معرفی و دانلود کتاب مجاز

عکس جلد کتاب مجاز
قیمت:
۳۴,۵۰۰ تومان
۵۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب مجاز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب مجاز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب مجاز

قطعا بارها درباره‌ی تاثیرات فضای مجازی بر ابعاد مختلف زندگی شخصی و اجتماعی افراد، شنیده یا حتی ممکن است به دفعات آن‌ها را در زندگی تجربه کرده باشید. جواد ترشیزی در کتاب مجاز، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه را در رابطه با این موضوع، به رشته‌ی تحریر درآورده و آن را به اثری خواندنی در ادبیات معاصر، بدل کرده است.

درباره‌ی کتاب مجاز

فضای مجازی، شبکه‌های اجتماعی، تلفن‌های همراه هوشمند و هر ابزار دیگری از فناوری‌های نو، جزوی از زندگی انسان دوره‌ی پسامدرنیته شده است و حضور، الزام و تاثیرات متعدد آن‌ها بر زندگی افراد، فارغ از مرزهای جغرافیایی و سیاسی، غیرقابل‌انکار است.

آن‌چه در فضای مجازی به نمایش درمی‌آید؛ آوازه‌اش می‌پیچد؛ خود را ابراز می‌کند و بر ساده‌ترین احوالات و جزئیات زندگی آدمی، اثر می‌گذارد؛ نه واقعیت و ماهیت وجودی انسان‌هاست و نه روایت حقیقی زندگی؛ بلکه بساطی‌ست غیرحقیقی و مجاز که بازیگرانی بر آن پا می‌گذارند؛ چرخشی می‌زنند و طبق گفته‌ی خیام، یک‌یک به صندوق عدم روانه می‌شوند.

جواد ترشیزی در کتاب مجاز، 7 داستان کوتاه، ساده و روان، از زندگی روزمره‌ی زنان و مردانی، نوشته است که از زبان خود آن‌ها روایت می‌شود. جنس روایات و تفسیر موقعیت‌ها به‌گونه‌ای‌ست که هر خواننده‌ای به‌راحتی هر لحظه را در ذهن مجسم و هم‌گام با داستان فراز و نشیب‌های آن را تجربه می‌کند.

داستان اول از زبان دختری روزنامه‌نگار که بر اثر یک اتفاق به فعالیت در فضای مجازی روی می‌آورد بیان می‌شود و راوی داستان دوم خود نگارنده و در وصف حال شخصیت مرد جوانی به‌نام مهدی است که فضای مجازی و قایم‌شدن پشت صفحات غیرواقعی، صفحه‌ی جدیدی را در زندگی واقعی او باز می‌کند! نویسنده با قلمی شیوا، جذاب و با ذهنی باز، جزء‌به‌جزء زندگی روزمره، احوالات، تصمیمات و رفتارهای هر انسانی را شرح می‌دهد که یک سر آن به دنیای اینترنتی، تکنولوژی و فضای مجازی گره خورده است. گرهی که در واقع به دست یا پای هر کدام از ما زده شده و تدبیل به ریسمان مستحکمی می‌شود که می‌کشاند، می‌بلعد و به این‌ور و آن‌ور می‌کوباند.

سومین داستان از کتاب مَجاز، روایت‌‌کننده‌ی یک زندگی‌ در حال فروپاشی‌ است؛ حتی می‌توان گفت زندگی‌ای که پیش‌تر از هم پاشیده؛ با احساساتی که بیان نشده؛ یا در واقع درست و کامل بیان نشده! راوی این داستان، مرد ماجراست و حول محور پنهان‌ساختن بخشی از وجودش با پیام‌هایی که ویرایش و برای همسرش ارسال می‌کند، می‌چرخد!

در ادامه و به‌عنوان چهارمین داستان، بیکاری و سرگشتگی مردی را از زبان خودش می‌خوانیم که برای فرار از موقعیت اضطراب‌آور خود به خیال چنگ می‌اندازد و بیش از پیش وابسته به فضای مجازی و اکانت اینستاگرامی خود می‌شود. جواد ترشیزی، در هر نوشتار، استعداد نویسندگی خود و توانایی‌اش در ترسیم موقعیت‌های به‌ظاهر ساده و متفاوت، اما در باطن گاها پیچیده‌ را به‌تصویر می‌کشد.

اگر علاقه‌مند به دانستن سرنوشت و پایان ماجرای هر یک از این شخصیت‌ها و خواندن بخشی از زندگی شخصیت‌های دیگر کتاب مجاز هستید؛ این کتاب را تهیه کنید و داستان‌های کوتاه آن را در هر موقعیتی که به‌دست آوردید بخوانید و لذت ببرید.

کتاب مجاز به قلم جواد ترشیزی در سبک رئالیسم اجتماعی نوشته شده و انتشارات اریش آن را به چاپ رسانده است.

کتاب مجاز برای چه کسانی مناسب است؟

تمامی افرادی که علاقه‌مند به خواندن داستان‌های کوتاه فارسی و روایات زندگی معاصر هستند، می‌توانند لذت خواندن این کتاب را بچشند.

در بخشی از کتاب مجاز می‌خوانیم

زمانی‌که با سپهر ازدواج کردم و به اصرار او آمدیم تهران، فصل جدیدی از تنهایی من آغاز شد. می‌توانستیم نوشهر یا سمنان را برای زندگی انتخاب کنیم؛ اما سپهر عاشق فلسفه بود. شنیده بود کلاس‌هایی توی دانشگاه تهران برگزار می‌شود که شرکت در آن‌ها برایش حکم نان شب دارد. لعنتی به‌خاطر چهار‌تا کلاس، من را از سر مخروط هل داد به این قاعده‌ی سرد و تاریک. حالا که ته مخروط هستم، می‌بینم من هم مثل پدرومادرم باید ازدواج سنتی می‌کردم. اگر ازدواج سنتی می‌کردم و زن یک کارمند می‌شدم، مثلاً هر روز برای ناهار شوهرم خورشت بار می‌گذاشتم و منتظر می‌شدم از سر کار برگردد تا با هم غذا بخوریم. بعد چرت عصرانه می‌زدیم و سر شب برنامه‌ی دونفره‌ای می‌چیدیم؛ یا خانه‌ی مادرهامان یا از این پاساژ به آن پاساژ. ممکن بود حتی من سرِ کار هم بروم، یک آموزشگاهی چیزی زبان تدریس کنم.

من از بچگی اهل بلندپروازی بودم، اما زندگی توی آپارتمان صدوهشتاد‌متری پاسداران برایم فراتر از پرواز بود. خیلی دور از دسترس بود. دویست‌میلیون پول پیش داده بودیم و سه میلیون اجاره. پول زیادی بود؛ اما نه برای بابای سپهر. مشکل این‌جا بود که آن خانه و آن اسباب و اثاثیه که برای بچه‌ی یک کارخانه‌دار عادی و پیش‌پاافتاده بود، برای من عجیب‌وغریب به‌نظر می‌آمد. آن خانه شکل زندگی من را عوض کرد. دیگر ناهید ترابی متولد سمنان نبودم. سپهر هم خودش را بچه‌ی نوشهر معرفی نمی‌کرد. سپهر از نظر خودش یک بچه‌پولدار تهرانی بود که خانواده‌اش به‌خاطر کارخانه‌ی پارچه‌بافی پدرش مجبور بودند شمال بمانند. خودش هم مجبور بود چند ساعت در هفته با بازاری‌ها سروکله بزند. همه‌چیزمان عوض شده بود؛ صبح‌ها صبحانه نمی‌خوردیم، روزی یک وعده غذا از بیرون می‌خریدیم، بیشتر وقت‌ها جلوی تلویزیون یا توی تختخواب بودیم و با کفش توی خانه راه می‌رفتیم.

فهرست مطالب کتاب

پیشگفتار
خبرِ خوب
ساعتی
خبرِ مرگش
شغل آبرومند
مخروط
عاشقانه‌ای به روایت هوش مصنوعی
بسمه‌تعالی، رضایت‌نامه!

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتابکتاب مجاز
نویسنده
ناشر چاپیانتشارات اریش
سال انتشار۱۴۰۲
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات119
زبانفارسی
شابک978-622-6712-79-8
موضوع کتابکتاب‌های داستان کوتاه ایرانی
قیمت نسخه الکترونیک

نقد، بررسی و نظرات کتاب مجاز

هیچ نظری برای این کتاب ثبت نشده است.

راهنمای مطالعه کتاب مجاز

برای دریافت کتاب مجاز و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.