معرفی و دانلود کتاب جادوی اپ سیزده!
برای دانلود قانونی کتاب جادوی اپ سیزده! و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب جادوی اپ سیزده!
نوجوانانی که طرفدار آثار تخیلی و فانتزی هستید خواندن کتاب جادوی اپ سیزده! را از دست ندهید! مریم حاجی لو در این کتاب سرگذشت دختری ده ساله به نام دانا را شرح میدهد که برای رهایی از غم و اندوه از دست دادن مادرش، به وسیلهی برنامهای مجازی به دنیایی دیگر سفر میکند و اتفاقات ترسناک و هیجانانگیزی برایش رخ میدهد.
دربارهی کتاب جادوی اپ سیزده!
ادبیات کودک و نوجوان در کشور ما نه تنها تاریخچه و سابقه بسیار طولانی دارد بلکه به عنوان یکی از درخشانترین گونههای ادبیات محسوب میشود. مریم حاجی لو کتاب جادوی اپ 13 را برای نوجوانان، به ویژه آنهایی که در قرن 21 زندگی میکنند و بیشتر ساعات خودشان را درگیر شبکههای اجتماعی و فضای مجازی هستند به نگارش درآورده است.
داستان این کتاب با ماجرایی بسیار دردناک آغاز میگردد؛ سرگذشت دختری به نام دانا که مادرش را از دست میدهد و دنیا و تمام آرزوهایش بر روی سرش خراب میشود. از نظر دانا مرگ به معنای سفر به سرزمین دیگری است و با همین روش نبود مادرش را در زندگی میپذیرد.
دخترک در ده سالگی و در آستانهی مرگ مادرش از او یک تبلت هدیه میگیرد که بر روی آن اپلیکیشنی عجیب به نام سیزده وجود دارد. دانا دختری بسیار رؤیاپرداز است و وقتی این اپلیکیشن را کشف میکند به وسیلهی آن به دنیایی دیگر سفر کرده و اتفاقات شیرین، هیجانانگیز و حتی ترسناکی برای او رخ میدهد.
پس تنها راهحلی که برای عبور دانا از این بحران و اتفاقات تلخ زندگیاش وجود دارد، یک نرمافزار مجازی است. همین موضوع به ظاهر ساده، منجر به همراهی احساسات نوجوانان امروزی میشود و خواندن این رمان را برایشان جذاب میکند. شیوهی نگارش این کتاب برخلاف آثار غربی که منجر به نگرانیهای والدین در مواجهه با یک اثر فانتزی میشود، کاملاً مناسب نوجوانان میباشد و مطابق شرایط سنی آنان نوشته شده است.
کتاب جادوی اپ سیزده! برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب برای کودکان و نوجوانان طرفدار سبک فانتزی و ترسناک جذاب و خواندنی خواهد بود.
با مریم حاجی لو بیشتر آشنا شویم:
نویسندهی این کتاب در سال 1358 متولد شده و در دو رشتهی چاپ و سینما تحصیل کرده است. مریم حاجیلو برای داستانهای راه برفی، نیمهشب و نرگسها در بهار میمیرند، موفق به اخذ دیپلم افتخار و لوح تقدیر شد. وی سالهاست که در آمریکا زندگی میکند و کتاب جادوی اپ سیزده یکی از تازهترین آثار وی در زمینهی ادبیات نوجوان محسوب میشود.
در بخشی از کتاب جادوی اپ سیزده! میخوانیم:
آنقدر رفت و رفت تا رسید به خیابانی که هزاران گاو چاق و چله پراکنده بودند در آن. با ولع مشغول خوردن ذرتهای ریخته بر کف خیابان! ذرتهایی که هر دانهاش به درشتی یک بند انگشت بود. گاوها بدون مکث آنها را میبلعیدند و انگار هرچه میخوردند سیر نمیشدند. فکر کرد چرا ذرت؟! مگه نباید علوفه بخورند؟
بعد یاد مستندی افتاد که روزی با پدر در حال تماشایش بود. فیلم، گاوهایی را نشان میداد که عادت کرده بودند به جای علف، با ذرتهای هورمونی شکمشان را پر کنند. این، برای گاوداران به صرفهتر بود. اقتصاددانان هم پیشبینی کرده بودند روزی خواهد رسید که هیچ یونجه و کاه و چمنی روی زمین نماند. فقط ذرت خواهد بود و ذرت! آن هم نه ذرت معمولی! پس بهتر بود به ذرت خوری هر چه زودتر عادت کنند همه. ذرت میآمد و همه جا را تسخیر میکرد. کاریاش هم نمیشد کرد. مقاومت، نه فایدهای داشت، نه دلیلی.
به گاوها نزدیکتَر شد تا مطمئن شود چیزی که میبیند حقیقت دارد. بیتوجه به او مشغول نشخوار بودند. دولا شد و مشتی ذرت برداشت و آورد جلو صورتش. ناگهان ذرتها به حرکت در آمدند و تبدیل شدند به کرمهای سیاهی که کف دستش وول میخوردند. بعد، از دستها و بازوها بالا رفتند. بالا و بالاتر! مورمورش شد. دستش را تکان داد. کرمها ریختند روی زمین، اما خیلی زود، از دل هر کدام، میلیونها کرم دیگر بیرون جهید و آوار شد برسر گاوها. شروع کردند به بالا رفتن از دست و پای حیوانها. دانا نگاهش را کشید طرف صورت گاوها. با چشمهای مات و بیحال، خیره شده بودند به او. بعد ناگهان تبدیل شدند به آدمهایی که دهانشان را از ذرت پر کرده بودند و میجویدند. دانهها از گوشه دهان بیرون میریخت، ولی آنها توجهی نداشتند بهش. با عجله قورت میدادند و سعی داشتند بیشتر و بیشتر بخورند. حدقه چشمهایشان کاملا سفید بود و بی روح. سیاهی نداشت.
دلش هری ریخت پایین. چند قدمی به عقب برداشت تا دور شود. آدمها هم همان طور که از دست و دهانشان ذرت میریخت، پا به پایش آمدند. نمیدانست آنها از جانش چه میخواهند. روبرگرداند و شروع کرد به دویدن در خیابان. آنقدر رفت تا خودش را جلو در خانهشان یافت. در را با پا هل داد به عقب. در صدا کرد. باز شد. نفس زنان خودش را انداخت توی خانه. در را پشت سرش قفل کرد. برای محکم کاری، میز را کشید پشت آن و مطمئن شد پنجرهها باز نباشند. حالا دیگر هیچ راهی برای رخنه آن جانوران آدم نما، باقی نمانده بود. پاهایش از خستگی و ترس میلرزید. تکیه داد به دیوار و انگار که از حال رفته باشد، همانطور چسبیده به سه کنج، خودش را کشید پایین و نشست روی زمین تا نفسش بالا بیاید.
خانه غرق سکوت بود. حالش که جا آمد بلند شد. مادرش را صدا کرد.
مامان! مامان! خونهاید؟
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب جادوی اپ سیزده! |
نویسنده | مریم حاجی لو |
ناشر چاپی | انتشارات نیستان |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 249 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-208-691-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان ترسناک نوجوان |