معرفی و دانلود کتاب خیرگی
برای دانلود قانونی کتاب خیرگی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب خیرگی
ادبیات معاصر ایران داستانهای خواندنی زیادی دارد. کتاب خیرگی یکی از همین داستانهای موفق است که به قلم علیرضا سیف الدینی نوشته شده. نویسنده در این داستان ما را با روایت دختری به نام پرینسا آشنا میکند که برای به دست آوردن شغلی تازه راهی دیار مادری خود تبریز شده. اما در ادامهی راه و با ورود او به یک قهوهخانهی قدیمی و البته عجیب، حوادث سمتوسوی دیگری به خود میگیرند.
دربارهی کتاب خیرگی
بعضی از جذابترین داستانها و روایتها از دل حوادث اتفاقی و پیشبینینشده به دنیا میآیند. داستان کتاب خیرگی نیز یکی از همان روایتهای غافلگیرکننده است. علیرضا سیفالدینی نویسندهای که قبلتر او را با آثاری همچون «پلنگ خانم تنهاست» و نقد و ترجمههای موفق میشناختیم، حال، در اثر داستانی تازهی خود که با تلاش انتشارات نیماژ تهیه شده، دوربین روایت را به دست یک دختر جوان میدهد تا برشهای از سرگذشت و روایتهای تاملبرانگیز او را بخوانیم.
همهچیز به ظاهر ساده شروع میشود. پرینسا، دختر و راوی اصلی داستان راهی زادگاه و دیار قدیمی خود شده تا به زندگیاش سروسامانی بدهد و کاروبار تازهای ترتیب دهد. او به تازگی شغلی در یک شیرخوارگاه پیدا کرده و خانهی کوچکی نیز به ارث برده. همهچیز برای ورق خوردن برگ تازهای از زندگی پرینسا آماده است. اما پرینسا نمیداند که این سرنوشت تازه، او را وارد چه ماجراهای پرپیچوخمی خواهد کرد. پای راوی داستان در ادامه به یک قهوهخانهی قدیمی باز میشود؛ قهوهخانهای که همه آن را با نام جزیره میشناسند. قهوهخانهی جزیره، پر است از مشتریهای ثابت؛ انسانهای ماتمدیده و شکستخوردهای که با جمع شدن کنار یکدیگر، غصههای خود را تاب میآورند. صاحب این قهوهخانه نام جان لنین را بر خود گذاشته و مشتریان همیشگی جزیره را «اهالی» مینامد؛ اهالیای که هرکدام قصهها و روایتهای متفاوتی دارند و پرینسا را نیز به پیگیری سرگذشت پرماجرای خود دعوت میکنند. اما تمامی شخصیتهای این داستان در یک ویژگی و خصلت مشترکاند. همگی آنها عاشق گذشته هستند و جز پرداختن به گذشته کاری ندارند. در حقیقت اهالی این قهوهخانه که دستآویز و راه نجاتی برای خود نیافتهاند تنها به گذشته آویزان میشوند و از آن آرامش و تسلا میگیرند. همین موضوع در ادامه، سرگذشت پرینسا را به میان میکشد و جزئیات تازهتری را از زندگی او برای خوانندگان رو میکند.
نویسندهی کتاب خیرگی در کنار روایت پرکشش داستانی خود، مفاهیم فرامتنی مختلفی را دنبال میکند. او با به تضاد کشیدن دنیای بیرون و درون این قهوهخانه، بیش از هرچیز به سراغ دنیای پرتناقض انسانها میرود و از تفاوتهای ظاهر با آن چه در دل افراد میگذرد، میگوید. خالق داستان خیرگی با ترسیم شمایل زندگی ما در قالب یک قهوهخانهی متروک تصاویر آشنای بسیاری را برای خوانندگان خود ترسیم میکند و با خلاقیت و بازی در فرم، زیباییهای ادبی میآفرینند. در نهایت روایتهای متناوب این داستان یکی پس از دیگری و همچون قطعات پازل همدیگر را تکمیل میکنند و سرنوشتهای جداافتادهازهم، مثل رشتههای یک طناب به همدیگر میرسند. کتاب خیرگی را نشر نیماژ منتشر و روانهی بازار کتاب کرده است.
کتاب خیرگی برای چه کسانی مناسب است؟
علاقهمندان به رمانهای فارسی معاصر از خواندن این داستان لذت خواهند برد.
در بخشی از کتاب خیرگی میخوانیم
یخ کف سالن با گرمای بخاری آب شده بود و زینال همهی آبها را جارو کرده بود. منصور برای تعمیر ترکیدگی لولهی آبدارخانه لولهکش (آشنا بود؛ قبلاً برای ادارهی آبیاری کار میکرد. «خوشبختانه لوله روکار است.») آورده بود. جانلنین خیره به تکهچوبی که هنوز روی میزش بود به قلیانش پک میزد. تکهچوب نمیگذاشت فکر کند که ماجرای صبح را خواب دیده. صادق (گهگاه به تکهچوب روی میز جانلنین نگاه میانداخت) برای جفری لاتون تعریف میکرد (هم پشیمان بود که تعریف میکند، هم تعریف میکرد) که تکهگچی را که روی میزش افتاده بود، توی پاکت گذاشته و به زنش هدیه داده. میگفت که زنش عاشق طعمِ گچ است؛ مخصوصاً گچهای کهنه و قدیمی. جفری لاتون ساکت و بیصدا لبخند میزد. بهروز (هنوز وزن مرد جوان را روی پشتش احساس میکرد) خمیازه میکشید و یکدرمیان شانههایش را میمالید.
ویلیام یکریز تکرار میکرد: «در روح او معمایی هست که از آن رنج میبرد.» تقی طلعت دست از نوشتن کشیده بود و بیآنکه به ویلیام نگاه کند، فکر میکرد: بعضی جملهها مثل یک درِ بستهاند، اما کسی که آن را درک میکند، کسی نیست که با کلید بازش کند، از توی در رد میشود. اما بعضیها که نه کلیدی دارند و نه میتوانند از توی در رد بشوند، آن را تکهتکه میکنند. باز تنها چیزی که در دستشان میماند تکهای از آن در است. ویلیام از توی در رد میشود، اما چرا؟ اصلاً اینجا در چه معنایی دارد، جز اینکه خود جمله تداعی چیز آشنایی باشد. انگار کسی جملهی آشنایی را چند بار خوانده باشد یا احساس آن را چند بار احساس کرده باشد یا صحنهی آن را چند بار دیده باشد (شاید برای همین سروصدا نمیتوانست حواسش را پرت کند). مثل منظرهای که اسد، بیخبر از اتفاقی که صبح افتاده بود و خودِ او هم در آن نقش داشت، آن را همان طور که سیگار میکشید، از پشتِ خطی میدید که با دو انگشتش روی بخار شیشهی پنجره کشیده بود و در انتهای خط یک نقطه گذاشته بود.
فهرست مطالب کتاب
بخش یکم
فصل یکم
1. جزیرهی جانلنین و اهالی
شبِ اول ورودِ پرینسا به زادگاهش
فصل دوم
2. غریبه
نریمانِ نریمان
فصل سوم
3. میتوانی امشب من را ببری خانهاش؟
اسم من را جزو قربانیها نوشتهاند
فصل چهارم
4. میگفت من سرِ کسی کلاه نگذاشتم
چرا گاهی آدمها بهشدت به گذشته احساس نیاز میکنند؟
فصل پنجم
5. برگردیم؟ جدی میگویی؟
توانستید آقای طلعت را ببینید؟
بخش دوم
فصل ششم
6. جانلنین، امیر، میر
ولی من سومینبار است که شما را میبینم
فصل هفتم
7. نمیدانستم
راستش دارم به این خانه فکر میکنم
بخش سوم
فصل هشتم
8. دیدار و گفتوگوی جانلنین با جیران در «جزیره» ای در جنوبِ شهر
کجا زندگی میکردید؟
فصل نهم
9. شرط دوم؟
الان چه حسی داری؟
فصل دهم
10. گاهی فقط زن میتواند یک مرد را آدم کند
زشت نیست بیاییم آنجا؟
فصل یازدهم
11. وقتی از خودت فرار میکنی، کجا میروی؟
حتماً تو راهاند
فصل دوازدهم
12. جشنِ بدونِ موسیقی به چه درد میخورد؟
انتشار اولین شمارهی روزنامه
فصل سیزدهم
13. جشن تولد بیستوهشت سالگی «جزیره»
کاش ما از این خواب بیدار نشویم
بخش چهارم
هفت سال بعد
1. مرد ناشناس
2. حضور در همیشهی دنیا
3. بهروز و هاشم
4. او دیگر برنمیگردد؟
5. خیرگی
6. صداقت سادگی نیست!
7. ببخشید، من عجله دارم
8. طلوع ماه نو
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب خیرگی |
نویسنده | علیرضا سیف الدینی |
ناشر چاپی | انتشارات نیماژ |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 552 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-367-775-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |