معرفی و دانلود کتاب ایوار
برای دانلود قانونی کتاب ایوار و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب ایوار
کتاب ایوار نوشتهی محمداسماعیل حاجی علیان، مجموعهای از داستانهای فارسی است که در روزهای انقلاب 57 و در هیاهوی اعتراضات خیابانی و در آن زمانی که هنوز نویسنده به دنیا نیز نیامده بود، رخ میدهد.
این کتاب اقتباسی بر حقیقتِ به زیر کشیدن مجسمه محمدرضا پهلوی در جریان انقلاب اسلامی در روز هشتم بهمن ماه محسوب میشود که سعی دارد فضایی رئال را همراه با درامی خانوادگی درآمیزد تا نویسنده در متن یک داستان وضعیت محور قرار گیرد که در عین حال شخصیت محور نیز به شمار میآید.
حاجی علیان این روزها یکی از موفقترین نویسندگان استان سمنان است که در پنج سال اخیر به طور متوسط هر سال یک کار ارائه داده و عمده آثار او مانند ایوار موفقیتهایی برای او به همراه داشتهاند. ایوار رمان تقدیر شده جشنواره سراسری داستان و رمان انقلاب اسلامی است و در فضایی دور از رئالیسم جادویی سعی در توصیف حالات افرادی دارد که برای به پائین کشیدن مجسمه محمدرضا شاه تلاش دارند.
وجه مشترک کارهای حاجی علیان رگههای بومی در کارهایش است که همیشه لهجه و گویشهای استان سمنان را در کارهایش میتوان دید این امر او را به نویسندهای شاخص بدل کرده چرا که معتقد است برخلاف نظر برخی نویسندگان شهرستانی، نقاطی که بومی گرایی در کارها بیشتر رعایت میشود، لازمه موفقیت در کار هستند و هیچگاه رگههای بومی گرایی در کار باعث تخریب آن نزد افکار عمومی نمیشود.
در بخشی از کتاب ایوار میخوانیم:
صدای ترمز بیوکِ مشکیِ فرماندهی که بر تن حیاط شهربانی میسُرد، سگلرزه میافتد به جان زمین و زمان. شَتَرَق... شترق... شترق... پا میچسبانند و سلام میدهند. او بیاعتنا میگذرد و درِ دفترش را باز میکند. افسر مسئول دفترش بلند میشود، صندلی را عقب میدهد، پا میچسباند، و سلام میدهد. فرمانده بیاعتنا وارد دفتر کارش میشود. صدای بسته شدن محکمِ در پشت سرش دور میخورد توی سالن تا پچپچی لرز کند به تن دیوارهای شهربانی.
مسئول دفتر، که ستوان یکم است، خودش را ول میدهد روی صندلیاش و میلاید: «بیچاره شدیم... این امروز چِشه؟!» صدای زنگ میآید و خلوتش را به هم میریزد. سیخکوب میشود و زیرجلکی میلاید: «شروع شد... خدا به خیر کنه!» میرود سمت در. دستش رضا نیست که دستگیره را توی مشتش بگیرد. تف و لعنت میکند به خودش و در را باز میکند. همان توی چهارتاقی در، شَتَرَق، پا میچسباند و باز اعتنایی نمیبیند. دل و جرئت پیدا میکند و میپرسد: «امری داشتید قربان؟»
افسر نگهبان دیشب کدوم خری بوده؟!
بله قربان!؟ ... سروان جان ...
صداش کن گوساله رو!
بله قربان! ... چشم قربان!
شترق پا میکوبد و نفس تازه میکند که شرّ از سرش گذشته است. برمیگردد، میزند بیرون، و در را پشت سرش میبندد تا راحتتر نفسش را فرو بدهد توی ریههای سگمصب؛ که تا این را میبینند اینقدر قالب تهی نکنند و مثل آدمیزاد هوا را پمپاژ کنند تا او هم دلش قرار بگیرد. از چَموخَم ریهها و نفس و پمپاژ که بیرون میآید، زیر لب میلاید: «جانفدا، بیچاره شدی! ... دیشب از سردرد به خودت میپیچیدی، حالا هم... بذار ببینم چی شد؟» ذوق مرگ میشود از حرفی که شنیده و تا حالا معنایش را نفهمیده است؛ «افسر نگهبان دیشب کدوم خری بوده؟». خوب، معلوم است! جانفدا، همان خری که درجهاش از من بالاتر است و او را کرده معاون شهربانی و من شدهام سگِ پاچهگیر و دستمالکِش.
فهرست مطالب کتاب
کَلفَتره
من صدای چه حیوونی رو باید دربیارم؟!
توی آرمان ما دنبال نخودسیاه رفتن نیست!
قایم شید بچهها! اونجا یکی وایساده. سایهش رو میبینم.
من بگم که تو باز با اون ایدئولوژیت حرفام رو بچسبونی به اون چیزی که میخوای بگی؟!
دزار میش دِر بیش
جیگر زلیخا هم مگه خوردن داره مَندَللبو؟!
عموسیفالله، بذار بچه حرفش رو بزنه!
آخه هر چی بهتون بگم یکی من رو میزنید!
از اعلیحضرت مهمتر هم مگه هست؟!
بچهی خودت هم بود، با تیر میزدیش!؟
اگه اعلیحضرت برنگردن، چه کار کنیم؟!
افسر نگهبان دیشب کدوم خری بوده؟!
میشه شما بهش بگید؟!
طناب رو بده من، اگه نمیری بالا.
من رو استنتاق میکنی احمق؟!
چرا گریه میکنی؟!
واسه اسفندیار میخوامش!
من ملعبهی دست امپریالیسم نمیشم!
سنگسریه و حرفش!
ببر این جنازه رو بچرخونش!
واسه من ننگه با یه خائن دوست باشم
میخوای من رو ببری زندون بندازی؟!
گفتی دخترعَمهت چند سالشه؟
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب ایوار |
نویسنده | محمداسماعیل حاجی علیان |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۳۹۶ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 202 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-175-777-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان انقلابی |