معرفی و دانلود کتاب راز غیبگو: کتاب چهارم مجموعه توماس لوردز

معرفی کتاب راز غیبگو: کتاب چهارم مجموعه توماس لوردز

کتاب راز غیبگو نوشته‌ی چارلز بروکا رمانی ماجراجویانه است که با یافته‌های باستان‌شناسی و نمادپردازی ترکیب شده تا جذابیت آن دوچندان شود. با خواندن این کتاب قرار است به دل شهر هرات در افغانستان بروید و ببینید می‌توانید راز پشت طومارهای پیدا شده را کشف کنید و از همه مهم‌تر ببینید این طومارها شما را به مقبره‌ی اسکندر مقدونی خواهند رساند یا خیر!

درباره‌ی کتاب راز غیبگو

یکی از آثار شگفت‌انگیز تاریخی غیب شده است و حالا با پیدا شدن یک طومار همه به دنبال فاش کردن این اسرار تاریخی هستند. پای دولت روسیه، طالبان و نیروهای ناشناس به این جنگ و جدل کشیده می‌شود، اما در نهایت چه کسی برنده‌ی این ماجرا خواهد بود؟ همین ابتدا باید بگوییم اگر دن براون را دوست دارید و به شیوه‌ی پرداخت او در بازگویی جزئیات تاریخی، باستان‌شناسی و نمادشناسی و ترکیب آن با ماجرا و هیجان علاقه دارید کتاب راز غیبگو (The Oracle code) نوشته‌ی چارلز بروکا (Charles Brokaw) برای شما مناسب است.

البته این کتاب به تمامی الهام گرفته از کتاب‌های دن براون نیست و نویسنده که خود پیش از این اثر تحسین‌شده کد آتلانتیس را داشته است، برای نوشتن این کتاب برخلاف دن براون کمتر به جزئیات تاریخی پرداخته و اطلاعات کمتری به خواننده می‌دهد. در عوض می‌توان گفت همین موضوع به روند پیشرفت داستان کمک کرده است.

چارلز بروکا در این اثر که چهارمین کتاب از مجموعه ماجراجویی دکتر توماس لوردز است، باز هم از این باستان‌شناس روایت می‌کند. دکتر لودرز باستان‌شناس و زبان‌شناس دانشگاه هاروارد، پس از کشف مجموعه‌ای از طومارهای باستانی مرتبط با اسکندر کبیر، وارد دنیایی پر از رمز و راز، تعقیب و گریز و خطرهای مرگبار می‌شود.

داستان از هرات افغانستان و سایت‌های باستان‌شناسی با ریتم نسبتاً کند آغاز می‌شود اما در ادامه داستان سرعت بیشتری می‌گیرد. سبک تاریخی، ماجراجویانه و رمزآلود در کنار یافته‌های باستان‌شناسی و تعقیب و گریز در این داستان برای مخاطبی که این سبک داستان‌ها را دوست دارد کاملاً سرگرم‌کننده است. داستان اصلی در مورد کشف راز پشت مجموعه‌ای از طومارهای باستانی و تلاش برای رمزگشایی آن‌هاست.

این طومارها با آرامگاه غیب شده‌ی اسکندر کبیر مرتبط هستند و احتمالاً اسرار کشف شده از آن‌ها می‌تواند داستان پشت غیب شدن آن را برای خواننده آشکار کند. البته داستان صرفاً محدود به تعقیب و گریز نمی‌شود و روابط بین شخصیت‌ها به‌ویژه آنا که خبرنگاری جسور و شجاع است با دکتر معروف کتاب راز غیبگو باعث شده تا جنبه‌ی داستانی کتاب هم حفظ شود.

یکی دیگر از نکات قابل تأمل در مورد این کتاب در کنار خط داستانی ماجراجویانه‌ی آن، شخصیت‌پردازی لوردز است. اگر از شخصیت‌های باهوش، مسئولیت‌پذیر و جنگنده خوشتان می‌آید، لوردز را دوست خواهید داشت. در کنار او شخصیت‌های فرعی هم به‌خوبی به پیشرفت روند داستان کمک کرده‌اند. ضمن اینکه حضور آنا و تعامل او با لوردز، داستان را از حالت صرفاً تحقیق تاریخی خارج کرده و بعدی انسانی و احساسی هم به این کتاب بخشیده است. این ترکیب شخصیت‌ها و چالش‌هایشان باعث می‌شود خواننده واقعاً با آن‌ها همراه شود و احساس کند در دل ماجرا حضور دارد.

