معرفی و دانلود کتاب دستی بر خیال (دل خون)
برای دانلود قانونی کتاب دستی بر خیال (دل خون) و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب دستی بر خیال (دل خون)
محمد خدابخش در کتاب دستی بر خیال (دل خون)، خیالات ذهنی سعید که معتاد به شیشه است را روایت میکند، سرانجام این خیالات او را به دست تباهی میکشد...
محمد خدابخش به سال ۱۳۴۱ در تهران بدنیا آمد و تحصیل را در دوران انقلاب و جنگ سپری کرد. از سال ۱۳۶۵ و پس از آموختن هنرهای نمایشی در واحد فیلمبرداران صدا و سیما مشغول به کار و در فیلمهای به یاد ماندنی همچون گال، گلنار، خاک سرخ، ... همکاری کرد. از سال ۱۳۸۰ به طور مستقل پشت دوربین قرار گرفت و از قاب کوچک آن سریالها و فیلمهای تلویزیونی زیادی چون سیاه و سفید، چهل سرباز، سرزمین جنوبی من، سی نامه، شکار انسان،... به ثبت رسید.
در همین سالها بود که احساس کرد باید با مردم نیز حرف بزند. پس به صورت خود جوش وارد عرصه نویسندگی شد و در سال ۱۳۹۳ اولین کتاب خود قابی که خالی نمانده را به چاپ رساند. از این نویسنده نمی نبات و دل خون به چاپ رسیده و در حال حاضر اتوبوس، مشت زن، مرتضی علی، مرد افغان، میل مرزی و رمان تاج خدا در حال اتمام یا نگارش است.
در بخشی از کتاب دستی بر خیال میخوانیم:
نیمه شب پاییز بود. سوز شبانهای که در پارک پرسه میزد، روی پوست سر و صورت سعید نشسته بود و او را میلرزاند. لباس گرمی به تن نداشت. کارتنی از هم گسسته رواندازش شده بود و نیمکت آهنی پارک بسترش. سرما آنقدر قوت نداشت، اما رعشهای لرزان بندبند وجودش را به ارتعاش در آورده بود.
نه چاق بود نه لاغر، تناسبی میان اندامش دیده میشد. صورتش گود افتاده و شکسته مینمود. به خصوص زیر گونهها؛ پای چشمها نیز تیرگی مختصری به چشم میخورد. سر و گردن را در پهنه شانهها فرو برده و سعی میکرد با گرمای نفس خود بسترش را گرم نگه دارد. اما فایده نداشت. زور همین مقدار سرمای پاییز بیشتر بود. پس غلتی زد و از این شانه به آن شانه شد. حالا صورتش رو به تکیه گاه نیمکت قرار گرفته بود. تصور میکرد که اینگونه میتواند هوای گرم زیر کارتن را بهتر حفظ کند. سعی میکرد به چیزی نیاندیشد و بگذارد خواب او را با خود به سرزمینهای گرم ببرد. اما خواب همچون اسبی نا آرام از او میگریخت.
دست انداخت و لبه کارتن را گرفت، آن را بالاتر کشید و روی صورتش را پوشاند. چشمهایش را بسته نگه داشت و به تلخی زیر زبانش فکر کرد. صبح فقط یک کف دست نان خالی خورده بود و دیگر هیچ. دلش میخواست یک دل سیر غذای گرم بخورد، اما جیبهایش اجازه این کار را نمیداد؛ یعنی دیگر پولی میان آنها یافت نمیشد. دو روز پیش مقداری پول از برادرش گرفته بود که با آن مقدار فقط توانست یک روز از پس مخارج خود بر بیاید. و اینک پس از بیست و چهار ساعت بدنش دچار ضعف شده بود.
طاقباز شد و شروع به شماردن ستارههای بالای سرش کرد. اینگونه میخواست سرما و ضعف را که لحظه به لحظه بر او چیره میگشت، به فراموشی بسپارد. اما حوصلهاش بیش از بیست و هفت ستاره پیش نرفت؛ درست به اندازه سن خودش. هفت ستاره دُب اکبر و چهار ستاره دُب اصغر را بارها شمارش کرده بود. از بچگی به این دو مجموعه تعلق خاطر داشت. شبهای تابستان وقتی روی بام میخوابید و خُرناسهای پدرش خواب را از او میتاراند، آنقدر ستاره میشمرد تا خواب او را به سرزمین رویاهای کودکانه ببرد.
اما حالا حوصله نداشت که به مابقی ستارهها فکر کند. اینطور به نظر میرسید که دیگر نمیخواهد به هیچ ستارهای بیاندیشد؛ سرنوشت ستارهها دیگر به او مربوط نمیشد و تنها به این فکر میکرد که چگونه از شر سرما و ضعف خود را نجات دهد.
چشم از آسمان برداشت و درحالی که یک پهلو میچرخید، پاهایش را به زیر شکم جمع کرد و مُچاله شد. سپس دهانش را در چاک پیراهن فرو برد و همانطور که هوایی دمکرده به درون سینهاش جاری میکرد، با خود زمزمه کرد:
- آخه اینم شد زندگی !؟ خونه داشته باشی و کارتن خواب پارک بشی.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب دستی بر خیال (دل خون) |
نویسنده | محمد خدابخش |
ناشر چاپی | نشر روزگار |
سال انتشار | ۱۳۹۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 72 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-374-563-9 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |