معرفی و دانلود کتاب امینه کبوتر حرم

معرفی کتاب امینه کبوتر حرم

کتاب امینه کبوتر حرم داستان عشق میان دختر پاشا، شاهزاده‌خانم زیبای مسلمان، و افسری مسیحی به نام ستوان داربل است که براساس قوانین اسلام، هیچ‌وقت نمی‌توانند با یکدیگر ازدواج کنند؛ مگر اینکه داربل به دین اسلام درآید. میریام هاری، نویسنده و شرق‌شناس فرانسوی، پس از سفرهای درازمدتش به خاورمیانه و دیدن تفاوت‌های زنان مسلمان و اروپایی، این کتاب را به نگارش درآورد.

درباره‌ی کتاب امینه کبوتر حرم

کسی که جایزه‌ی ادبی «فمینا» برای اولین بار به افتخار او به وجود آمد، نویسنده‌ای فرانسوی بود که تا سال‌ها در جهان گمنام باقی ماند. ماریا روزت شاپیرا (Maria Rosette Shapira) معروف به میریام هاری (Myriam Harry)، نویسنده‌ای اهل ادب بود که سال 1869 در بیت‌المقدس به دنیا آمد و سال 1958 در نویی-سور-سن درگذشت. یکی از اعضای هیئت‌مدیره‌ی جایزه‌ی ادبی گنگور تصمیم داشت که در سال 1904، جایزه را به خانم هاری و کتاب «فتح اورشلیم» اهدا کند. دیگر اعضای با چنین تصمیمی مخالفت کردند؛ زیرا برادران گنگور با زنان و نویسندگان زن مخالف بودند. انتشارات هچت جایزه‌ای هم‌پایه با جایزه‌ی گنگور ایجاد کرد به نام فمینا. و این‌چنین بود که میریام هاری برنده‌ی این جایزه‌ی ادبی مهم کشور فرانسه شد.

همانطور که اشاره شد، این بانوی نویسنده در بیت‌المقدس زاده شد. پدر او از مبلغان مذهب پروتستان بود و تا 13 سالگی دخترش در آن سرزمین زندگی کرد. میریام هاری زبان انگلیسی، فرانسوی، لاتین و عربی را آموخت و در رشته‌ی زبان‌های شرقی تحصیل کرد. او با مجسمه‌سازی به نام امیل پرو پیمان زناشویی بست و همراه با او، به دیار کودکی‌اش و دیگر کشورهای خاورمیانه سفر کرد. حاصل این سفرها آثار بسیاری بود که از میان آن‌ها می‌توان به کتاب امینه کبوتر حرم (Amina, ma colombe) اشاره کرد.

امینه، دختر سیف‌الدین پاشا مصطفی، یکی از شاهزاده‌خانم‌های مشرق‌زمین است که در دهه‌ی بیستم میلادی در سوریه روزگار می‌گذراند. پدربزرگ او حکمران دمشق بود و پدر امینه، مسافرت به اروپا را بر مقام و منصب ترجیح داد. پدر پس از گردش در اروپا به کشور ترکیه رفت و کاخی در کنار تنگه‌ی بسفر بنا نهاد؛ همان جایی که امینه در آن‌ چشم به جهان گشود. پدر امینه مردی روشنفکر به حساب می‌آید که می‌کوشد فرزندانش را طبق قواعد مردم اروپا تربیت کند؛ اما مانند دیگر مردان مشرق‌زمین، به بعضی از سنت‌های پوسیده پایبند است. امینه در اوان جوانی به خواست خانواده‌اش با مردی به نام شکری‌بیک ازدواج می‌کند. او با چنین مردی خوشبخت است؛ تااینکه در زمان بارداری‌اش بیوه می‌شود و به این ترتیب هم فرزندش را از دست می‌دهد و هم شوهرش را. او پس از مرگ همسرش به خانه‌ی پدری برمی‌گردد و در همان‌جا ساکن می‌شود. روزی مادام دولینی، همسر کنسول، به او دفترچه‌ای می‌دهد تا امینه خاطراتش را در آن بنویسد. و درست مانند شخصیت کتاب «دفترچه‌ی ممنوع» آلبا د سسپدس، شخصیت اصلی کتاب امینه کبوتر حرم هم ناگهان با نوشتن خاطراتش در دفتر، زندگی‌اش را دگرگون‌شده می‌بیند. مخصوصاً این‌که جوانی زیبارو و بلندقامت به نام ستوان داربل، وارد خاطرات او می‌شوند.

همانطور که در ابتدا اشاره شد، میریام هری همراه با همسرش به کشور تونس سفر کرد و سپس دیگر کشورها چون مصر، ترکیه، سوریه، لبنان، فلسطین، عربستان، عراق، ایران و... را از نزدیک دید. او با ملک فیصل و لورنس عربستان و دیگر شاهزاده‌خانم‌های بادیه‌نشین آشنا شد و با دانش خود در زبان عربی، هر روز ارتباطات خود را گسترده‌تر می‌کرد. کتاب امینه کبوتر حرم نیز حاصل گفت‌وگوهای او با شاهزاده‌خانم‌های عرب و مقایسه‌ی فرهنگ شرق با غرب است. در این کتاب امینه، دختری است که به‌خاطر زن بودنش نمی‌تواند پا را از دایره‌ی اختیاراتش فراتر بگذارد و فقط به اجازه‌ی پدرش می‌تواند به بیرون از کاخ برود. او همراه با مادر، خواهران و عمه‌اش در پستوی حرم‌سرا زندانی شده است؛ به امید اینکه روزی شاهزاده‌ای سوار بر اسب سفید، او را از این زندگی کسالت‌بار نجات دهد. در این میان روابط امینه با زنان کنسول‌ها و شرق‌شناسان، جهان‌بینی او را تغییر می‌دهد.

میریام هاری را اولین بار محمدعلی معیری (ملقب به مسحور) در سال‌های پیش از انقلاب به جامعه‌ی ایران شناساند. ترجمه‌ی او از کتاب امینه کبوتر حرم با زبانی شاعرانه، ادبی و تغزلی همراه شده و مخاطب کتاب را به دنبال خود می‌کشاند. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را روانه‌ی بازار کرده است.

کتاب امینه کبوتر حرم برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب امینه کبوتر حرم برای علاقه‌مندان به داستان‌های عاشقانه مناسب است.

در بخشی از کتاب امینه کبوتر حرم می‌خوانیم

تمام زن‌های حرم از مادر و مادربزرگ و عمه و خاله‌هایم تا کنیزان، پچ‌پچ‌کنان، خوشامد می‌گفتند. صدای کفش‌های چوبی تماشاچیان در کوچه طنین‌انداز بود و من برای دیدن او هرچه می‌توانستم پیش‌تر رفته و بیشتر به جلو خم می‌شدم. ناگه امیرزاده سرش را بالا کرد. از دیدن سیمای زیبا و مردانه‌ی وی بی‌اختیار حرکتی کردم که نقاب از چهره‌ام به یک‌سو شد و نگاهمان به هم پیوست. چنان لذت و سروری بر من مستولی شد که مدهوش در آغوش کنیزان افتادم.

فردا ملکه، مادرش، مرا از پاشا خواستگاری کرد. پدرم جوانی من و دوری کشور ایشان را بهانه ساخت و درخواست او را رد کرد، ولی درحقیقت از سستی ایمان و مذهب شاهزاده بیم داشت و می‌دانست که از این راه در قلمرو وی شورشی برپا و اوضاع دگرگون خواهد شد. چون ملکه و پسرش به‌ سوی مکه رهسپار شدند، من برای تسلی خاطر با خود می‌گفتم: او نمی‌تواند از من دل برکند و فراموشم کند. در مراجعت مرا ربوده، با خود خواهد برد.