معرفی و دانلود کتاب راز سرنوشت
برای دانلود قانونی کتاب راز سرنوشت و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب راز سرنوشت
کتاب راز سرنوشت درامی عاشقانه به قلم دل آرا آمار است؛ این نویسندهی جوان ماجرای پسری به نام سعید را به تصویر میکشد که با وجود فراز و نشیبهای زندگی، میخواهد با کمک معشوقهی خود به هدف بزرگی که در سر دارد، برسد...
دربارهی کتاب راز سرنوشت:
نوشتن درمورد موضوع «عشق» یکی از پیچیدهترین کارهای دنیاست؛ عشق شیرینترین حس نابی است که در وجود یک انسان به وجود میآید، رشد میکند و او را تا بینهایتهای زندگی میبرد.
قهرمان این داستان پسری به نام سعید است که از فراز و نشیبهای زندگی عبور میکند و سختیهای زیادی را متحمل میشود. او هدف بزرگی در سر دارد که تنها با کمک دختری به نام باران میتواند به آن دست پیدا کند. به نظر شما چه سرنوشتی در انتظار سعید است؟ آیا سعید و باران در پایان به یکدیگر میرسند؟
کتاب راز سرنوشت برای چه کسانی مناسب است؟
مطالعهی این کتاب را به دوستداران رمانهای عاشقانه ایرانی پیشنهاد میکنیم.
در بخشی از کتاب راز سرنوشت میخوانیم:
یک لحظه حس کردم همه چیز تغییر کرد و من تصاویر و صداهای مبهمی را میدیدم و میشنیدم چند دقیقه که گذشت صدای مامان نیلوفر میآمد که میگفت با خدا عهد میبندم اگر سعید حالش خوب شود و به هوش بیاید سالی یک بار به مشهد حرم امام رضا (ع) میرویم ناگهان با این حرف مادرم قطره اشکی از چشمانم جاری شد و ناخود اگاه دستم تکان خود و مادرم متوجه این موضوع شد و دکترها را صدا کرد وقتی دکترها آمدند متوجه شدند که هوشیاری من تغییر کرده در تا چند روز آینده به هوش میآیم. روز به روز هوشیاری من در حال پیشرفت بود و همه امیدوار شده بودند حتی از طرف پروشگاه هم به ملاقتم آمدند، دکترها از این میترسیدند که وقتی به هوش بیایم و مرا عمل کنند؛ امکان اینکه بیناییام را از دست بدهم بالا بود واین عمل ریسک بالایی داشت ولی همواره امید داشتند و منتظر به هوش آمدن من بودند و تا به هوش آمدنم هم نمیتوانستند کاری کنند.
فردا روز تولد امام رضا (ع) است و مادرم به خانه رفت تا نذری بدهد بعد از اینکه کارش تمام شد شب دوباره به بیمارستان آمد و مراقب من بود صبح زود که مادرم به نماز خانه رفت تا نماز بخواند من حس میکردم نوری مرا اذیت میکند و کم کم بالاخره توانستم چشمانم را باز کنم و همه جا را میدیدم و میتوانستم حرف بزنم بعد از چند دقیقه وقتی مادرم آمد خوشحال شد و از خوشحالی فریاد زد و دکترها را صدا کرد....
حالم خوب بود ولی سرم درد میکرد بعد از چند ساعت مرا آماده کردند و به اتاق عمل بردند اما دکترها مطمئن بودند که یا به مدت دائم یا به مدت موقت بیناییام را از دست میدهم برای عمل من را بیهوش کردند در حال بیهوشی تصاویر مبهم را میدیدم بعد از اینکه عملم تمام شد و مرا به بخش مراقبتهای ویژه منتقل کردند و بعد از گذشت یک روز به هوش آمدم مادر و پدرم خیلی خوشحال بودند ولی من حالم بد بود. چرا که جایی را نمیتوانستم ببینم و دکترها گفتند که من بیناییام را از دست دادهام اما هیچکدام نمیدانستند موقت است یا دائم و این خیلی ناراحتکننده بود و مادر پدرم هر کاری کردند من به معاینه نرفتم و وقتی از بیمارستان مرخص شدم و به خانه امدم هیچ حرفی نزدم و از مامانم بابام خواستم تا هرچه زودتر خانه را عوض کنیم چرا که خاطرات بدی از این خانه داشتم درست است که چشمانم نمیدید ولی تمام خاطرات بد برایم زنده میشد.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب راز سرنوشت |
نویسنده | دل آرا آمار |
ناشر چاپی | انتشارات آذرفر |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 65 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-7533-50-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |