معرفی و دانلود رایگان کتاب باران
برای دانلود قانونی کتاب باران و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب باران
کتاب باران متشکل از شانزده داستان کوتاه به قلم علیرضا کبیری است که همگی در ژانر رئال قرار دارند. مجموعهای از روایتهای جذاب که با بیانی ساده و دلنشین به رشته تحریر در آمدهاند.
این مجموعه شامل داستانهایی است از تغییر ماهیت عشق به عادت، زندگی مادران کودکان اوتیسمی، خرافات، مرگ، قیام بیست هشت مرداد و چند حکایت از زندگی روزمره افرادی که قادرند سوالاتی اساسی را در ذهن شما ایجاد کنند.
در بخشی از کتاب باران میخوانیم:
ملیحه میگفت با چشمان خودش روح آقاجان را در انباری دیده، که کنار گنجه قدیمی مادربزرگ دست به عصا ایستاده بود و داشت سیگار میکشید. بعد آلبوم را جلوی من گذاشت و گفت: "این آلبوم پر از عکسای قدیمیه، هیچ کدوم از آدمایی که تو این عکسا میبینی زنده نیستن. همهشون مردن" گفتم: "سرانجام همهی آلبومهای خانوادگی همینه" پرسید: سرانجام یعنی چه، گفتم: "یعنی پایان یعنی آخر یعنی عاقبت... همهی عکسها، روزی گور نمایان هستن برای آیندگان" و بعد فهمیدم که باز سوال دارد و جمله آخرم را نفهمیده، سریع پرسیدم:
"حالا کی گفته به اینا دست بزنی؟" گفت: "روی میز بود بخدا"
خواستم بگویم قسم نخور. اما دیدم ممکن است دوباره سوال پیچم کند. چند دقیقهای آلبوم را ورق زدم و زیر چشمی ملیحه را نگاه میکردم که به من زل زده بود. راست میگفت، در هیچکدام از عکسها کسی زنده نبود. نه حاج اسماعیل که در صد و دو سالگی مرده بود و نه دایی نادرش که جوان مرگ شده بود. همهشان مرده بودند. آلبوم را بستم. رو به ملیحه کردم و گفتم: اینارو نبین، و بعد چَشمم به عصای آقاجان افتاد که کنار چراغ نفتی به دیوار تکیه داده بود. به ملیحه گفتم عصا اینجا چیکار میکند. گفت که از انباری آورده و میترسد که سرجایش بگذارد. عصا را برداشتم و به سمت انباری رفتم. در را باز کردم. بوی سیگار میآمد. کنار گنجه را دیدم که آقا جان ایستاده و دستش را روی کمرش گذاشته و سیگار میکشد. عصا را به دستش دادم و گفتم آقاجان، انباری کوچیک است بوی سیگارتان همه جا را پرکرده. آقا جان که حالا عصا به دست داشت، راه گلویش را صاف کرد و گفت: "به ملیحه گفتی؟"
فهرست مطالب کتاب
عادت (روایت اول)
عادت (روایت دوم)
ملیحه
شیرین
پری
نادر
زهرا
میلاد
ثریا
اوس مرتضی
چمدان
باران
من به کندی شلیک کردم
مادام ژغه
اختر
اسکله
رشت (روایت اول)
رشت (روایت دوم)
رشت (روایت سوم)
رشت (روایت چهارم)
رشت (روایت پنجم)
رشت (روایت ششم)
رشت (روایت آخر)
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب باران |
نویسنده | علیرضا کبیری |
ناشر چاپی | انتشارات صالحیان |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 64 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-214-314-5 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |
داستان ملیحه، اوس مرتضی، ثریا و اختر تاثیر گزار بودند.
علت اسم داستانهای باران و چمدان چه بود؟
در داستان زهرا، زمان نوزده روز بعد پایان جنگ سال ۶۹ نمیشود.
علت از در استفاده اسم نادر اکثر داستانها چه بود آیا داستانها به هم ربط داشتند، من نتوانستم ارتباطی بیابم
غلط املایی هم داشت، جول و پلاس، آزارده، خدا بیامورزم.
جاهایی الف اضافه آورده شده، مثل اتاق اش، تیز اش، ذوقاش، چشماناش
و جاهایی الف حذف شده، مثل زده ست، نگفته ست.
در کل به نظرم بعضی داستانهایش ارزش خوندن داره