معرفی و دانلود کتاب صوتی دوریت کوچک

معرفی کتاب صوتی دوریت کوچک

چارلز دیکنز در کتاب صوتی دوریت کوچک، دو داستان را به موازات هم پیش می‌برد تا آن‌ها را در بهترین نقطه‌ی ممکن به هم برساند. او از از یک سو داستان امی را روایت می‌کند که دختری فقیر و مهربان است، و از سوی دیگر ماجرای آرتور را تعریف می‌کند که به جستجوی رازهای خانوادگی‌اش پرداخته است. این قصه که از مجموعه‌ی «داستان‌های چارلز دیکنز برای همه‌»ی انتشارات پنتر است را با صدای آشا محرابی و نیما رئیسی می‌شنوید.

درباره‌ی کتاب صوتی دوریت کوچک

چارلز دیکنز (Charles Dickens) استاد قصه‌پردازی‌های پرجزئیات است و هنرش در این حوزه را به خوبی در کتاب صوتی دوریت کوچک (Little Dorrit) به نمایش گذاشته است. داستان دوریت کوچک چندین وجه و بعد مختلف دارد که شاید در ابتدا جدا از هم و بی‌ربط به نظر برسند، اما اگر کمی صبر کنید، تمام اجزای این قصه به شکلی هنرمندانه به هم خواهند رسید.

مارشال سی؛ زندانی برای بدهکاران و خانه‌ی پدر دوریت کوچک

قصه از آقای دوریت و زندان مارشال سی آغاز می‌شود. زندان مارشال سی یکی از زندان‌های کثیف و مخروبه‌ی لندن است که به نگهداری زندانیان مقروض اختصاص یافته است. در لندنِ آن زمان، افرادی را که قسط و بدهی داشتند و از عهده‌ی بازپرداخت آن برنمی‌آمدند در آنجا زندانی می‌کردند و تا زمانی که بدهی‌شان را پرداخت می‌کردند نیز به آن‌ها اجازه‌ی خروج نمی‌دادند. واضح است که اگر کسی در زندان باشد، توان کار کردن و پرداخت بدهی‌اش را پیدا نمی‌کند و برای همین هم تا مدت‌ها یا حتی آخر عمر، در زندان می‌ماند. این سرنوشت اکثر کسانی بود که در مارشال سی زندانی می‌شدند و آقای دوریت نیز از این قاعده مستثنی نبود. حضور او در زندان چنان طولانی شده بود که حالا به او لقب «پدر مارشال سی» را داده بودند.

آقای دوریت سه فرزند داشت که از میانشان یکی، یعنی فرزند آخرش امی، به او علاقه‌ی عجیبی داشت. امی چنان به پدرش وابسته بود که در حلبی‌آباد پشت مارشال سی زندگی می‌کرد تا بتواند به پدرش نزدیک‌تر باشد. همه این دختر را از بابت کوچک‌تر بودنش از بقیه و همین‌طور جثه‌ی کوچکش، «دوریت کوچک» صدا می‌زدند. دوریت کوچک در خانه‌ی زنی بداخلاق به نام خانم کلنام کار می‌کرد و در ازای خیاطی و انجام کارهای خانه دستمزد کمی می‌گرفت که با آن گذران زندگی می‌کرد.

خانم کلنام پیرزنی بدخلق و مریض بود که به جز امی، به هیچکس روی خوش نشان نمی‌داد. این موضوع باعث تعجب همه، حتی آرتور پسر خانم کلنام می‌شد. آرتور به تازگی بعد از فوت پدرش، بعد از سال‌ها از چین به انگلستان برگشته بود تا کنار مادرش باشد. آرتور نمی‌دانست که چرا مادرش، که ابداً آدم خیرخواهی نبود، اجازه داده بود تا امی در کنار دیگر خدمتکاران در این خانه کار کند. خانم کلنام هیچ نیازی به امی نداشت و همین نیز تعجب آرتور را بیشتر می‌کرد.

این تعجب تنها دغدغه‌ی آرتور نبود، چرا که حس می‌کرد راز تاریکی در گذشته‌ی خانواده‌اش وجود دارد. او از پدرش ساعتی را به ارث برده بود که رویش جمله‌ی «فراموش نکن» را گلدوزی کرده بودند. او نمی‌دانست این جمله به چیزی اشاره دارد و شکش زمانی بیشتر شد که فهمید مادرش از این راز باخبر است، اما نمی‌خواهد چیزی از آن به او بگوید. آرتور باید این راز را کشف می‌کرد؛ یعنی خانواده‌اش در گذشته گناهی مرتکب شده بودند؟ ارتباط این پنهان‌کاری با آن دختر خجالتی، دوریت کوچک، چه بود که مادر این همه به او لطف می‌کرد؟

کتاب صوتی دوریت کوچک کاری از نشر صوتی نوین کتاب گویا و انتشارات پنتر است. این کتاب را با ترجمه‌ی مرجان مهدی پور و روایت آشا محرابی و نیما رئیسی در اختیار دارید.

در نکوداشت کتاب دوریت کوچک

• کتابی شگفت‌انگیز؛ داستانی کلاسیک که در عین تراژیک بودن، طنزآمیز، هجوآلود و شاعرانه نیز هست و در نهایت، به تمثیلی از عشق بدل می‌شود. (آن استیونسن)

اقتباس سینمایی و فرهنگی از کتاب دوریت کوچک

از داستان کلاسیک دوریت کوچک تابه‌حال 6 اقتباس سینمایی و فرهنگی انجام شده که به شرح زیرند:

• فیلمی کوتاه به کارگردانی جیمز کرک‌وود، که در سال 1913 منتشر شد.
• فیلمی به کارگردانی سیدنی مورگان که در سال 1920 به نمایش در آمد.
• نسخه‌ی دانمارکی فیلم که در سال 1924 به کارگردانی ای. دبلیو. سندبرگ ساخته شد.
• نسخه‌ی آلمانی که به کارگردانی کارل لاماک در سال 1934 ساخته شد.
• اقتباس دیگر، یک فیلم سینمایی بریتانیایی بود که با همان عنوان رمان، یعنی Little Dorrit، به کارگردانی کریستین ادزارد در سال 1987 ساخته شد.
• ششمین اقتباس از Little Dorrit نیز یک مینی‌سریال تلویزیونی بریتانیایی بود که در سال 2008 ساخته شد.

کتاب صوتی دوریت کوچک برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب صوتی را به نوجوانان علاقه‌مند به ادبیات داستانی کلاسیک بریتانیا پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب صوتی دوریت کوچک می‌شنویم

یک روز عصر، بعد از آنکه امی دوریت از خانه‌ی کلنام خارج شد، آرتور کلنام او را تعقیب کرد. پشت سر دختر ریزنقش در خیابان پیش می‌رفت و سعی می‌کرد فاصله‌اش را با او حفظ کند. سرانجام در نزدیکی رود تیمز، امی به ساختمانی با نمای آجر قرمز رسید و کوبه‌ی در چوبی و کثیفی را به صدا درآورد. قسمت بالای در چوبی، میله‌های فولادی داشت. از لابه‌لای میله‌ها، سروکله‌ی کسی پیدا شد که با چشمان گرد و براقش سروپای امی را برانداز کرد. سپس در باز شد و امی به داخل ساختمان رفت. آرتور کمی منتظر ماند. بعد به سمت در رفت و کوبه‌ی آن را به صدا درآورد. این بار هم صورت مردی از پشت میله‌ها پدیدار شد.

فهرست مطالب کتاب صوتی