معرفی و دانلود کتاب صوتی پل معلق

معرفی کتاب صوتی پل معلق

کتاب صوتی پل معلق یکی از برجسته‌ترین آثار در حوزه دفاع مقدس، موفق به دریافت جایزۀ قلم زرین شده است. محمدرضا بایرامی در این رمان جذاب و تاثیرگذار، تحولات روحی و نگاه حقیقی سربازی را نسبت به جنگ و رویدادهای آن به تصویر می‌کشد.

خلاصه‌ی کتاب صوتی پل معلق:

شخصیت اصلی در این کتاب صوتی سرباز 18 ساله‌ای به نام نادر صدیق است. نادر نیمه‌‌های خدمتش را سپری کرده بود که پدر، مادر و خواهر خود را از دست می‌دهد. این حادثه، یک رویداد طبیعی برای او به حساب نمی‌آمد، زیرا نادر در یکی از بمباران‌ها به خوبی نتوانست وظیفه‌اش را انجام دهد و هواپیماهای دشمن، شهر را مورد هدف قرار داده‌اند. در حقیقت او خودش را مقصر این اتفاق وحشتناک و مرگ عزیزانش می‌دانست.

بنابراین برای فرار از این وضعیت و فراموش کردن آن تصمیم می‌گیرد به جای دوری برای زندگی برود. اما در آن منطقه دور هم پلی می‌بیند که توسط بمباران نابود شده و او را به یاد اشتباهاتش می‌اندازد. جای آن پل قدیمی و متلاشی، پلی موقت جهت عبور و مرور نصب شده است.

درباره‌ی کتاب صوتی پل معلق:

پل معلق از شخصیت‌های کمی برخوردار است، شخصیت‌هایی که در میان گفت‌وگوها به چشم می‌خورند و پرداخت عمیقی روی آن‌ها اعمال نمی‌شود. این مسئله ممکن است یکی از رویدادهای خوب این فضای داستانی باشد. زیرا بایرامی هرگز سعی نکرده داستان را برای شما پیچیده کند و کلیه عناصر و رویدادها را به صورت منظم و دقیق، پشت سر هم چیده است تا شما سیر صعودی‌تان را برای درک و فهم بهتر داستان حفظ کنید.

از دیگر خصوصیات مثبت این کتاب که تمام دوستداران و منتقدان به روشنی به آن اشاره کرده‌اند، آغاز و پایان جذاب کتاب است که برخلاف تصور یکی از شخصیت‌های کتاب، این نتیجه حاصل می‌شود که زندگی نمی‌تواند هر فردی را به آسانی خار و ذلیل کند.

این کتاب، دیدی منحصر به فرد و متفاوت نسبت به جنگ و روزهای پایانی آن دارد و شخصیت اصلی داستان بین زندگی و مرگ معلق است، زیرا دید ناامیدانه به زندگی دارد. او در طول داستان می‌کوشد با طبیعت اطراف خود ارتباط برقرار نماید. در طول روایت این رمان شما همواره با فضای زندگی و تنهایی انسان‌ها در جنگ آشنا می‌شوید.

«نرگس آبیار» کارگردان درخشان و مطرح کشورمان درباره‌ی این رمان گفته است:

«پل معلق، بهترین کتابی است که در حوزه دفاع مقدس خوانده‌ام. این کتاب نگاه واقعی یک سرباز در دوران جنگ به اتفاق‌هایی است که در اطرافش رخ داده.»

افتخارات و جوایز کتاب صوتی پل معلق:

- رمان برگزیده‌ی کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور در سال 1382
- رمان برگزیده‌ی جشنواره‌ی دفاع مقدس در سال 1383
- رمان برگزیده‌ی جشنواره‌ی قلم زرین در سال 1383
- نامزد جایزه‌ی ادبی یلدا در سال 1383

با محمدرضا بایرامی بیشتر آشنا شویم:

محمدرضا بایرامی در سال 1344 در روستای لاطران در اردبیل چشم به جهان گشود. او هنگام نوجوانی به آثار صمد بهرنگی بسیار علاقه پیدا کرد و نخستین داستانش را برای رادیو ارسال نمود. بایرامی با کتاب «کوه مرا صدا زد» از قصه‌های سبلان توانست جایزه خرس طلایی و جایزه کبرای آبی سوئیس و همچنین جایزه کتاب سال سوئیس را دریافت نماید.

او در حال حاضر ریاست خانه داستان ایران را بر عهده دارد. بایرامی توانست با نگارش رمان «لم‌یزرع» و کتاب داستانی «گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند» جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را از آنِ خود کند. یوتا همیل رایش، کتاب «کوه مرا صدا زد» را به زبان آلمانی ترجمه کرده است.

از دیگر آثار او می‌توان به دشت شقایق‌ها، بعد از کشتار، رعد یک بار غرید، شب‌های بمباران، عبور از کویر، غروب خورسید، مردگان باغ سبز، به دنبال صدای او، بادهای خزان، شاخه شکسته و... اشاره کرد.

در بخشی از کتاب صوتی پل معلق می‌شنویم:

از پله‌های ایستگاه رفت بالا. چه وقتی بود؟ آیا زود نیامده بود؟ چرا نرفته بود پارک یا سینما یا جایی دیگر که بشود ساعتی وقت را کشت؟ حداقل می‌توانست به خاله زیور سر بزند. می‌شد ازش خداحافظی کرد. می‌شد گفت امیدوارم دیدار به قیامت باشد. می‌شد گفت همه‌اش همین است و فقط به انتظارِ خواهرم نیلوفر نبود. دیگران را هم همان قدر می‌تواند غافلگیر کند. پس زندگی همه‌اش کشک است، هیچ است، پوچ است. مرگ هر آن می‌تواند سر برسد. می‌رسد و اتفاقاً بد وقتی هم. وقتی به سمتش می‌روی ازت فرار می‌کند و وقتی می‌خواهی ازش فرار کنی... و آن شب چه قدر قدم زده بودند و چه خرج‌های بیهوده ای!... شب سردی بود. هوا یک هو برگشته بود. تا دور روز قبلش نمی‌شد از گرما نفس کشید.

صندلی توپ دست را می‌سوزاند. اما شب، یک جبهه هوای سرد از غرب وارد شده بود. مثل همیشه. سرما از غرب می‌آمد. نیلوفر گفت: «دلم گرفته. کاش می‌شد رفت جایی. کاش می‌شد کاری کرد. چه جاهایی رو می‌تونستم تا حالا ببینم و ندیده م. چه کارهایی رو می‌تونستم بکنم و نکرده ام! آدم چه قدر کوته بینه! فکر می‌کنه همیشه وقت داره. فکر می‌کنه فردام روزیه مثل امروز.»

و خندید. عصبی و شکسته شکسته، انگار شبحی در فیلمی.

فهرست مطالب کتاب صوتی