معرفی و دانلود کتاب به فردا فکر نمیکنم
برای دانلود قانونی کتاب به فردا فکر نمیکنم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب به فردا فکر نمیکنم
مرسده کسروی در کتاب به فردا فکر نمیکنم ماجرای زنی را روایت میکند که حکم اعدامش صادر شده و قرار است به زودی اعدام شود. این زن در روزهای آخر عمرش تصمیم میگیرد برای یک نویسنده نامهای بفرستد و خاطرات زندگیاش را برای او تعریف کند. خواستهی زن این است که نویسنده از روی نامهاش یک رمان بنویسد و به این ترتیب یاد او را در اذهان زنده نگه دارد.
دربارهی کتاب به فردا فکر نمیکنم
رمان اجتماعی قالبی از رمان است که حدود یک قرن پیش به ایران وارد شد و ذیل جنبش مشروطه و اندیشههای اصلاحی در ایران اوج گرفت. ترویج این شیوهی رماننویسی بیش از همه از طریق ترجمهی آثار مدرن غربی اتفاق افتاد. هدف از بهکارگیری سبک رمان اجتماعی، طرح مشکلات اجتماعی به شیوهای جدید بود، به نحوی که مخاطب با خواندن آن زاویهی جدیدی از مسائل جامعه را درک کند و با حقایق عموماً تلخ موجود در جامعه نسبتی واقعیتر برقرار کند.کتاب به فردا فکر نمیکنم اثر مرسده کسروی نیز یک رمان اجتماعی است.
در این رمان ماجرای زنی روایت میشود که به طبق حکم دادگاه قرار است به زودی اعدام شود. او که هماکنون در زندان است، آخرین روزهای عمرش را سپری میکند. یک روز او تصمیم میگیرد برای یک نویسنده نامهای بفرستد. او در این نامه زندگی خودش را روایت میکند و اتفاقهای مهمی را که برایش افتاده توضیح میدهد؛ همچنین در لابهلای خاطرات خودش، ماجراهای زنهای دیگری را که در زندان، همراه او زندگی میکنند، تعریف میکند. امید شخصیت اصلی داستان، یعنی زنی که در شرف اعدام است، این است که نویسنده از داستان او یک رمان بنویسد و به این ترتیب کاری کند که او پس از مرگش نیز در ذهن مردم باقی بماند. این زن اعلام میکند که از روزهای باقیمانده از عمرش انتظار خاصی ندارد و فکر نمیکند که برایش اتفاق خاصی بیفتد.
کتاب به فردا فکر نمیکنم مناسب چه کسانی است؟
این کتاب برای علاقمندان به رمانهای اجتماعی که رویکردی آسیبشناسانه دارند جذاب و خواندنی خواهد بود.
با مرسده کسروی بیشتر آشنا شویم
مرسده کسروی، نویسنده ایرانی در سال 1358 متولد شده است. از آثار او میتوان به کتابهای «نفر هفتم، حوض نقرهای مهتاب و زرد کادمیوم»اشاره کرد.
در بخشی از کتاب به فردا فکر نمیکنم میخوانیم
نوک ساغریهای دستدوز ورنی پدرم را دیدم که پشت سر خانم مدیر کلاه شاپو به دست و ساکت ایستاده بود. همیشه همان مدل، همان رنگ و همان جنس. یکی از بچههای کلاس کیف و کتابها و اثاث مرا آورده بود. خانم ناظم و مدیر از دفتر مدرسه بیرون رفتند. تنها که شدیم، پدرم آمد سمتم و کیفم را از دستم گرفت. از جا بلند شدم و دنبالش راه افتادم سمت در مدرسه. پدرم با قدمهای بلند میرفت و من برای رسیدن به او ناچار باید میدویدم. بیرون در مدرسه، سر خیابان به او رسیدم. در سکوت کنارش شروع به راه رفتن کردم. جرئت نداشتم، بپرسم برای چه وسط روز برای بردنم به مدرسه آمده بود. عرض خیابان را رد کردیم و به طرف مرکز شهر و درست عکس مسیر خانه به راه افتادیم. گفت: «شیوا جان مادرت بیمارستان حشمته. سیسییو. باید بریم اونجا.»
قلبم در سینه با سرعت نور شروع کرد به کوبیدن. ایستادم. آستین کت پدرم را گرفتم و با صدای لرزان و بغضآلود پرسیدم: «چرا بابا؟ مامان چش شده؟»
برای اولینبار عجز و استیصال را در صورت پدرم دیدم و حتی غم و اندوه. پدرم مردی بود که انسی با هیچکدام از این حسها نداشت. یا من اینطور فکر میکردم؟ میگفت، مردی که معدهای از آهن و کمری از شاخ گاومیش داشته باشد، خان است. همیشه سیاوش را به خاطر ادا و اطوارش موقع غذا خوردن مسخره میکرد. وقتی سیاوش ماهیچههای چربیدار توی بشقابش را سوا میکرد و میریخت کنار سفره بهش میگفت، سیاوش باجی. بارها و بارها در حضور من و برادرم به مادرم گفته بود که، خر نباشد، خر دیگر پالان نهیم رنگ دیگر...
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب به فردا فکر نمیکنم |
نویسنده | مرسده کسروی |
ناشر چاپی | انتشارات نیستان |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 331 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-208-026-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |