معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی خانم و آقای جونز

معرفی کتاب صوتی خانم و آقای جونز

کتاب صوتی خانم و آقای جونز نوشته‌ی آرزو معظمی، داستان کوتاهی است که در میان فضایی رؤیایی و وهم‌آلود آغاز می‌شود. زن جوانی برای بازی با سگش به پارک جنگلی نزدیک خانه‌اش رفته و بر حسب اتفاق، با افراد جالبی آشنا می‌شود...

درباره‌ی کتاب صوتی خانم و آقای جونز

صبح یک روز زیبای آفتابی است. اشعه‌های نورانی آفتاب، راهشان را از میان برگ‌های سبز درختان باز می‌کنند و رقصان به زمین می‌رسند. نسیم خنکی در جریان است که دلچسبی این فضای مطبوع را به بالاترین حد خودش می‌رساند. مردم هم نشاط حاصل از این هوا را فهمیده‌اند؛ برای همین هم هست که در پارک جنگلی، صدای خنده و بازی از هر طرف شنیده می‌شود و پیر و جوان و کودک، همه در حال لذت بردن از فضا و مکان و زمان هستند. زن جوان نیز توله‌سگ بانمکش را به پارک جنگلی آورده تا حسابی از این سرسبزی حظ ببرد.

آرزو معظمی داستان کتاب صوتی خانم و آقای جونز را با چنین فضاسازی‌ای آغاز می‌کند. قصه از آنجا پا در مسیر افسون‌گرش می‌گذارد که توله‌سگ که اسمش پاپی است، در میانه‌ی درختان جنگل گم می‌شود. پاپی که به دنبال گرفتن توپش به میان جنگل دویده، در یک لحظه از نظر محو می‌شود. این زن را نگران می‌کند و او را وا می‌دارد تا برای پیدا کردن سگش، پا به جنگل سبز و متراکم پیش‌رو بگذارد.

بعد از اندکی پیاده‌روی در جهت صدای واق‌واق پاپی، زن او را پیدا می‌کند؛ نشسته در کنار دو منظره‌ی اعجاب‌آور که دیدنشان زبان را بند می‌آورد. اولی دریاچه‌ی سحرآمیزی است که در دل جنگل پنهان شده؛ آب‌هایی سبز و آبی که اردک‌ها بر رویش شنا می‌کنند و احدی آن بیرون، از وجودش اطلاع ندارد. دومی اما منظره‌ای از جنس ارتباط و عاطفه‌ی انسانی است؛ پیرزن و پیرمردی بسیار زیبا و آرام، دست در دست هم بر روی نیمکتی کنار دریاچه نشسته‌اند و با لبخند به پاپی نگاه می‌کنند. زن برای آشنایی با آن زوج پیر و زیبا جلو می‌رود و درمی‌یابد که آن‌ها در کلبه‌ای میان همان پارک جنگلی زندگی می‌کنند...

کتاب صوتی خانم و آقای جونز کاری از نشر صوتی خانه‌ی داستان چوک است. این کتاب را با صدای اکرم دهقان می‌شنوید.

کتاب صوتی خانم و آقای جونز برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب را به علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه اجتماعی پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب صوتی خانم و آقای جونز می‌شنویم

همراه پاپی به این طرف و آن طرف می‌دویدم و توپی را که برایش آورده بودم پرت می‌کردم. او هم می‌دوید و توپ را پس می‌آورد. یک بار در حال دویدن توپ را پرت کردم سمت راست که محوطه‌ای جنگلی و پر از درخت بود. پاپی هم تند و با خوشحالی دوید تا توپ را بیاورد. در این حین توجهم به سگ کوچولویی جلب شد که به یک سگ بزرگتر پارس می‌کرد و قشقرقی به پا کرده بود.

فهرست مطالب کتاب صوتی