معرفی و دانلود کتاب این آهنگ وحشی

معرفی کتاب این آهنگ وحشی

در جهان افسانه‌ها موجوداتی متولد می‌شوند که نماد شر و سیاهی هستند. تابه‌حال به این فکر کرده‌اید که دنیای ما با حضور فرازمینی‌های خون‌خواه چه شکلی خواهد داشت؟ در کتاب این آهنگ وحشی نوشته‌ی وی. ای. شواب دنیایی معرفی می‌شود که به دست دیو‌های پلید و موجودات شرور افتاده است. این کتاب به‌عنوان یکی از پرفروش‌ترین آثار در لیست کتاب‌های نیویورک‌تایمز معرفی شده است.

درباره‌ی کتاب این آهنگ وحشی

رفتار اسطوره‌ها و شخصیت‌های افسانه‌ای ویژگی‌های جذابی را به یاد انسان‌های امروزی می‌آورند. از این ویژگی‌های رفتاری و نمایشی غالبا در داستان‌های فانتزی استفاده می‌شود. در میان این موجودات عجیب برخی به اعمال شر مشغول بوده و برخی دیگر نماد نیکی هستند. نویسندگان کتاب‌های فانتزی به وقایعی که از افسانه‌ها بیرون آمده توجه خاصی نشان داده و برای خلق آثار خود این رویدادهای شنیدنی را با واقعیت ترکیب می‌کنند. وی. ای. شواب (V. E. Schwab) در کتاب این آهنگ وحشی (This Savage Song) با در نظر گرفتن اهمیت شخصیت‌های افسانه‌ای در جهان ادبیات فانتزی و تخیلی، داستانی را روایت می‌کند که هر خواننده‌ای تاب شنیدن آن را ندارد. این کتاب به‌عنوان بهترین رمان‌ سال در سایت آمازون شناخته شده است.

در بسیاری از متون کلاسیک و قصه‌هایی که مربوط به ادبیات شفاهی می‌شوند این داستان قدیمی بارها تکرار شده که موجودات شرور به دلیل حسادتی که نسبت به انسان دارند، در گوشه و کنار دنیا حضور یافته و همواره برای تصاحب روح انسان در کمین بوده‌اند. این موجودات تلاش می‌کنند تا روح انسان را به مدت کوتاهی به تملک خود درآورده و از توانایی‌های شگفت‌انگیز او نهایت بهره را ببرند. کتاب این آهنگ وحشی اشاره‌ای به این موضوع داشته و شخصیت‌های اصلی داستان را در ارتباطی مستقیم با ذات انسان معرفی می‌کند. ویکتوریا شواب در این کتاب با استفاده از خلاقیت خود در زمینه‌ی نگارش داستان‌های فانتزی، ویژگی‌های انسانی را با وجودِ اهریمنیِ شخصیت‌هایی ساختگی در هم آمیخته و شهری خیالی و ترسناک را به مخاطب نشان می‌دهد.

داستان کتاب این آهنگ وحشی درباره‌ی آینده‌ی انسان مدرن و زندگی او در شهری پر از شگفتی‌هاست. رفتار نادرست آدم‌ها و زیاده‌خواهی برخی از سودجویان، شهری را به وجود آورده که اهریمنان بر آن حکومت می‌کنند. دیوهای سیاه در این شهر فانتزی به سه دسته تقسیم می‌‍شوند که هریک از آن‌ها به کاری مشغول‌اند و برنامه‌های گوناگونی برای نابودی مهربانی، عشق و دوستی دارند. دنیایی که نویسنده در این کتاب توصیف می‌کند، سرشار از وقایع ترسناک بوده، اما خلق موقعیت‌های فانتزی و سرگرم‌کننده تا حد زیادی این خشونت را تلطیف می‌کند. از طرفی ویکتوریا شواب در نگارش کتاب خود، سلیقه‌ی مخاطب نوجوان را در نظر گرفته و در طراحی شخصیت‌ها و مکان‌های شهر عناصر جذابی را به کار می‌بندد. مخاطب در این کتاب با همراهی سه شخصیت به نام‌های کیت، فلین و آگوستین از وقایع داستانی با خبر می‌شود.

