معرفی و دانلود کتاب دلفین مرده
برای دانلود قانونی کتاب دلفین مرده و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب دلفین مرده
کتاب دلفین مرده به قلم حسن بهرامی، روایتگر داستانی رئال و اجتماعی است که برشی از زندگی یک پسر نوجوان و محروم از امکانات را به تصویر میکشد. از بنمایههای اصلی این داستان میتوان وهم و مفهوم بطالت در زندگی را برشمرد.
درباره کتاب دلفین مرده:
حسن بهرامی داستان دلفین مرده را به سبک رئالیستی نوشته و آن را با عناصر فراواقعگرایانه به زیبایی هرچه تمامتر تلفیق نموده است. در سبک داستاننویسی رئالیسم، نویسنده سعی دارد با تکیه بر غرایز انسانی و روایت دقیق حوادث پیرامون راوی، اتفاقات روزمره را به تصویر بکشد. این تصویر چنان حقیقی مینماید که گویی شما در حال مشاهده یک فیلم از زاویه دید اول شخص هستید. از بزرگان داستاننویسی ایرانی که به سبک واقعگرایانه قلم زدهاند میتوان به علیاشرف درویشیان و محمدعلی جمالزاده اشاره کرد.
رمان کوتاه دلفین مرده برای بهتر منتقل کردن توهمات ذهنی شخصیت اول داستان، از عناصر غیربومی بهره برده است؛ برای مثال، مفاهیم یونان باستان که در ذهن و ضمیر خوانندۀ فارسیزبان چندان آشنا نیست و در هالهای از ابهام قرار دارد. استفاده از همین عنصر به بنمایه رازآلودگی و بطالت در داستان نیز کمک شایانی کرده است.
خلاصهی داستان دلفین مرده:
حسن بهرامی داستان را از زبان مرد جوانی به نام هرمز روایت میکند که دوران نوجوانیاش را به یاد میآورد؛ دورانی که در یک شهر مرزی روزگار میگذراند و اوضاع مالی چندان مناسبی نداشت. خانواده هرمز نیز در فقر مطلق به سر میبرند و تنها نقطۀ امید در زندگی این نوجوان، داییاش است که او نیز فردی بسیار عجیب میباشد و علاقۀ وافری به فرهنگ و تمدن یونان باستان دارد.
او که پسری درونگراست و طعم تلخ فقر را از کودکی چشیده است، ذهن متوهمی دارد و حتی خودش میداند که بسیاری از آنچه را میبیند وهمی بیش نیست! این ماجرا به قدری هنرمندانه روایت میشود که مرز خیال و توهم در هم میشکند. پدر هرمز در کودکی برای او از افسانهای خیالی سخن گفته است که در آن هفت فرشته سوار بر اسب به دیدار او میآیند و کلاههای عجیبی بر سر دارند. دیدن این صحنه برای هرمز به رویایی دستنیافتنی تبدیل شده و شدیدا ذهن او را درگیر کرده است. هرمز این موضوع را با دوستانش نیز مطرح کرده است و همگیشان هر روز برای دیدن این صحنه به صخره طاوس میروند.
در ذهن متوهم این راوی نوجوان اتفاقاتی رخ میدهد که گاه با واقعیت منطبق میشوند و گاه تنها در ذهنش میمانند. خانه آنها در نزدیکی یک کانال متعفن است و او حدس میزند شبانه جسدی را آنجا دفن کردهاند! آیا این حادثه نیز صرفا یک توهم است یا در واقعیت رخ داده؟
یکی از اهداف داستانهای سبک رئال بیان پستیها و رذالتهای جامعه است و بر طبقه فرودستان تأکید بسیاری دارد. این رمان را میتوان تجربه موفقی در سبک داستاننویسی رئالیسم قلمداد کرد.
خواندن کتاب دلفین مرده به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
تمامی دوستداران ادبیات داستانی معاصر از خواندن این اثر لذت خواهند برد. همچنین علاقمندان داستانهای رئال را به خواندن کتاب دلفین مرده دعوت میکنیم.
با حسن بهرامی بیشتر آشنا شویم:
او زادۀ شهریور 1349 در روستای شاه بهرام از توابع گچساران است. حسن بهرامی که از کودکی به شعر و داستان علاقمند بود، تحصیلاتش را در مقطع دبستان نیمهکاره رها کرد و راهی جبهه شد. وی که در عملیات کربلای 5 حضور مؤثری داشت، پس از اتمام جنگ تحصیلاتش را در زمینه دبیری زبان و ادبیات فارسی ادامه داد و مدرک فوق دیپلم خود را اخذ نمود.
در بخشی از کتاب دلفین مرده میخوانیم:
کاش لاچین یکبار دیگر نمیگفت اما یکبار دیگر گفت. صبیر دستش را کرد توی جیب و درآورد و بُرد بالا. مشتش با پنجهبوکس انگار بچهمار کبرایی بود که تاج هخامنشی کوچکی سرش گذاشته باشند. سامان گردن مار را گرفت. تاج را از سرش برداشت. گذاشت توی جیب. مشت لاچین بلاتکلیف بالا بود. من زیر دستوپای مهرنوش دستوپا میزدم. خوب شد سامان و لاچین ندیدند. لاچین مشتش را برای اولینبار توی عمرش از بلاتکلیفی درآورد و خواباند توی صورت صبیر. صبیر عربده کشید. شیر شدم و مهرنوش را هُل دادم. از پشت افتاد زیر دستوپام اما دستوپا نزد. یکی با مشت و تیپا کوبید توی کمرم. تیپا نبود، مشت بود. برگشتم ببینم کیست. صیاد بود که داد میزد «کُشتیش، کُشتیش.»
مهرنوش را میگفت. کلهاش خورده بود به پارهسنگی و بیجان افتاده بود روی زمین. سامان لنگ صبیر را گرفته بود. میکشیدش روی خاک. لاچین از ترس میانجیگری میکرد لنگ را از سامان بگیرد. دهانم خشک شده بود. انگار سیزده سال بود آب نخورده بودم. نگاه کردم به صورت صبیر. سامان دو بادمجان کاشته بود زیر دو چشمش و بیخیال سیگار میکشید. لاچین مثل مرغ سَمخورده میچرخید دور خودش. بادمجان بزرگی زیر چشمش بود. صیاد گریه میکرد و پی لنگهکفش مهرنوش میگشت. لنگهکفش جلوِ روش بود. نمیدیدش. خم شدم و برداشتمش که جرمم کمتر شود. دوست داشتم فحش بدهم به سامان و لاچین که موضوع را جدی گرفته بودند. لاچین سیگاری گیراند. داد دستم. یکی دست خودش بود. یکی داد دست سامان. نخ دومش بود. خواستم کام عمیقی بگیرم، سبک از آب درآمد. بسکه دستم میلرزید. دود را تهِ سینهام حبس کردم. طعم پِهِن گاو میداد.
بچه که بودم، با پدر رفته بودم خانهی پدربزرگ. چلّهی زمستان بود. سر ظهر بهانهی هندوانه گرفتم و واویلا راه انداختم. پدر و پدربزرگ رفته بودند کوه، شکار گراز. مادربزرگ کهنهاش را درآورده بود، حنا میبست به موهاش. انگار چنگ میزد توی پِهِن گاو و میمالید به سرش. هر چه قربانصدقهام رفت، کوتاه نیامدم. بلند شد، دستهاش را شست. فکر کردم میرود هندوانه بیاورد. طناب را از گردن گاو درآورد، جمع کرد، گرفت توی بغل. آمد طرفم. طناب را هندوانه میدیدم. دست دراز کردم هندوانه را بگیرم. طناب را انداخت دور پاهام و گره زد. چشمم هنوز پی هندوانه بود. فکر کردم دهاتیها اینجوری هندوانه میخورند. از لای در میپاییدمش. خم شد توی حیاط، پِهِن گاوی برداشت، گذاشت توی کاسهای. کاسه قُلِ کاسهی حنا بود. پارچ را برداشت. آب ریخت توش. چنگ زد و چنگ زد و خم شد روی سرم. لبهی کاسه را چپاند بین دندانهام و کجش کرد توی حلقم. سیگار را انداختم و تف کردم. تفم رنگ حنا بود.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب دلفین مرده |
نویسنده | حسن بهرامی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۳۹۵ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 101 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-362-971-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |