معرفی و دانلود کتاب دختر کشیش

عکس جلد کتاب دختر کشیش
قیمت:
۵۹,۰۰۰ تومان
۵۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب دختر کشیش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب دختر کشیش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب دختر کشیش

کتاب دختر کشیش شاهکاری دیگر از جورج اورول است که برخلاف کتاب‌های مطرح خود یعنی 1984 و مزرعه‌ی حیوانات سبک متفاوتی پیش گرفته و برای ما از تغییر و تحولات تک فرزند کشیشی می‌گوید که خود را وقف مذهب و کلیسا کرده‌است.

شخصیت اصلی رمان دختر کشیش (A Clergyman's Daughter) دوروتی نام دارد او که دختر کشیش است از کودکی تحت تعالیم سخت مذهبی قرار گرفته و این موضوع در وجود او نهادینه شده است؛ البته دوروتی پا را از تعالیم مذهبی فراتر گذاشته و برای خود محدودیت‌های بیشتری در نظر می‌گیرد. به عنوان مثال؛ او حاضر نیست با مردی که دوست دارد ازدواج کند چراکه تمایلی به انجام وظایف زناشویی ندارد و آن را تقبیح می‌کند. از طرف دیگر، در ابتدای رمان جایی اشاره می‌شود که دوروتی به هنگام دعا حواسش پرت می‌شود، سنجاق سرش را در آورده و در بازوی خود فرو می‌کند تا خود را مجازات کرده و حواسش را به دعا و مراسم مذهبی جمع بکند.

جورج اورول (George Orwell) در یک‌سوم ابتدایی کتابِ خود به زندگی روزمره‌ی دوروتی می‌پردازد و ما را با زندگی و افکار او آشنا می‌کند. این توصیفات صرفاً مقدمه‌ای است تا ما را برای بحران میانه‌ی داستان آماده می‌کند. روزی دوروتی چشمان خود را باز می‌کند و خود را میان شهر لندن می‌یابد و حافظه‌ی خود را از دست داده است. دوروتی به مرور حافظه‌ی خود را به دست می‌آورد اما خلأیی در ذهنش باقی می‌ماند و نمی‌داند که چرا و چگونه سر از این شهر در آورده است. درست در همین‌جاست که مسیر زندگی دوروتی 28 ساله برای همیشه تغییر می‌کند و او مجبور می‌شود پا به دنیایی بگذرد که افکار او را دست‌خوش تغییرات بزرگی می‌کند.

جورج اورول کیست؟

جورج اورول که نام واقعی او اریک آرتور بلر است در سال 1903 میلادی در هندوستان به دنیا آمد. اورول در سال 1920 به پلیس سلطنتی هند در برمه پیوست و ماحصل این دوران کتابی به نام «روزهای برمه» شد. او پس از کنار گذاشتن این شغل به پاریس و سپس لندن رفت. او در این دوران زندگی سختی را تجربه کرد و با فقر و بی‌خانمانی در لندن نیز آشنا شد و تجربیات او در این ایام باعث شد تا رمان دختر کشیش را بنویسد. اورول منتقد آثار ادبی هم بود و در روزنامه‌ها نقدهای بی‌شماری بر آثار زمانه‌ی خود نوشت.

چرا باید دختر کشیش را بخوانیم؟

همه‌ی ما جورج اورول را به عنوان خالق پادآرمانشهرها می‌شناسیم. منظور از پادآرمانشهر همان دنیای خیالی است که در کتاب‌های مزرعه‌ی ‌حیوانات و 1984 با آن مواجه می‌شویم. در این‌جا قصد نداریم که کسی را بابت این موضوع شماتت کنیم بلکه به دنبال این هستیم تا به شما نشان دهیم که بزرگی و عظمت این دو شاهکار اورول چگونه دیگر آثار درخشان این نویسنده را به حاشیه برده‌است. دختر کشیش با وجود این‌که دومین کتاب اورول است و نزدیک به یک قرن از نگارش آن می‌گذرد به زیبایی دغدغده‌ی انسان مدرن و کشمکش‌های او میان ایمان و بی‌ایمانی را توصیف می‌کند. رمان دختر کشیش نه تنها نسبت به سایر آثار جورج اورول بلکه نسبت به زمانه‌ی خود هم اثری جسور و متفاوت محسوب می‌شود و اورول مانند همیشه سنت‌ها و سیاست‌های کلیسای کاتولیک را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد.

جملات برگزیده از کتاب دختر کشیش:

- چهره بى‏‌رنگ دوروتى بى‌‏رنگ‏تر شده بود و احساس مى‌‏کرد میلى به صبحانه ندارد. نامه را در جیبش فرو کرد و به اتاق غذاخورى رفت. اتاقى کوچک و تاریک که به نحو ناخوش‌آیندى روى آن کاغذ دیوارى کشیده بودند و اثاثه آن مانند اثاثه سایر اتاق‏‌هاى خانه کشیش از ته‏‌مانده‌‏هاى سمسارى‏‌ها بود. اثاثه اتاق البته زیبا بود ولى آن‏قدر مستعمل شده بود که تعمیرشان نیز ممکن نبود و صندلى‌‏ها به قدرى موریانه خورده بود که تنها زمانى جرأت نشستن روى آ‌ن‏‌ها را مى‌‏کردى که از ماهیت و کیفیت صندلى‌‏ها اطلاع نداشته باشى.

- این طور نبود که کشیش بدى باشد، خیر، مانند دیگر کشیشان بود. در اجراى وظایفى که به عهده یک کشیش قرار داشت فوق‌‏العاده صادق بود، شاید کمى هم صادق‏‌تر از حدودى که یک کشیش در منطقه‌ای کوچک چون نایپ هیل باید باشد. خدمات کلیسایى خود را در حد مطلوب عرضه مى‌‏داشت، زیباترین خطبه‌‏ها را موعظه مى‏‌کرد و هر چهارشنبه و جمعه در ساعات پیش از طلوع آفتاب از خواب برمى‏‌خاست و براى مراسم عشاى ربانى آماده مى‏شد. اما هر کشیشى در خارج از چهاردیوارى کلیسا وظایفى بر عهده دارد که او نسبت به آن‏‌ها کاملاً بیگانه بود.

در بخشی از کتاب دختر کشیش می‌خوانیم:

دوروتى در خوابى بى‏رؤیا با این احساس که از میان مغاکى عظیم بیرون کشیده مى‏‌شود و هر لحظه بر شدت نور افزوده مى‏گردد با نوع خاصى از آگاهى و هوشیارى بیدار شد.

چشمانش هنوز بسته بود، اما به هر حال پلک‌‏هایش حجاب قدرت‏مندى در برابر نور نبود و سپس بى‌‏اختیار شروع به پلک زدن کرد. از آن‏جا که خوابیده بود به خیابان نگاه مى‌‏کرد خیابانى دنگ گرفته اما زنده و سرحال با فروشگاه‌‏هاى کوچک و خانه‏‌هایى تنگاتنگ با امواج انسانى، ترامواها و اتومبیل‏‌هایى که از هر دو سوى خیابان در حرکت بودند.

اما با این حال به طور کامل نمی‌شد گفت که او به خیابان نگاه مى‌‏کرد، زیرا آن‏چه را که در برابر چشمان خود مى‌‏دید اعم از انسان‌‏ها، ترامواها و اتومبیل‌‏ها، قابل بازشناسایى براى او نبود، او درنمى‌‏یافت که این‌‏ها موجوداتى در حال حرکت هستند، حتى موجودیت آن‏‌ها را حس نمى‏‌کرد. او تنها نگاه مى‌‏کرد، همان‏طور که یک حیوان نگاه مى‌‏کند: لاادراک و تقریبا بدون هوشیارى. هیاهوى برخاسته از خیابان همهمه مردم، بوق اتومبیل‏‌ها، چرخش سنگین آهن بر روى ریل که چون جیغ به گوش مى‏‌رسید در مغزش جارى بود ولى همه این اصوات تنها بازتاب فیزیکى داشت نه بیش‏تر. مشاهداتش فاقد اسم بودند و نامى نداشتند که موجودیتشان را بشناسانند، درکى از زمان و مکان نداشت، درکى از بدن خویش یا حتى موجودیت خویش نیز نداشت.

مع‏هذا به تدریج قوه ادراکش تیزتر و تیزتر شد. جریان اشیاى متحرک از مرز چشمانش گذشته و به صورت تصاویرى جدا و بى‏‌ارتباط از یک‏دیگر به مغزش جارى شد. حال شروع به نگاه کردن به شکل اشیا کرد و البته هنوز آن‏چه مى‏‌دید فاقد نام و هویت بود. از برابر دیدگانش یک چیز باریک و کشیده عبور کرد. به نظرش آمد که روى چهار چیز دیگر عبور مى‏‌کند و به دنبال خود یک شى‏ء مربع شکل را مى‌‏کشد و این شى‏ء مربع شکل بر روى دو دایره متعادل قرار داشت. دوروتى عبور این شى‏ء را مى‏‌دید و به ناگاه و خودکار یک کلمه به مغزش خطور کرد، این کلمه «اسب» بود. کلمه اسب از مغزش محو شد لکن دیگربار با ترکیب کامل‏‌ترى به مغزش بازگشت «آن یک اسب بود» و به دنبال آن کلمات دیگرى جارى شدند «خانه»، «خیابان»، «تراموا»، «اتومبیل»، «دوچرخه» و ظرف چند دقیقه بعد براى آن‏چه در برابر چشمانش قرار مى‌‏گرفت، نامى داشت. او کلمات «مرد»، «زن» را بازشناسى کرد و به مفهوم آن‏‌ها اندیشید و حال مى‏‌توانست تفاوت میان موجود جاندار و بى‌‏جان را تشخیص دهد، تفاوت میان انسان و اسب و مرد با زن را دریابد.

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتابکتاب دختر کشیش
نویسنده
مترجممهدی افشار
ناشر چاپیانتشارات جامی
سال انتشار۱۳۹۴
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات352
زبانفارسی
شابک978-600-176-043-3
موضوع کتابکتاب‌های داستان و رمان اجتماعی خارجی
قیمت نسخه الکترونیک

نقد، بررسی و نظرات کتاب دختر کشیش

Mohadese Yaghobi
۱۳۹۹/۱۱/۰۲
اولین کتابی بود که از این نویسنده میخوندم و خیلی جذب داستانش شدم
بیان حقایق تلخ به گونه‌ای که با داستان همراه بشی و دلزده نشی خودش یه هنره که بنظرم جورج اورول جز همون نویسنده هاست
مهسا شکرنژاد
۱۳۹۹/۱۱/۲۹
دوسش داشتم خیلی پیام داشت این کتاب، اینکه خیلی از ماها ترس از رها کردن عقاید مذهبی و خرافیمون داریم، از جورج اورول کمتر از این کتاب انتظار نمیرفت. خیلی دوسش دارم جرج اورول رو🌹
الهام. ت
۱۳۹۹/۰۷/۰۲
فقط جورج اورول میتونه کاری کنه که یک شب تا صبح خواب ببینم دارم تو خیابونهای لندن گدایی میکنم
کلا کتابهاش تلخی خاصی رو به ذهن تزریق میکنه که چون حقیقت داره برامون خوش آیند نیست
شبنم بیرانوند
۱۳۹۸/۱۰/۱۴
کتاب بسیار جالبی بود درباره اینکه چگونه دیدگاه ونگرش انسان تغییر میکند... وقسمتی از کتاب که وضعیت انسانهای بی‌خانمان را توصیف میکند فوق العاده بود.
فروزان لطفی
۱۳۹۸/۰۹/۲۲
کتاب سرگرم کننده و خوبیه. من قبلا خوندمش. با یه ترجمه دیگه ولی در کل همه‌ی کتاب‌های آقای جورج اورول قشنگه و من دوستشون دارم و کاملا سلیقه‌ای هستش
Masoud Hoseyni
۱۳۹۹/۰۷/۲۶
باسلام. درکل نوع نگارش جورج اورول اینطوریه که ناخواسته باداستان همراه میشی ولحظه به لحظش رو حس میکنی.. یادش جاوید
S H
۱۴۰۰/۱۰/۲۸
کتاب‌های جورج اورول همیشه فوق العاده هستند. این کتاب هم جزء یکی از تاثیر گذارترین کتاب هاست که فضای متفاوتی دارد.
mahsana banoo banoo
۱۴۰۱/۰۸/۱۸
تلخ و آموزنده و آشنا مثل سایر کتابهای اورول
سمیه ترقویی
۱۳۹۸/۱۰/۱۱
خیلی کتاب‌های مسخره‌ای بود
مشاهده همه نظرات 9

راهنمای مطالعه کتاب دختر کشیش

برای دریافت کتاب دختر کشیش و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.