ایده‌های داستانی ویکتوریا شواب در کتاب این آهنگ وحشی ارتباط زیادی به جهان افسانه و اسطوره دارد. به همین دلیل مخاطب نوجوان برای درک رویدادهای هیجان‌انگیز نیاز به شناخت موجوات افسانه‌ای داشته تا لذت بیشتری را از مطالعه‌ی کتاب ببرد. با این وجود نویسنده در این کتاب از عناصر واقعی متنوعی در طراحی شهر و شخصیت‌های داستانی استفاده کرده و برای ارتباط بیشتر مخاطب نوجوان با موضوع کتاب، توصیف‌های دقیقی از نشانه‌های شناخته‌شده‌ی شهری ارائه می‌کند. این کتاب از زبان ساده‌ای برخوردار بوده و شرح وقایع اصلی داستان گاهی با حضور شخصیت‌های خنده‌دار و جذاب صورت می‌گیرد.

کتاب این آهنگ وحشی نوشته‌ی ویکتوریا شواب با ترجمه‌ی موژان چگینی توسط انتشارات کتابسرای تندیس منتشر شده است.

جوایز و افتخارات کتاب این آهنگ وحشی

• حضور در لیست کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز
• نامزد جایزه Locus در بخش بهترین رمان در سال 2017
• برگزیده‌ی بهترین رمان سال در سایت آمازون

نکوداشت‌های کتاب این آهنگ وحشی

• در این کتاب اثری از اضافه‌گویی نیست و روایت ویکتوریا شواب با دقت در انتخاب بهترین کلمات صورت گرفته است. (starred review)
• فکر می‌کنم اثر تازه‌ی ویکتوریا شواب قرار است تمامی نوجوانان و حتی بزرگسالان را درگیر خود کند. ( Kirkus Reviews)
• ویکتوریا شواب در دنیایی که خلق کرده است، ذات عدالت‌خواه انسان را مورد بررسی دقیق قرار می‌دهد. (The Horn Book)
• یک اثر وسوسه‌انگیز!‌ (Fantasy Book Review)

کتاب این آهنگ وحشی برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب برای نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های تخیلی و رمان‌های فانتزی مناسب است. همینطور همه بزرگسالانی که از خواندن داستان و رمان لذت می‌برند، مخاطب این اثر خواهند بود.

در بخشی از کتاب این آهنگ وحشی می‌خوانیم

کیت نگاه کرد و دید آویز جدیدی کف دست او برق می‌زند. شبیه به سکه‌ای بزرگ در انتهای زنجیری نازک بود، حرف V بر آن حک شده و با نُه لعل پر شده بود که هر یک مثل قطره‌ خونی می‌درخشیدند. هارکر گفت: «فلزش نقره‌ست. ظریف‌تر از آهنه، اما همچنان خالصه.»

کیت سعی کرد معنای این حرکت را بفهمد. این تله را. گفت: «مال مادرم بوده؟»

پدرش با بدخلقی گفت: «نه. مال من بوده. و حالا مال توئه.» آمد پشت سرش و موهایش را کنار زد تا زنجیر مدال عادی‌اش را باز کند. درحالی‌که زنجیر نقره‌ای را دور گردن او می‌انداخت، گفت: «و یک روز... شاید بشه چیزهایی بیش‌تر از مدالم رو داشته باشی.» کیت رو به او برگشت، این مرد که به او چشم‌هایش را داده بود، موهایش و کمی بیش‌تر، این پدری که همیشه سایه‌ای در گوشه‌گوشه‌ی زندگی او بود، بیش‌تر افسانه تا واقعیت. شوالیه‌ی داستان، قوی و بردبار و همیشه در جایی دیگر. کیت حالا فقط او را داشت. آیا او هم فقط کیت را داشت؟

چشمان کیت از پشت سر پدرش بر چشمان قرمز اسلون افتاد.

همچنان خیره به چشمان مالکای، گفت: «من می‌دونم که نمی‌خوای اینجا باشم.»

منتظر ماند، نیمی از وجودش انتظار داشت هارکر این را تکذیب کند، اما نکرد. او گفت: «هیچ پدری نمی‌خواد دخترش در خطر باشه. من تا الان مادرت رو از دست داده‌ام کاترین. نمی‌خوام تو رو هم از دست بدم.»

فهرست مطالب کتاب

پیش‌در آمد
کِیت
آگوست
بند اول: هیولا، اجازه هست؟
بند دوم: هیولا می‌بیند، هیولا یاد می‌گیرد
بند سوم: فرار کن هیولا، فرار کن
بند چهارم: با هیولاهایت رودرروشو
سوگواره