آورد. پیرمرد از کشتی‌اش آمد تا به من کمک کند خانه را برای زمستان آماده کنم. دو نفری بخاری را تمیز کردیم. لوله‌ها را پیچیدیم و برگ‌های کف باغچه را سوزاندیم. هنگامی که پیرمرد یک ریسه پیاز را بالای طاقچه‌ی انبار حیاط پشتی می‌گذاشت، گفت: «ده ساله که برف نیومده. امسال زمستون خیلی احتمال داره برف بیاد. هر وقت پوستِ پیاز این‌طوری قهوه‌ای میشه و نازکی‌اش اندازه‌ی نازکیِ پرِ پروانه می‌شه، اون سال برف میاد. پوستِ یکی از پیازها را کند. وقتی آن‌ها را کفِ دستش خرد می‌کرد، صدای خش‌خشِ قشنگی داشت. گفتم: «در اون‌صورت برای سومین‌بار تو زندگی‌ام برف رو می‌بینم. من عاشقِ برفم. حسِ خوشایندی داشتم. تو چندمین بارت می‌شه که برف رو می‌بینی؟» پیرمرد گفت: «تا حالا نشمردم. اون وقتا که تو دریای شمال، کشتی می‌روندم، اون‌قدر برف می‌اومد که از دیدنش حالم بد می‌شد. ولی این مالِ خیلی قبل از به‌دنیا اومدنِ توئه.» و دوباره مشغولِ آویزان کردنِ پیازها شد. کارمان که تمام شد، بخاری را روشن کردیم. در اتاق غذاخوری نشستیم و کلوچه خوردیم. شاید چون بخاری را تازه تمیز کرده بودیم، ابتدا گرمای کمی داشت و ترق‌ترق صدا می‌کرد. از پنجره می‌شد ردِ بخار موتورهای جتِ یک هواپیما را در دوردست‌ها دید. ستونِ باریکی از دود از میانِ برگ‌های در حال سوختن به هوا برمی‌خاست.

فهرست مطالب کتاب صوتی