معرفی و دانلود کتاب جادوگری که جادوگری نمیدانست
برای دانلود قانونی کتاب جادوگری که جادوگری نمیدانست و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب جادوگری که جادوگری نمیدانست
کتاب جادوگری که جادوگری نمیدانست، دربردارندهی چهار داستان کوتاه با مضامین تخیلی و فانتزی است. کاظم سلطانی این چهار داستان را در سالهای مختلف زندگی خود از کودکی تا بزرگسالی نوشته است و همین بر جذابیت سیر تکاملی داستانها میافزاید.
یکی از گونههای جذاب در داستاننویسی، جادو و جادوگری است که طرفداران فراوانی دارد و افراد بسیاری را به سوی خود میکشاند. در ایران اغلب تصور میکنند که مسائل مربوط به جادو متعلق به غربیها است که تصوری اشتباه است. در اساطیر و ادبیات ایران از دیرباز جادوگران حضور پررنگی داشته و دارند.
میتوان چنین برداشت کرد که یکی از دلایل نوشتن مجموعه داستان «جادوگری که جادوگری نمیدانست» نیز یادآوری این نکته است که ادبیات جادوگری و فانتزی تنها متعلق به جهان غرب نیست و در ایران به فراوانی وجود داشته است و میتوان داستانهای جذابی در این سبک نوشت.
کتاب حاضر چهار داستان دارد و کاظم سلطانی تلاش کرده است تا در تمامی آنها از عنصر جادو استفاده کند. داستان نخست که در سال 1388 نوشته شده «جادوگری که جادوگری نمیدانست» نام دارد. این داستان دربارهی دختری به نام آدا است که در خانوادهای جادوگر زندگی میکند. او قبل از اینکه به سن رشد برسد با استفاده از وسیلهای جادویی، خود را به دردسر میاندازد. دردسرهایی که با چاشنی طنز مطرح شده و به حضور جادوگران در ایران میپردازد.
داستان دوم با نام «توپ یادگاری عمو نوروز» در آذر 1356 نوشته شده است. در این داستان امیر پسر نوجوانی است که توپی رنگارنگ پیدا میکند و متوجه میشود متعلق به عمو فیروز است. داستان بعدی هم که در همین سال نوشته شده است «عینکی بر چشمان حمید» نام دارد. مادر حمید برای او عینکی میخرد و حمید با این عینک محیط اطراف خود را به گونهی دیگری میبیند.
داستان پایانی در سال 1397 به رشتهی تحریر در آمده است و «از کهکشان راه شیری» نام دارد. این داستان دیدگاه نویسنده را در خصوص تنهایی بشر با چاشنی تخیلی و طنز نشان میدهد.
کاظم سلطانی را بیشتر بشناسیم:
کاظم سلطانی در سال 1369 در رشتهی کارگردانی سینما فارغ التحصیل شد و در سال 1373 مجلهای با عنوان «در آستانه فردا» منتشر کرد که پس از 9 سال فعالیت تعطیل شد.
او فعالیتهای بسیاری برای آشنایی مردم با فرهنگ ایران انجام داد که میتوان به تأسیس انجمن یادگار نیاکان ما، ساخت مستندی درخصوص شاگردان کمال الملک، ساخت مستندی با عنوان «ایران، سرزمین تمدنها»، ساخت فیلمی نیمهبلند سیاه و سفید اسکوپ با اقتباس از شاهنامهی فردوسی و... اشاره کرد.
از سال 1382 این نویسنده آموزش داستاننویسی را شروع کرد و به نگارش چندین فیلمنامه روی آورد که از میان آنها میتوان به مواردی مانند آخورین، دختر مغرور، خونیرث، عقابی بر فراز قفقاز، در اعماق قلب من و... اشاره کرد.
استقبال بسیار زیادی از آموزشهای داستاننویسی سلطانی صورت گرفت و او در ابتدا آموزشگاه داستاننویسی ویکتورهوگو و پس از آن «انتشارات ویکتورهوگو» را برای حمایت از نویسندگان نوظهور تاسیس کرد.
کاظم سلطانی در طول این سالها آثار بسیاری منتشر کرده است اما در میان آنها میتوان به تاریک از عشق، داستانهای دست چپ، غرامت دل، زورق کوچک، پل شکسته، چوپان دهکده، قلب باوفا، سنگها همچنان خواهند چرخید، اوه چه رفاقتی و... اشاره کرد.
در بخشی از کتاب جادوگری که جادوگری نمیدانست میخوانیم:
امیر با اطمینان گفت : درست است که ما هر سال عید نوروز را جشن میگیریم و از عمو نوروز حرف میزنیم ولی واقعا عمو نورزی وجود ندارد. اگر هم وجود داشته باشد صدها سال پیش بوده نه حالا. من در شاهنامه فردوسی خواندهام وقتی نوبت به سلطنت جمشید شاه رسید، جمشید شاه که مردی دانا بود، هنر و صنعتهای مختلفی را به مردم یاد داد. خانه، گرمابه و کاخ ساخت و علم پزشکی را هم بنیاد کرد. جشن نوروز را هم بعد از پیروزی بر دیوها بپا کرده و در نتیجه جشن نوروز از آن سالها باقی ماند و عمو نوروز هم اگر وجود داشته باشد حتما در آن سالها زندگی میکرده نه حالا. حالا دیگر عمو نوروزی وجود ندارد. به قول آقا معلم ما، عمو نوروز جزء داستانهای قدیمی ست. یعنی رستم و سهراب یا جمشید شاه و کیومرث و ایرج... اما چون ما هر سال نوروز را جشن میگیریم، عمو نوروز را هم به یاد میآوریم. یک پیرمرد خوب که ما هیچوقت او را نمیبینیم. همیشه در خواب هستیم که عمو نوروز مثل نسیم میآید و میرود. همین است که من فکر میکنم عمو نوروز وجود ندارد. بنظرم این خیال ماست.
صاحب مغازه که شیفته حرفهای امیر شده بود گفت: چه حرفها میزنی! عمو نوروز همیشه بوده و هست و توی دنیا میگردد. منتهی وقتی زمستان تمام میشود و ننه سرما میرود، عمو نوروز میآید و درختها را سبز میکند. مگر ندیدی وقتی مادرت توی بشقاب، سبزی سبز میکند، چطور رشد میکند و سبز میشود؟ اگر نفس عمو نوروز نباشد چیزی سبز نمیشود. من به زنده بودن عمو نوروز اطمینان دارم اما کسی نمیتواند او را ببیند. این توپ را هم عمو نوروز یادگاری به من داده. من خواب بودم که عمو نوروز آمد. فهمیدم که توپ را او آورده. چون تا به حال من چنین توپی ندیده و نداشته ام. من
فهرست مطالب کتاب
داستان اول: جادوگری که جادوگری نمی دانست
داستان دوم: توپ عمو نوروز
داستان سوم: عینکی بر چشمان حمید
داستان چهارم: از کهکشان راه شیری
درباره نویسنده
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب جادوگری که جادوگری نمیدانست |
نویسنده | کاظم سلطانی |
ناشر چاپی | انتشارات ویکتور هوگو |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 80 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-96412-0-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان علمی و تخیلی ایرانی |