معرفی و دانلود کتاب صوتی قلب نارنجی فرشته

معرفی کتاب صوتی قلب نارنجی فرشته

کتاب صوتی قلب نارنجی فرشته نوشته‌ی مرتضی برزگر، مجموعه‌ای از 10 داستان جذاب و گیراست که در آن‏‌ها عناصری مثل کودکی، مرگ ناگهانی و انتقام نقش به سزایی دارند. داستان‏‌های این کتاب مورد تقدیر بسیاری از محفل‌های ادبی داستان کوتاه مثل صادق هدایت، فرشته و... قرار گرفته و یا برنده شده‌ است.

برخی از داستان‌های این مجموعه نگاهی نو و شگفت به مسائلی دارند که ما همواره به آن‌ها از یک زاویه دیگر نگریسته‌ایم. بعضی از نویسندگان مانند مرتضی برزگر همه‌ی تصورات ما را به هم می‌زنند و از یک موضوع کلیشه‌ای داستانی منحصربه‌فرد و تاثیرگذار ایجاد می‌کنند. این مجموعه کلیشه‌ها را تبدیل به روایتی بکر و جذاب کرده و شما را تا انتهای کتاب به وجد می‌آورد.

داستان‌های این مجموعه از دل جامعه بیرون آمده‌اند و مملو از سوژه‌های نو هستند و با وسواس بسیاری در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. آن‌ها با پایان‌هایی تکان دهنده شما را شگفت‌زده می‌کنند و روایت گم ‌شدن، فقدان و تنهایی را به گونه‌ای برایتان به تصویر می‌کشند که تا مدت‌ها در ذهن‌تان باقی می‌ماند. داستان‌هایی که به ظاهر کوتاه هستند اما حرف‌های زیادی برای گفتن دارند. این کتاب در سال اول انتشارش با استقبال بسیاری روبه‌رو شد، به گونه‌ای که بعد از انتشار اول در کمتر از هشت ماه به چاپ ششم رسید.

داستان قلب نارنجی فرشته که عنوان کتاب نیز از آن برگرفته شده، درباره‌ی پسری است که شیفته‌ی دختری زیبا شده و همه از این موضوع اطلاع دارند. اما ناگهان او ناپدید می‌شود و پس از 20 سال بی‌خبری، جنازه‌اش پیدا می‌شود و داستان نیز از زبان او روایت می‌شود.

داستان‌هایی با مضامین اجتماعی برای عموم مردم آشنا هستند. افراد با آن سروکار دارند و تمام این‌ موضوعات را به راحتی درک می‌کنند. اما برزگر به گونه‌ای متفاوت به روایت این داستان‌ها می‌پردازد. نویسنده‌ای که مهاجرت کرده و در غربت دست و پا می‌زند، کودکی که در جنوب شهر زندگی می‌کند و با همه‌ی سختی‌ها دست و پنجه نرم می‌کند، زنی که شوهرش به او خیانت کرده و ... همه راوی داستان‌های این کتاب هستند که شما از طریق نگاه و احساس آن‌ها درگیر داستان می‌شوید. در برخی داستان‌های این مجموعه هم شخصیت اصلی آن‌ها مردگان هستند مانند داستان این پای من نیست که از زبان شهید غواص روایت می‌شود.

مرتضی برزگر را بیشتر بشناسیم؟

مرتضی برزگر نویسنده و مدرس داستان‌نویسی در سال 1360 چشم به جهان گشود. او در جلسات و کارگاه‌های نویسندگی مولفان برجسته‌ای مانند عباس معروفی، سیامک گلشیری، کاوه فولادی‌نسب، مهدی یزدانی خرم شرکت کرده است و کتاب‌های بسیاری در زمینه‌های ادبی و نویسندگی مطالعه کرده و البته با نبوغ و تیزبینی خود توانسته به قلمی خاص و درخشان برسد و امروز خود او در مقام استاد نویسندگی کارگاه‌های آموزش نوشتن برای دوستداران نویسندگی برگزار کند.

او نوشته‌های زیادی دارد اما در انتشار آن‌ها بسیار حساسیت به خرج می‌دهد، او برخی از آن نوشته‌ها را در فضاهای مجازی برای عموم به اشتراک می‌گذارد تا با آن‌ها در ارتباط باشد و نظر طرفدارانش را مستقیما دریافت کند.

این کتاب نخستین اثر این نویسنده است که به صورت مجموعه داستان کوتاه چاپ شده و جوایز درخشان ادبی ایران از قبیل جایزه‌ی «احمد محمود» و جایزه‌ی «جلال آل احمد» را دریافت کرده است. برزگر با این کتاب در ایران به عنوان نویسنده‌ای برجسته شناخته شد. کتاب دوم او با عنوان اعترافات هولناک لاک‌پشت مرده ... کتابی است که در سال 1397 چاپ شد و در طول یک سال 5 بار تجدید چاپ شده است.

در بخشی از کتاب صوتی قلب نارنجی فرشته می‌شنویم:

بگم غلط کردم خوبه؟ بیفتم به دست و پات راضی می‌شی؟ جان جاوید برو اون سوزن و دواتت رو بیار نوکرتم. حالا شنبه‌ای داغ بودم یه حرفی زدم. تو هم بد زدی توپرم. به زبون خوش می‌گفتی کمی شه، نه این که‌ های وهوی راه بندازی تو این اوضاع قاراشمیش. نگاه کن، هنوز جای پنج تا انگشتت رو صورتمه. خدا هیچ بنده‌ای رو ناامید نکنه. تو این یه هفته، هر غلطی که فکرش رو بکنی کردم. یکی گفت بسوزونش و خلاص. دوشنبه بود انگار. رفتم سنگکی سر چهارراه سوسکی، پشت همون جا که بساط می‌کردم. تازه تنور ظهرش رو روشن کرده بود و داشت خمیر می‌زد. سر حرف رو با شاطر وا کردم که آره، من چنین خبطی کردم و حالا این دختره بونه کرده قبل بعله باید پاکش کنی وگرنه عیسی به دین خود، موسی به دین خود. نونواهه هم بعض خودت نباشه، آدم اهل دلیه، فقط فکر می‌کنه همه دزدن. اون روز نشست به حرف زدن. هی چایی ریخت و از عشق و عاشقی‌هاش گفت. می‌گفت این رو ول کرده یکی بهتر پیدا شده، اون یکی رو ول کرده یکی از اون بهتر. می‌گفت همه‌ی زندگیش عاشق بوده، ولی عاشق آدم‌های جورواجور. به من هم گفت ولش کن بابا، چیزی که زیاده زن.

زرشک! انگار حرف دیروز و امروزه. آدم به یه مرغ عشق مفنگی دل می‌بنده، اکرم که دیگه اکرمه. مرغ عشقه هم مُردها. این آخری‌ها خیلی خماری کشید. چه قدر باید تریاک می‌مالیدم سرانگشت‌هام تا به فال از توی جعبه بکشه بیرون، بدم دست مشتری. یه طورهایی هم خل وضع شده بود. دیده بود خاطر اکرم رو می‌خوام، حسودی می‌کرد. غصه‌ی اون هم داشتم شنبه‌ای که اون حرف رو بهت زدم. شبش رفته بودم خونه، دیدم کف قفس افتاده، پاهاش هوا. هرچی نچ نچ و سوت سوت کردم براش، انگار نه انگار. تا اون شب من واسه هیچ احدالناسی گریه نکرده بودم، حتا ننه و آقام. ولی مرغ عشقه مونسم بود. به حرف‌هایی بهش زده بودم که به سنگ می‌گفتی، آب می‌شد. نشستم و یه دل سیر زار زدم.

فهرست مطالب کتاب صوتی