معرفی و دانلود رمان ناف بر
برای دانلود قانونی رمان ناف بر و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی رمان ناف بر
کتاب ناف بر، به تالیف فریبا امینی امینه، حکایت زندگی همهی ماست. حکایت غم و شادی، عشق و دلدادگی، وصال و جدایی، وفا و جفا، مردانگی و نامردمی...
رمان ناف بُر برگرفته از تخیلات و تجربههای تلخ و شیرین فریبا امینی امینه است که با نثری ساده و روان مخاطب را پابه پای داستان میکشاند تا جایی که خواننده خود را در صحنهی داستان تصوّر کرده و در واقع تا پایان کتاب با کاراکترهای قصه زندگی میکند و در طول این مسیر به هیچ وجه احساس خستگی و ملال نخواهد کرد.
در بخشی از رمان ناف بر میخوانیم:
دیدی بیحیای چش سفید، دیدی چه جوری اسممو انداختی سر زبون هر مرد و نامرد؟! یه عمر صورتمو با سیلی سرخ نیگه داشتم و آبروداری کردم که امروز از یه بیناموس کمتر از زن که ناموس خودش هر شب زیر دس یه نفره سرکوفت تو رو بشنفم؟ خاک عالم تو سر من! کاش مرده بودم! کاش بچّه هام بیپدر شده بودن و تو بیشرم بیآبرو رو ننه صدا نزده بودن!
دهان آمیرزا کف کرده بود و به نفس نفس افتاده بود. یک بند هوار میکشید و بدوبیراه میگفت و به آذر که خون دهان و دماغش یکی شده بود مهلت حرف زدن نمی داد.
مملی با صدای بلند گریه میکرد. امیرعلی دست او را گرفته بود و کنج دیوار حیاط کز کرده بود و هاج و واج به کوکب نگاه میکرد.
کوکب طاقت نمیآورد. از بیرون به در اتاق میکوبید و به پدرش التماس میکرد:
آقاجون قربونت برم، آقاجون دورت بگردم، تو رو ارواح ننهم ولش کن! تو رو جون مملی نزنش! دیگه بسه شه تو رو خدا درو واکن!
قربانعلی همسایه دیوار به دیوار که با صدای نعرههای آمیرزا آمده بود لب پشت بام تصمیم داشت از راه خرپشته به حیاط بیاید که کوکب متوجّه شد و قبل از این که پائین بیاید به طرفش رفت.
قربانعلی چشمش که به کوکب افتاد ایستاد، دستش را به کمرش زد و با صدای فریاد مانندی پرسید:
- همسایه چه خبره؟ آقات چشه؟ چرا افتاده به جون این زن بدبخت داره میکشدش؟ خدا رو خوش نمیاد. همین جوری وایسادی نیگا میکنی؟ برو جلوشو بگیر!!
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | رمان ناف بر |
نویسنده | فریبا امینی امینه |
سال انتشار | ۱۳۹۶ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 421 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-90387-6-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |
ممنون از کتابراه
سپاس از نویسنده
رمان خیلی خوبی بود هم از لحاظ نوشتاری وهم از لحاظ ادبی
طوری که خواننده را مجذوب خودش میکرد و میخکوب تا تمامش کنی
البته کمی غلط املایی هم داشت
قصه از سنتهای قدیم میگفت اناف بر کردن که دست دختر و پسر نبود و باید انجام میشد خیلی اختلافها و بر دعواها سر این سنت اتفاق میافتاد ولی خیلی شیرین و محاورهای نوشته شده بود و خواننده فکر میکرد که داره باهاشون زندگی میکنه
داستان داره با ما حرف میزنه از یک نسل سوخته که حق حرف زدن رو حرف بزرگترا رو نداشتن ولی حکمت خدای چیز دیگه میگفت
زندگی معمولی وبدور از تجملات و.. که صفای خاصی داشته ولی در اون زمان وضع اقتصادی پایین بوده وقشر عظییمی از مردم باهاش دست وپنجه نرم میکردن
پیشنهادم ایه که بخونیدش و از خوندنش لذت ببرید و ههم. نه یاد بگیریم که خدا پاداش صابران و سختی دیدگان رو خودش بخوبی میده