معرفی و دانلود کتاب صوتی زندگی نزیسته‌ات را زندگی کن: آزاد شدن از زندان‌های تکرار و روزمرگی بعد از سی سالگی

معرفی کتاب صوتی زندگی نزیسته‌ات را زندگی کن: آزاد شدن از زندان‌های تکرار و روزمرگی بعد از سی سالگی

کتاب صوتی زندگی نزیسته‌ات را زندگی کن: آزاد شدن از زندان‌های تکرار و روزمرگی بعد از سی سالگی یکی از پرفروش‌ترین عناوین نیویورک‌تایمز نوشته‌ی رابرت الکس جانسون، به موضوعات و دغدغه‌های دهه سوم زندگی اشخاص می‌پردازد و راه کنار آمدن با احساس شکست و کنار گذاشته شدن در این دوران را به شما نشان می‌دهد.

کتاب صوتی زندگی نزیسته‌ات را زندگی کن (Living Your Unlived Life) به شما می‌گوید که بررسی و تحلیل زندگی نزیسته و زندگی کردن در فرصت باقی مانده یکی از اصلی‌ترین وظیفه هر انسانی در دوران میانسالی اوست؛ این چیزی است که انسان باید قبل از مرگش آن را به دست بیاورد. در واقع زندگی کردن طبق زندگی نزیسته‌ به مفهوم تحقق کامل توان بالقوه‌تان و کسب هدف و معنا در زندگی‌ است.

رابرت الکس جانسون (Robert A Johnson) عقیده دارد که انسان‌ها در نیمه اول عمر خود به شدت درگیر پیشرفت در کار و حرفه خود، یافتن همسر، تشکیل خانواده، و انجام دادن وظایف فرهنگى‌ خود هستند. اما با تمام شدن دهه سوم زندگی‌شان، آرام آرام احساس می‌کنند زمان با سرعت زیادی سپری می‌شود. برای همین سخت تلاش می‌کنند، به همین دلیل گاهی اوقات فکر می‌کنند که مسئولیت‌های شغلی همه زندگی را دربرمی‌گیرد و یا در کل آن انتظاری را که از زندگی داشته‌اند، کسب نکرده‌اند. بنابراین به این می‌اندیشند تا از زندانی که خود برای ایجاد آن زحمات فراوان کشیده‌اند، رها شوند. حال پرسش اساسی این است، برای آزاد شدن از این زندان باید چه کاری انجام داد؟؟

انسان‌ها وظایف مختلف و متناقضی با یکدیگر دارند، آن‌ها موجوداتی هستند که باید همیشه متمدن باشند و دستیابی به این تمدن نیازمند یکسری قوانین و بایدها و نبایدها است که ما مجبور هستیم از آن‌ها پیروی کنیم و آن‌ها وظایف ما را نسبت به جامعه تشکیل می‌دهند.

زندگی تجربه نشده دقیقا از همین نقطه آغاز می‌شود. زیرا به دلیل نوع انتخاب‌هایی که تا این مرتبه از زندگی خود داشته‌ایم، چیزهایی که می‌توانستند در ما حس رضایت را به وجود بیاورند، حالا پنهان شده‌اند. جانسون در این کتاب صوتی به شما می‌گوید که چگونه آرزوهای تحقق نیافته‌ی خود را شناسایی کنید و بدانید که چگونه می‌توان آن‌ها را مدیریت کرده و تغییر شکل دهید تا بتوانید با خودتان و دیگران در دوران میانسالی و پس از آن در آرامش و آسایش کامل زندگی کنید.

در واقع این کتاب صوتی با در نظر گرفتن عقاید و فرهنگ‌هاى مختلف، طرحی روشن و عمیق ارائه می‌دهد برای اینکه حسرت را به آگاهی وسیع‌تر تبدیل کنیم، هم‌چنین بخش‌های پنهان روان‌تان با زندگی بیرونی‌تان را با یکدیگر تلفیق می‌کند و با مقصود آزاد شدن از روزمرگی بعد از سن 30 سالگی نوشته شده است.

در بخشی از کتاب صوتی زندگی نزیسته‌ات را زندگی کن می‌شنویم:

ممکن است ما قابلیت‌هاى بالقوه خود را که هنوز به صورت بالفعل در نیاورده‌ایم در خواهر و برادر بزرگ‌تر، دوست، معلم یا مربى‌مان ببینیم و آن شخص با این معنا مترادف شمرده شود. کسى که حامل توان بالقوه ماست قهرمان ما مى‌شود؛ لبخند او مى‌تواند ما را به عرش اعلا ببرد و اخمش به تهِ دوزخ پرتاب‌مان کند. قدرت معنا تا این اندازه زیاد است.

داستان کاستور و پالوکس آکنده از قهرمان‌پرستى است و ما را به یاد دوران نوجوانى خودمان مى‌اندازد که با تقلید از دیگران رشد مى‌کردیم و آماده ورود به دنیا مى‌شدیم. پشم طلایى کلافى از پشم گوسفند طلایى‌اى بود که الهه‌اى آن را به زمین فرستاده بود. مى‌گفتند آن را در درخت بلوط مقدسى در سرزمین دور دست کولچیس گذاشته‌اند. وقتى این خبر در تمام دنیاى باستان پخش شد که جیسون مى‌خواهد این گنج گرانبها را بیابد، کاستور و پالوکس اولین کسانى بودند که براى این ماجراجویى از راه رسیدند و سوار بر اسبان سفید زیبا تمام راه را از اسپارت تاختند.

کشتى بزرگى براى انجام این سفر دریایى ساخته شد که اسمش را آرگو گذاشتند. در اینجا تمام مکان‌هایى که مسافران آرگو از آن دیدن کردند مورد علاقه ما نیست، اما آن‌ها در یکى از توقف‌هاشان در حالى که در ساحل جزیره‌اى دور دست آتش روشن کرده بودند مورد حمله قرار گرفتند. شاهى به نام آمیکوس تهدید کرد که اگر یکى از آن‌ها با او نجنگد همه مسافران کشتى را به قتل مى‌رساند.

پالوکس با وجود جوانى‌اش مشت‌زنى بلندآوازه بود و به هراکلس جوان‌تر از خودش طرز جنگیدن را یاد داده بود. اما در جریان حمله آمیکوس و قبیله‌اش به مسافران کشتى نمى‌شد آن قهرمان یونانى را پیدا کرد، بنابراین پالوکسِ سفیدرو قدم پیش گذاشت تا با آمیکوس سبزه‌روى غول‌پیکر بجنگد. شاه بیگانگان در حالى که روى نوک انگشتان پایش ایستاده و کاملاً به جنگجوى جوان اشراف داشت، سعى کرد با ضربه مشتى به سر پالوکس او را از پا بیندازد. قهرمان جوان خودش را کنار کشید و ضربه به شانه‌اش خورد. بعد ضربه خودش را وارد آورد؛ ضربه‌اى قوى که شاه قبیله بیگانه را به زمین انداخت. پالوکس گفت، «مى‌بینى که ما به قوانین شما پایبندیم.»

فهرست مطالب کتاب صوتی