نمی‌توان از تأثیر نویسنده از دن براون یا حتی کتاب‌هایی مانند کمیک‌های ایندیانا جونز (Indiana Jones) غافل شد. به‌علاوه ویژگی‌هایی مانند شخصیت اصلی باهوش با تحصیلات آکادمیک که درگیر ماجرایی هیجان‌انگیز می‌شود؛ روابطی که به داستان بعد انسانی می‌بخشند و در نهایت ترکیب ماجراجویی و قتل و باستان‌شناسی همه ویژگی‌هایی هستند که رضایت شما را در طول داستان جلب خواهند کرد. در نهایت هر چیزی را که از یک کتاب ماجراجویانه در این سبک انتظار دارید را کتاب راز غیبگو در اختیار شما قرار می‌دهد.

کتاب معمایی و علمی-تخیلی راز غیبگو را انتشارات کتابسرای تندیس با ترجمه‌ی فیروزه ابوسعیدی منتشر کرده است. ضمن اینکه برای لذت بردن از این کتاب حتماً لازم نیست کتاب‌های دیگر این مجموعه را خوانده باشید و می‌توانید از خواندن این اثر به‌صورت مجزا هم لذت ببرید.

کتاب راز غیبگو مناسب شماست اگر

• به کتاب‌هایی که در پس زمینه‌ی یک داستان هیجان‌انگیز، اطلاعات تاریخی می‌دهند، علاقه دارید.
• کتاب قبلی این نویسنده یعنی کد آتلانتیس را دوست داشته‌اید.
• از داستان‌های ماجراجویانه با ترکیب مفاهیم باستان‌شناسی و نمادشناسی لذت می‌برید.

در بخشی از کتاب راز غیبگو: کتاب چهارم مجموعه توماس لوردز می‌خوانیم

هیچ تردید یا اشتباهی در مورد آن‌چه قصد انجامش را داشتند باقی نمانده بود. آن‌ها به‌عنوان یک تیمْ خوب عمل کردند، یکی به طور خودکار به سمت چپ و دیگری به سمت راست رفت. چاقوهای ارتشی در دست‌هاشان می‌درخشید. بدون شک هدفشان این بود که او را بی‌سر‌و‌صدا به قتل برسانند.

لینکا زن روس را هل داد تا نتواند مداخله کند، سپس به جای فرار از مهاجمان، به سمتشان دوید. تصمیمش مردها را غافلگیر کرد، اما در آن لحظه به قدری نزدیک شده بودند که نمی‌توانستند جلوی ادامه‌ی حرکت خود را بگیرند و او نیز به آن‌ها هیچ فرصتی برای واکنش نداد.

مرد سمت چپ با یک چرخش تیغه‌ی سلاح سردش را به سمتِ سرِ لینکا برد در حالی که سمت راستی سعی کرد چاقوی خود را در شکم او فرو کند. سرهنگ با یک شیرجه، خود را از مسیر چاقوها کنار کشید، سپس با استفاده از هر دو دست مانع برخورد خود با زمین شد و طوری به جلو غلتید که توانست بلافاصله روی پاهایش بایستد. در حالی که مهاجمان سعی داشتند بچرخند و یک بار دیگر با او روبرو شوند دستش را زیر کتش برد. وقتی تفنگش را به سمت آن‌ها نشانه رفت، هر دو نفر در جای خود میخکوب شدند و دست‌هاشان را بالا گرفتند.

لینکا به آرامی یک صدا خفه‌کن از داخل جیب کتش بیرون آورد. هنگامی که مشغول متصل کردن آن به انتهای لوله‌ی اسلحه شد، مردها شروع به دویدن کرده و کوشیدند تا از او فاصله بگیرند. اما سرهنگ آن‌ها را به دام خود هدایت کرده بود. شرایط آن نقطه برای توقف را به خوبی سنجیده بود و می‌دانست که بیش از پنجاه متر تا ورودی کوچه فاصله دارند.

با چهره‌ای که تقریباً بی‌اعتنا جلوه می‌کرد، از پشت سر به هر دو نفر شلیک کرد. عملکردهای حرکتی آن‌ها بلافاصله از بین رفت. تلو تلو خوردند و افتادند، سپس همان‌جا بی‌حرکت نقش زمین شدند.

زن بیچاره در حالی که می‌لرزید و دهانش از ترس کاملاً باز شده بود، به دیواری تکیه داد و نفس عمیقی کشید. لینکا می‌دانست که لحظه‌ای بعد فریاد خواهد زد.

به سمتش رفت، دست زمخت خود را روی دهان او فشار داد و لوله‌ی داغ تپانچه را زیر فکش گذاشت. سپس به زبان روسی شروع به صحبت کرد: «اگه داد بزنی این کله‌ی کوچولوی خوشگلت رو می‌ترکونم.»